22.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادت_باشد♥️
•
•
ساعات آخر ٍ بدرقه، همسرم گفت «دوری از تو
برایم سخت است، من آنجا در کـــنار دوستانم
و پشت تلفن نمی توانم بگویم دوســـتت دارم،
نمی توانم بگویم دلــــم برایت تـــنگ شده، چه
کنم؟». یاد هـــــمسر یکی از شـــهدا افتادم، به
حـــمید گفتم: «هر زمان دلــــت تــــنگ شد بگو
یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست…»
#عاشقانه_شهدا💍
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🌷
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
بعد از عقد گفت:
تو همونی که دلم میخواست
کاش منم همونی شم
که تو دلت میخاد..
همسرشهیدمحمدحسینمحمدخانی
#طوفان_الاقصی
@shmostafa_rasol_hadi
࿐჻❥⸙💕💕💕⸙❥჻࿐
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
همیشہ سر اینکہ
اصرار داشت حلقہ ازدواج
حتماً دستش باشد
اذیتش مےکردم مےگفتم:
حالا چہ قید و بندے دارے؟!
مےگفت: حلقہ سایهیِ
یك مرد یا زن در زندگے است
من دوست دارم
سایه تو همیـشہ دنبال من باشد
من از خدا خواستہام
تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️
همسرشهید محمد ابراهیم همت
#طوفان_الاقصی
@shmostafa_rasol_hadi
࿐჻❥⸙💕💕💕⸙❥჻࿐
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از خاطرات شهید از کتاب «یادت باشد»
وقتی میخواست ماموریت آخر رو بره سر سفره که نشست گفت: «نمیخوای آخرین صبحونه رو با من بخوری؟» با ناراحتی و بغض گفتم: «چرا این حرف و میزنی؟ مگه اولین باره که تو میری ماموریت؟» گفت: «کاش من صداتو ضبط میکردم و با خودم میبردم که دلم برات کمتر تنگ بشه» گفتم: «مگه ما قرار نذاشتیم هر جا تونستی زنگ بزنی؟ من هر روز منتظر تماس هستم، منو اصلاٌ بی خبر نذار…» با هر مشقتی و دل کندنی که بود قرآن براش گرفتم تا راهیش کفنم. تو آخرین لحظه رفتنش رو به حید گفتم: «حمید تو روب همون حضرت زینب سلام الله علیها هرجا که تونستی باهام تماس بگیر»
گفت: «نترس هرجور باشه بهت زنگ میزنم. فقط یه چیزی من تو سوریه که هستم چجوری بهت بگم دوستت دارم؟ آخه اونجا همه بچه ها پیش من هستن و من اگه بگم دوستت دارم از خجالت آب میشم.» بهش گفتم: «تو به جای دوستت دارم بگو: یادت باشه، اون وقت من منظورت رو میفهمم» خیلی خوشش اومد و استقبال کرد از راه پله که پایین میرفت همونجوری با صدای بلند چندباری بهم گفت: یادت باشه، یادت باشه…! لبخندی زدم و من هم گفتم: «یادم هست، یادم هست…!»
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#عاشقانه_شهدا
🍃🌹 🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
√💕͜͡💓
عاشقانه شهدا
عاشقانه های حلال C᭄
همیشه سر این که اصرار داشت حلقه ازدواج حتماً دستش باشد، اذیتش میکردم. میگفتم: «حالا چه قید و بندی داری؟»
میگفت: «حلقه، سایه یک مرد یا زن در زندگی است. من دوست دارم سایه تو همیشه دنبال من باشد. من از خدا خواسته ام تو جفتِ دنیا و آخرتم باشی!»
#شهید_ابراهیم_همت
#عاشقانه_شهدا
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼
#عاشقانه_شهدا🍃
بعد از عقد گفت:تو همونی که دلم میخواست
کاش منم همونی شم
که تو دلت میخاد..♥
همسر#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼
#عاشقانه_شهدا🍃
برای خرید عقد برای آقاجواد ساعت خریدم
بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. پرسیدم چرا ساعت را دستت نبستی؟
گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟!
گفت: توی قنوت نماز نگاهم به ساعت
می افتاد و فکرم می اومد پیش تو...
می دونی که باید اول خدا باشه بعد خانواده..❤️🩹
#شهیدجوادمحمدی
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼
#عاشقانه_شهدا🍃
عبداللّـہ برای خودش حلقــہ نخرید
معمولا انگشترهایش را میبخشید بہ این و آن
اگر یک نفر از انگشتـرش خوشش میآمد، سریع در میآورد و بہ انگشت آن طرف میانداخت
بــرادرم یک انگشتر عقیــق خیلی زیبا بہ من داده بود، دادم به عبداللّـہ؛
گفتم: "حق نداری بہ کسی بدی! این یکی رو باید بہ یادگــاری نگــہداری"
یک روز دیــدم دستش نیست...
پرسیدم : انگشتــر چی شد؟
گفت: حالا حتما باید بدونی؟
اصــرار کہ کردم،
گفت: رفتہ بودم عیــادت یک مجروح جنــگی، انگشتر طلا دستش بود
اون رو در آوردم و گذاشتــم توی جیبش و برای اینکہ ناراحت نشہ، انگشتـر عقیــق رو دستش کردم♥
همسر#شهیدعبداللهمیثمی
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
گاهـے پیش مـےآمد
که پیش خودم فکر میکردم
کاش شرایط طوری چیده نمیشد
که محمدحسین بخواهد برود
اما به محض این که این فکر به سرم میآمد به خودم مـےگفتم:
خب اینکه خودخواهـے است!
از اول هـم قرار بود برای کارهایش پایه باشی قرار نبود که ترمز باشـے
با این حرفها خودم را آرام میکردم
بـهـم مـےگفت:
همسـرت که حسینـے بـاشـد ،
تـو را زهیـر میکند!♥
همسر#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
سفیران ایثار
˹@safiran_isAr˼