سبک و شعر سائل
لقمه حلال #قسمت_دوم پدرم احمدنادری فرزند بزرگ بی بی معصومه بود که تاوقتی زنده بود من خانمجان صداش
لقمه حلال
#قسمت_سوم
یک روز دستگاه اصلی کارخانه خراب میشه یا بااصطلاح مادر دستگاه خراب میشه وازکار میافتد,داریوش خان فکر میکنه عیبش جزیی است واز,مهندسین داخلی وخارجی که ساکن ایران بودند کمک میخواهد وهرکس که یک نگاه به دستگاه میاندازد اذعان میکنه که عیب دستگاه عمقی وبزرگه وکاری از دست اونا برنمیاد.
تواین مدت کارگر های بیچاره که نزذیک ۱۲۰میشند, از نان خوردن میافتند وبیکار میشوند.داریوش خان هم درآستانه ی ورشکستگی هست که دست به دامان کشور سازنده دستگاه میشه ویک گروه از مهندسین امریکایی از طرف سازنده میان تا عیب دستگاه را پیدا کنند,مهندسین امریکایی هم بعداز یک هفته خوردن وخوابیدن مفت ومجانی,داریوش خان را ناامید میکنند ومیگویند:این دستگاه کلا ازکار افتاده ومستعمل است وهیچ فرقی با یک اهن پاره نمیکند.
خلاصه داریوش خان از هرطرفی رانده ومانده میشه که یکهو احمد اقای نادری ,سرکارگر کارخانه جلوش سبز میشه واز داریوش خان میخواد که یک هفته هم به او وقت بدهد که یک نگاه بهش بیاندازد.
داریوش خان که از همه جا ناامید شده بود ودیگه به کارافتادن دستگاه وراه اندازی دوباره کارخانه براش یک رؤیا شده بود به بابا احمدمیگه:ببین اقای نادری میدونم توکارگر خوب ووارذی هستی اما گمان نمیکنم ازاین دستگاه ها سررشته داشته باشی ,اون مهندسهای امریکایی که خودشون این دستگاه راساختند,میگن درست بشو نیست اونموقع تواداعا داری میتونی؟؟
بااین حال یکهفته هم تو باهاش ور برو,اگه درست نشد که هیچ اما اگه درست شد نامردم اگر یک سوم سهام شرکت رابه نامت نکنم.
وقرار همین میشه که اگر بابا احمد دستگاه رابامعجزه اش راه انداخت ,یک سوم سهام کارخانه را از آن خودش میکنه واین به نفع داریوش خان هم بود,اونجوری اگردرست نمیشد فاتحه کارخونه راباید میخوند وکل کارخونه از دستش میرفت اما اینجوری یک سوم کارخونه را داشت....
ادامه دارد..
🖊به قلم ط_حسینی
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪