توی جاده
نزدیک به حمیل
هی نوشته بود داروخانه یک کیلومتر
داروخانه ۵۰۰ متر
داروخانه ۱۰۰ متر
دیگه دیدیم خیلی اصرار میکنن
یه صابون خمیری گرفتیم 😄
چی بگم از لطف های زورکی توی جاده
از به زور نگهداشتن ماشین ها
از مهر و لطف شون...
راننده مون خیلی خوابش می اومد
رفت تو یه موکب خیلی آرومکی خوابید😁
ما هی منتظر
هی منتظر
نیم ساعت به اذان صبح بیدارش کردن
و راه افتادیم
اما در خواب رانندگی کرد
و دیگه تو یه موکب قریه ای نماز خوندیم و توی موکب کنارش خوابیدیم تااااا سپیده ی صبح
ساعت حدودای ۸ صبح
۵/۲۸
رسیدیم نجف...
راننده اول از تو وادی السلام بردمون
به نوبه ی خودش جالب بود