eitaa logo
کانال محتوایی سفیر امین
6.9هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.8هزار ویدیو
3هزار فایل
مجله سفیر امین برای مربیان و مبلغانی است که با دانش آموزان ارتباط دارند و همه دغدغه مندان فرهنگی نسل جدید انقلاب اسلامی. این کانال راه ارتباطی ما با مخاطبین محترم مجله سفیر امین است که در مناسبتهانیزمحتوای تبلیغی بارگزاری میشود ارتباط با مدیر @Msafiramin
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز به خاطرات بسیار جالب توجه و خواندنی برخورد کردم حيفم آمد آنرا فوروارد نکنم پیشنهاد میکنم با قدری تأمل مطالعه فرمایید. 🛑 *تقصیر شماست.......* در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سیدعلی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می كرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد. ایشان می گفت: “یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم *ریچارد نیكسون* - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است. به دلیل كثرت دانشجویان كلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید. در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد. این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی نهج البلاغه را تهیه كردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا او برساند. در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم. روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم. با دیدن من روزنامه ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم. او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست! من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟ او سپس از نهج البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می پرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟ بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است! دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان كه زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند! آری، *تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!* دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.” این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد. پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! *باید پیام های امام علی را چون سیم كشی برق و لوله كشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !* 🔵 می توانید دوستان خود را به کانال دعوت نمایید: •┈┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈┈• ✏️https://eitaa.com/safiramin
همه ی ما کارتون زیبای پینوکیو رو دیدیم و از اون خاطرات خوبی داریم ولی من با خوندن این کتاب فهمیدم که من هیچ چیز جز داستان سطحی از این اثر فوق العاده رو نفهمیده بودم کارلو کلودی میگفتن که هدف ازخلق شخصیت پدر ژپتو، نشون دادن شخصیت خداوند “آفریدگار و خالق ” بوده که با چه عشق و علاقه ای پینوکیو رو خلق کرده بوده و در هر شرایطی از پینوکیو حمایت میکرده حتی وقتی که پینوکیو از پدر ژپتو دور میشده اما باز از حمایت و عشق خالقش بهره مند بوده ، هدف نویسنده به تصویر کشیدن عشق همیشگی پروردگار نسبت به بنده اش توسط پدر ژپتو بوده است . هدف از خلق جوجه اردک” جینا ” نشون دادن عقل، قلب و روح پاک پینو کیو بوده که در هر شرایطی پینوکیو رو از انجام کارهای اشتباه منع میکرده و این جوجه اردک پاک و معصوم رو خداوند در وجود همه ی بندگانش به ودیعه گذاشته اما انسانها هم مثل پینوکیو هیچ وقت به الهامات و حرفای این جوجه اردکشون گوش نمیکنن و کار خودشونو میکنن و همیشه دچار سردرگمی و عذاب میشن همونطور که پینوکیو هیچ وقت به الهامات قلبش گوش نمیداد و همیشه دچار خسران میشد. هدف از خلق شخصیت روباه و گربه نره به تصویر کشیدن نفس پینوکیو بوده که همیشه با وعده های پوچ و توخالی پینوکیو رو به گمراهی میکشوندن و مایه ی دوری پینوکیو از پدرژپتو میشدن ،همونطور که انسانها با پیروی از نفس درونشون از خداوند دور میشن . اگه یادتون باشه توی یه قسمتی از داستان پینو کیو دروغ که میگفت دماغش دراز میشد و توی عذاب شدیدی قرار میگرفت و پری مهربون اونو میبخشید و دوباره دماغش خوب میشد، نویسنده میگفت منظور من از خلق این سکانس این بوده که به بیننده بگم که دروغ توازن و تعادل روح پاک آدمی رو بهم میریزه و مجبور بودم اینو توی جسم پینوکیو نشون بدم و همه ی انسانها همیشه یه پری مهربون در وجودشون دارن که به محض بازگشت از گناه اونارو میبخشه و در آغوش میگیره . اگه یادتون باشه توی یه قسمتی روباه و گربه نره با تعاریف آنچنانی از یک شهر بازی پینوکیو رو گول میزنن و سوار بر یک کالسکه ی بزک شده میشن و میرن به شهر آرزوهاشون ،وقتی صبح بیدار میشن تبدیل به یه حیوان دراز گوش میشن و اینجا پینو کیو میفهمه که اشتباه کرده ،کارلو کلودی میگه اغلب انسانها گول نفس خودشونو میخورن و در پی زرق و برق دنیا ،سوار بر این کالسکه ها میشن و وقتی به مقصد میرسن متوجه میشن که گوششون دراز شده و اشتباه کردن ، سرتونو درد نیارم نویسنده میگه بعد اینکه پینوکیو وقتی تمام دنیا رو گشت و تمام اشتباهاتشو کرد آخرش تصمیم میگیره که پیش پدر ژپتو برگرده و وقتی میرسه از ژپتوی پیر میخاد که اونو تبدیل به یه انسان واقعی کنه چون دیگه از چوبی بودن خسته شده بوده و صبح بیدار میشه میبینه که آرزوش برآورده شده و تبدیل به یه انسان واقعی شده کارلو کلودی میگه هدفم از خلق این سکانس این بوده که به مخاطب بگم که اگه به سوی خالق خودت برگردی یک انسان واقعی میشی وگرنه پینوکیوی چوبی بیش نیستی 🔵 می توانید دوستان خود را به کانال دعوت نمایید: •┈┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈┈• ✏️https://eitaa.com/safiramin