سبک و شعر سائل
لقمه حلال #قسمت_بیست_یک پدرم برگشت طرفم ودرحالی که هق هق من بلندشده بود وسربابا پایین بود.اشاره کر
لقمه حلال
#قسمت_بیست_دو
امروز جمعه است رفتم سراغ گروه دوو مجازی,خیلیا اعلام کردند که میرن ومنم پیام دادم که مشکلی برام پیش امده,دنی وبقیه اعضا پاپیچم شدند که چرا وچی شده و...ومن الکی پیچوندمشان,درسته دوست داشتم شرکت کنم ,اما این دوو بهانه ای,شد تا پدرم را بیشتر بشناسم واین برای من خیلی ارزش داشت.
درضمن تعدادگروه دوومان پنج نفربیشتر شده بود که یکی از انها ,ایرانی بود,اسمش را نوشته بود غلام حسین.....
باخودم گفتم ,معلوم چه سن وسالی هست؟مال کدوم شهره؟؟
خیلی کنجکاو بودم که سراز کارش در بیارم اما چون به بابا قول داده بودم دیگه با نامحرم چت نکنم وحریم نگهدارم,برای,غلام حسین اصلا پیام ندادم.
امروز دنی از,مجارستان برامون پیام گذاشته بود ,مثل اینکه ده نفری,از گروهمون خودشان را رسانده بودند,اما دنی از خرج سرسام اور هتل وخورد وخوراک گلایه داشت,کلا خیلی راضی نبود.
باخودم گفتم خداراشکر نرفتم...حتما مصلحتی بوده ,اما خیلی دوست داشتم اعضای گروه را از نزدیک ببینم.
ادامه دارد...