+جانَـم حُ‌سِیـنْ‌‌اَربابَم...💔😭

حرمت نزدیک ما نیست ما هر وقت دلمون گرفت بیاییم بشینیم باهات حرف بزنیم... دلمون که گرفت تو بیا به خواب ما #حسین‌من

🎤•|ڪربلایۍ‌جواد‌مقدم|• 🔊شور_باٰزبوُیِ‌حَرَم‌سَرِذوُق‌اوُمَدَم‌خوُدَموُ‌هَر قَدَم‌میکِشوُنَم..؛💔😭•~ #حسین‌آقاجونم

• #یا‌حسین 💔 ○° خیلی دلم گرفته برای محرمت من زنده‌ام فقط به هوای محرمت...♥️ #مولای‌من‌حسین🌱 #شب‌جمعس‌هوایت‌نکنم‌میمیرم 🕯

رحمت الله به عشاق اباعبدالله❤️ #استوری #شهدا

🎧 #دلشوره_اربعین #️⃣ #امام_حسین

حسین در راه کوفه است...❤️‍🩹🕊️ #عزیزم_حسین #کربلا

ڪم ڪم سياهے عَلَمت ديدھ ميشود آثـار خيــمه هاي غمت ديدھ ميشود... 🍃🥀 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

#جمعه_های_مهدوی برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) صلوات قرائت کنیم... 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

ازپنجره‌ی‌غروب،‌غم‌میریزَد... تکرارِ‌شب‌از‌سپیده‌دَم‌میریزَد... آقا! کمی‌دیر‌شده‌آمدَنَت... دارَد‌همه‌ی‌جهان‌به‌هم‌میریزَد:)! "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" تعجیل‌درفرج‌آقاامام‌زمان‌‌صلوات ‌التماس‌دعا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

🏴 #بوی_محرم

مارو برگردون ای همه دارو ندارم ای همه کس و کارم من کی و غیر تو دارم حسین♥️ [صلی الله علیک یا سیدالشهدا] #محرم_نزدیک_است

بیشترین زمانی که محبت مولا امیرالمؤمنین برای شما نافع می شود، وقتی است که جانتان به گلوگاه می رسد. امام باقر علیه السلام

غیرآغوش‌توهرجابروم‌نااَمن‌است روضه‌ات‌امن‌ترین‌جاست‌که‌دنیادارد! #حسین‌من

اون که حسین (ع) رو داره چی می‌خواد دیگه💔😭 . . . . . . #کربلا #دست_مارا_به_محرم_برسانید_فقط

صدای ما رو میشنوی یا نه....)

🍃 #یک_دقیقه_مطالعه 👌قصه‌های درباره زندگانی امام زمان(عج) وقتی بیدار شد دید که همسفرانش رفته‌اند و او را جا گذاشته‌اند. صدای درنده‌ها خبر از نزدیک بودنشان می‌داد و بیابان خشک خبر از تشنگی طولانی. در آن حالت اضطراب و استیصال، به رسم مذهب پدری، یک یکِ خلفای مذهبشان را صدا زده بود. کمک خواسته بود و جوابی نشنیده بود. ناامید از همه‌جا و همه‌کس، یاد حرف مادرش افتاد که می‌گفت: ما امامی داریم که فریادرس گمشدگان است. امام زنده‌ی ما، کُنیه‌اش اباصالح است. همان وقت با خودش عهد بست که اگر او به فریادش برسد، به مذهب مادری درآید. با هر قدم که بر می‌داشت، فریادی به نشانه‌ی استغاثه سر می‌داد. یک مرتبه دید سید بزرگواری همراهیش می‌کند. حضرت از او خواست که به مذهب مادری ایمان بیاورد. بعد هم وعده‌اش داد که به زودی، به آبادی شیعه نشینی خواهد رسید. پرسید: شما با من به آنجا تشریف نمی‌آورید؟ فرمود: هزار نفر دیگر در جایجای زمین به من پناهنده شده‌اند؛ می‌خواهم به داد آنها برسم. کمی رفت و به همان آبادی رسید. مسافت عادی آبادی آنقدر زیاد بود که همسفرانش فردای آن روز به آنجا رسیدند. 📘مکیال المکارم، ج ۱، ص ۸۷؛ ذیل بخش چهارم، مورد هفتم