May 11
به همدان که رسیدیم حدودا ساعت ۷وربع اینطورا بود
کههههه
آمپر رفت بالا
و یهو به یه باطری سازی برخوردیم و مشکل برطرف شد و متوجه شدیم برای سوکت ِ فن بوده
یه پسر جوون متکدی هم خیلی فکرمو درگیر کرد...
دلم براش سوخت
خب چرا کار نمیکنی پسرجان؟
خدایا یه تغییری توی زندگیش اتفاق بیفته و...
بعد از گردنه های اسد آباد چندتا موکب بودش
یکی شون چای آتیشی داشت و نوای میثم مطیعی رو پخش کرده بود
دخترجان و همسر رفتن یه سری به موکب بزنن
برای من شربت آوردن و اومدن
دخترجان نشست تو ماشین و گفت: خود میثم مطیعی هم نبود
😃😄
یه آقاپسر نوجوانی اومد گفت سوییت رایگان میخواید برای استراحت؟ و ما بعد از تشکر گفتیم میخوایم به مسیر ادامه بدیم
چه خوبه که بچه هامون دارن این سبک زندگی رو یاد می گیرن...