دلنوشته شهید برای مادرش:
آمدي برمزارم، دلم برايت تنگ شده بود. براي حرف هاي تو، صداي تو، حتي براي دست هاي تو كه بيايي و سنگ قبر مرا بشويي. نمي داني مادركه چه قدرشب هاي جمعه را دوست مي دارم، آخرمي دانم كه بايك دسته گل سرخ مي آيي به ديدنم اما صداي هق هق گريه است كه مثل باران غروب هاي پاييز غم انگيز، مرا آتش مي زند. اشكت را پاك كن مادر، دوست ندارم چشم هاي تو را گريان ببينم. مي دانم ؛ دل مهربونت شكسته است.
مي دانم؛ دلت گرفته اما اي مادر! تويي همه جانم! همه عمرم! و تو اي مادرخوبم كه با آن همه مهرباني اكنون برمزار سرد من آرميده اي.
مادر با من حرف بزن، مادر برايم قصه بگو، دوست دارم مثل قديم که برايم قصه مي گفتي باز بگویی. اشك هايت را پاك كن. مادر پسرت تشنه محبت است. مادر تو را دوست دارم به خاطر محبتي كه تو به من داشتی. من باتوام و هميشه به يادتوام . خداحافظ مادر
#شهیدنعمتالههموله
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#کانالسفیـــرانشهــدا
@safiran_shohadaa