من اما در وسط این شلوغی و هیاهوی دنیا فقط دلم با پادگان دو کوهه آرام می شود.
بعضی وقت ها حاضرم همه چیزم را بدهم تا فقط برای یک لحظه خادمی حسینیه حاج همت را به من بدهند تا کفش های بچه ها را واکس بزنم حسینیه را آب و جارو کنم پتوهای زمخت جنگی را جمع و تا کنم و فقط برای یک لحظه در هوای آنجا نفس بکشم...
در دل شبِ پادگان دو کوهه روبروی حوضچه آب جلوی حسینیه بنشینم و به فکر فرو بروم و زار زار گریه کنم.
از اینکه دارم در این دنیا چه می کنم؟ چرا مسیری که باید ادامه میدادم را ادامه ندادم؟ چرا نتوانستم رابطه ام با خدا را قوی کنم که در بهبوهه مشکلات صبرم لبریز نشود و کم نیاورم.. و مثل حاج ابراهیم همت، همه این نفسانیت و بی تقوایی را در درون خودم خفه نکنم و صدای او را فراموش نکنم که می گفت؛
«و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم یک سرمایه می خواهد که از همه چیزمون بگذریم
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم هر کاری می کنیم برای رضای خدا باشد.باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه»
من هیچ وقت سحر گاه های دو کوهه را فراموش نمی کنم. کمی آن طرف تر از حسینیه صف می بستیم و وضو می گرفتیم برای نماز صبح آماده می شدیم... ما نفسِ واقعی را در آنجا می کشیدیم..
من هیچ وقت صدای گریه های محمد و احمد را که پشت دیوار های پادگان نماز شب می خواندند را فراموش نمی کنم..
من دلم برای یک لحظه بودن در پادگان دو کوهه پر پر می زند... همه جبهه ها را رفته ام و جنگیده ام: سوریه عراق لبنان و.... اما هیچ جایی مثل پادگان دو کوهه را نیافتم که بتوانم در بغلش بگیریم و گریه کنم و به آرامش برسم...
من دلم برای یک لحظه بودن در پادگان دو کوهه لَک می زند...
📝عبدالحمید
#راهیان_نور
#شهدا
#پادگان_دوکوهه
😍🇮🇷 اگه امسال میخوای بیای راهیان نور
بیاکانال👇👇👇
@safareshgh20_21