#طنز_جبهه
حاجی بزن دنده دو😁
رزمنده ها برگشته بودن عقب بیشترشون هم راننده کامیون بودن که چند روزی نخوابیده بودن
ظهر بود و همه گفتند نماز رو بخوانیم و بعد بریم برای استراحت
امام جماعت اونجا یک حاج اقای پیری بود که خیلی نماز رو کند می خواند رزمنده های خیلی زیادی پشتش وایستادن و نماز رو شروع کردند
انقدر کند نماز خواند که رکعت اول فقط 10 دقیقه ای طول کشید.
🔹وسطای رکعت دوم بود یکی از راننده ها از وسط جمعیت بلند داد زد:
حاجججججججییییییییی.جون مادرت بزن دنده ددددددددددو
صف نماز با خنده بچه ها منفجر شد.
#لبخند_بزن_بسیجی
#راهیان_نور_مجازی #پایگاه_بسیج_شهید_مدنی
#مجموعه_فرهنگی_سائلان_حضرت_زهرا
@saelan_zahra
#خنده_حلال
#طنز_جبهه
🌸کمک ، کمک به جبهه
شده بود حكايت چوپان دروغگو. حرف راستش را هم ديگر كسي باور نمي كرد.
اگر مي گفت آتش گرفتم، كسي حاضر نبود يك ظرف نفت رويش بريزد و خلاصش كند؛ چه رسد به آب.
توي شوخي و برخوردهاي غير جدي، مثل گاوپيشاني سفيد بود.
با اين وصف، وضع آن روز غير از هميشه بود. خمپاره درست خورده بود جلوي در سنگرشان.
هنوز گرد و غبار ننشسته بود و تركش هاي علاف پرپر مي كردند كه ديديم يك نفر كه گويي صدايش از ته چاه در مي آيد، با ناله جانسوزي مرتب مي گويد: كمك .. كمك .. كمك كنيد! نزديك رفتيم ديديم بله، خودش است.
از بس از او رودست خورده بوديم، پايمان پيش نمي رفت. مي گفتيم مثل هميشه باز مي خواهد اذيت كند؛ اما چشم مان كه به خون روي زمين و سر و وضع آشفته او افتاد، كوتاه امديم و گفتيم:
چي شده بيخودي شلوغش كردي؟ و او در حالي كه واقعا مجروح شده بود و جفت پاهايش را گرفته بود و به خودش مي پيچيد، از رو نرفته و شكسته و بسته مي گفت:
كمك! كمك به جبهه هاي جنگ تحميلي؛ كمك كنيد!
درست مثل بچه بازيگوشي كه مي گويند اگر دل و جگرش هم بيرون بيايد، با آنها بازي مي كند،
داشت مي مرد ولي از شوخیهایش دست بر نمیداشت
@saelane_zahra 🌸
#طنز_جبهه
تعاون بودیم ستاد تخلیه شهدا
جمع و جور کردن و بسته بندی و ترتیب انتقال بچهها با ما بود
جیبهایشان را می گشتیم و هرچه بود در پلاستیکی جمع میکردیم و همراه تابوت میفرستادیم
یکبار یکی از جنازه ها توجهمان را جلب کرد
و حساس شدیم کاغذی را که روی آن با خط درشت نوشته بود "وصیت نامه" بخوانیم ببینیم امثال این بچه ها که تازه بالغ شده
و از مال دنیا هم چیزی ندارند بازماندگانشان را به چه اموری سفارش میکنند
کاغذ را که باز کردیم نمی دانستیم بالای سر بدن شهید بخندیم یا گریه کنیم
نوشته بود: برای من گریه نکنید برای بابام گریه کنید که میخواهد خرج دفن و کفن مرا بدهد و برایم شب هفت و چهلم بگیرد
بینوا هر چه یک عمر جمع کرده باید بدهد مردم بخورند!😅😅
🌱|https://eitaa.com/saelane_zahra