ساعت حدودای ۱۲ شب
برای استراحت جناب راننده
رفتیم دانشگاه صنعتی کرمانشاه که به نام موکب امام رضا درجهت اسکان زوار خدمت میکرد
برای ورود گذرنامه خواستن
گذرنامه جانان زهرا رو دادیم😄
داخلش خیلی مرتب طور و اینا سعی در ارائه خدمت باکیفیت داشتن
احساس سرماخوردگی داشتم و داروی امام موسی کاظم خوردیم
با اعتراض خانمی که کنار مون بود از صدای اذان گوشی بیدار شدم 🥴
صبح از فروشگاه شون از همون چفیه نخی فلسطینی باحالا گرفتیم و دخترجان هم یه عروسک روسی آبی گرفت
و حدودا ساعت ۸ونیم صبح از دانشگاه اومدیم بیرون و
زدیم به جادده
توی جاده
نزدیک به حمیل
هی نوشته بود داروخانه یک کیلومتر
داروخانه ۵۰۰ متر
داروخانه ۱۰۰ متر
دیگه دیدیم خیلی اصرار میکنن
یه صابون خمیری گرفتیم 😄
چی بگم از لطف های زورکی توی جاده
از به زور نگهداشتن ماشین ها
از مهر و لطف شون...
راننده مون خیلی خوابش می اومد
رفت تو یه موکب خیلی آرومکی خوابید😁
ما هی منتظر
هی منتظر
نیم ساعت به اذان صبح بیدارش کردن
و راه افتادیم
اما در خواب رانندگی کرد
و دیگه تو یه موکب قریه ای نماز خوندیم و توی موکب کنارش خوابیدیم تااااا سپیده ی صبح
ساعت حدودای ۸ صبح
۵/۲۸
رسیدیم نجف...
راننده اول از تو وادی السلام بردمون
به نوبه ی خودش جالب بود