eitaa logo
سفیران ایثار
1.6هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
27 فایل
«﷽» بـاور کنید ؛ هرکس‌ بہ جـایی‌ رسید ، از مـُبارزھ با نفس‌ رسید امدنت اینجا اتفاقی نیست ای‌کاش‌!شھادت‌قسمت‌ما‌میشد @mahdi1105 👈 خــادم الــشـهـیـد کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
22.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ • • ساعات آخر ٍ بدرقه، همسرم گفت «دوری از تو برایم سخت است، من آنجا در کـــنار دوستانم و پشت تلفن نمی توانم بگویم دوســـتت دارم، نمی توانم بگویم دلــــم برایت تـــنگ شده، چه کنم؟». یاد هـــــمسر یکی از شـــهدا افتادم، به حـــمید گفتم: «هر زمان دلــــت تــــنگ شد بگو یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست…» 💍 🌷
🙃🍃 بعد از عقد گفت: تو همونی ‌‌که‌ دلم ‌می‌خواست کاش ‌منم‌ همونی شم ‌که ‌تو دلت ‌میخاد.. همسرشهیدمحمدحسین‌محمدخانی @shmostafa_rasol_hadi ࿐჻❥⸙💕💕💕⸙❥჻࿐
🙃🍃 همیشہ سر اینکہ اصرار داشت حلقہ ازدواج حتماً دستش باشد اذیتش مے‌کردم مےگفتم: حالا چہ قید و بندے دارے؟! مےگفت: حلقہ سایه‌یِ یك مرد یا زن در زندگے است من دوست دارم سایه تو همیـشہ دنبال من باشد من از خدا خواستہ‌ام تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️ همسرشهید محمد ابراهیم همت @shmostafa_rasol_hadi ࿐჻❥⸙💕💕💕⸙❥჻࿐
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از خاطرات شهید از کتاب «یادت باشد» وقتی میخواست ماموریت آخر رو بره سر سفره که نشست گفت: «نمیخوای آخرین صبحونه رو با من بخوری؟» با ناراحتی و بغض گفتم: «چرا این حرف و میزنی؟ مگه اولین باره که تو میری ماموریت؟» گفت: «کاش من صداتو ضبط میکردم و با خودم میبردم که دلم برات کمتر تنگ بشه» گفتم: «مگه ما قرار نذاشتیم هر جا تونستی زنگ بزنی؟ من هر روز منتظر تماس هستم، منو اصلاٌ بی خبر نذار…» با هر مشقتی و دل کندنی که بود قرآن براش گرفتم تا راهیش کفنم. تو آخرین لحظه رفتنش رو به حید گفتم: «حمید تو روب همون حضرت زینب سلام الله علیها هرجا که تونستی باهام تماس بگیر» گفت: «نترس هرجور باشه بهت زنگ میزنم. فقط یه چیزی من تو سوریه که هستم چجوری بهت بگم دوستت دارم؟ آخه اونجا همه بچه ها پیش من هستن و من اگه بگم دوستت دارم از خجالت آب میشم.» بهش گفتم: «تو به جای دوستت دارم بگو: یادت باشه، اون وقت من منظورت رو میفهمم» خیلی خوشش اومد و استقبال کرد از راه پله که پایین میرفت همونجوری با صدای بلند چندباری بهم گفت: یادت باشه، یادت باشه…! لبخندی زدم و من هم گفتم: «یادم هست، یادم هست…!» 🍃🌹 🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
√💕͜͡💓 عاشقانه شهدا عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄ همیشه سر این که اصرار داشت حلقه ازدواج حتماً دستش باشد، اذیتش می‌کردم. می‌گفتم: «حالا چه قید و بندی داری؟» می‌گفت: «حلقه، سایه یک مرد یا زن در زندگی است. من دوست دارم سایه تو همیشه دنبال من باشد. من از خدا خواسته ام تو جفتِ دنیا و آخرتم باشی!» 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼
🍃 بعد از عقد گفت:تو همونی ‌‌که‌ دلم ‌می‌خواست کاش ‌منم‌ همونی شم ‌که ‌تو دلت ‌میخاد..♥ همسر 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼
🍃 برای خرید عقد برای آقاجواد ساعت خریدم بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. پرسیدم چرا ساعت را دستت نبستی؟ گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟! گفت: توی قنوت نماز نگاهم به ساعت می افتاد و فکرم می اومد پیش تو... می دونی که باید اول خدا باشه بعد خانواده..❤️‍🩹 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼
🍃 عبداللّـہ برای خودش حلقــہ نخرید معمولا انگشترهایش را می‌بخشید بہ این و آن اگر یک نفر از انگشتـرش خوشش می‌آمد، سریع در می‌آورد و بہ انگشت آن طرف می‌انداخت بــرادرم یک انگشتر عقیــق خیلی زیبا بہ من داده بود، دادم به عبداللّـہ؛ گفتم: "حق نداری بہ کسی بدی! این یکی رو باید بہ یادگــاری نگــہ‌داری" یک روز دیــدم دستش نیست... پرسیدم : انگشتــر چی شد؟ گفت: حالا حتما باید بدونی؟ اصــرار کہ کردم، گفت: رفتہ بودم عیــادت یک مجروح جنــگی، انگشتر طلا دستش بود اون رو در آوردم و گذاشتــم توی جیبش و برای اینکہ ناراحت نشہ، انگشتـر عقیــق رو دستش کردم♥ همسر 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼
🙃🍃 گاهـے پیش مـے‌آمد که پیش خودم فکر می‌کردم کاش شرایط طوری چیده نمی‌شد که محمدحسین بخواهد برود اما به محض این که این فکر به سرم می‌آمد به خودم مـے‌گفتم: خب اینکه خودخواهـے است! از اول هـم قرار بود برای کارهایش پایه باشی قرار نبود که ترمز باشـے با این حرف‌ها خودم را آرام می‌کردم بـهـم مـے‌گفت: همسـرت که حسینـے بـاشـد ، تـو را زهیـر می‌کند!♥ همسر 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ سفیران ایثار ˹@safiran_isAr˼