بسم الله الرحمن الرحیم
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻭ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻳﺎﻭﻩ ﻭ ﺳﺮﮔﺮم ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻰﺧﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻧﺎﺩﺍﻧﻲ ﻭ ﺑﻲﺩﺍﻧﺸﻲ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ؛ ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ .(لقمان،٦)
آنچه در یک جامعه رخ میدهد، بیش از آنکه ریشه در ثروتها و قدرتها داشته باشد، میوه و ثمره اندیشه و افکاری است که بر آن جامعه سایه افکنده است. یعنی در حقیقت رفتارهای اجتماعی، ساختارهای فرهنگی هنری، نمادهای شهری، نوع پوشش، نوع روابط بین افراد جامعه، نوع سبک زندگی و... بر پایه اندیشه و باورهای عمومی استوارند؛ و رویه مردم شهر را هدایت گری میکنند.
و بر همین اساس ارزشها و ضد ارزشها، هنجارها و ناهنجاریها معنا مییابند و پایبندی مردم جامعه به این ارزشها و هنجارها برای ساختن یک اجتماع متمدن و مترقی لازم و ضروری میشود.
اگر کسی چشم حقیقت بین داشته باشد، میفهمد که خشت خشت دیوارهای به یادگار مانده از کهن در شهر دارالعباده یزد، فرهنگ ایمان و تمدن عظیم برخواسته از توحید و اسلام ناب محمدی را تصویر میکنند و اصالت خود را از زنان و مردانی میداند که دانش آموخته مکتب و نهضت همیشه زنده عاشورا بودهاند، و این کوچه پس کوچه های قدیمی پس از سالیانی دور همچنان محکم و استوار روی پای خود ایستادهاند تا ره گم نشود و اصالت اصیل اسلامی شهر به دست فراموشی نرود...
و امروزه هر کس از دیارهای دور وارد این شهر میشود با تناقض و فاصله ای به اندازه زمین تا آسمان روبرو میشود و زبان به اعتراض باز میکند و میگوید که فرزندان این دیار به کجا چنین شتاب کرده اند که چنین خود را باخته اند و دم از تمدن می زنند، چرا در این شهر همه چیز رنگ باخته و بیش از آنکه چهره ای معصوم، با حیا و با ایمان داشته باشد نمود دیگری دارد... چرا فرهنگ حیا و عفت جای خود را به برهنگی و بی مبالاتی داده است؟ چرا خیلی ها در این شهر مانور قدرت می دهند و بر اریکه قدرت هرگونه هتاکی بر مقدسات و بزرگان بر خود جایز می دانند؟ چرا قناعت و خویشتن داری جای خود را به ثروت اندوزی داده است و کسی به فکر محرومان نیست؟
در این شهر روزگاری روابط بر پایه حریم و حرمتها تنظیم بوده و حال چه شده است که روز به روز رو به بی حرمتی ها می رود و زنانی در کنار مردانی که غیرت و مردانگی را قی کردهاند پا در رکاب بی حیایی گذاشته و به حریم و حرمت عفت و حیا دهان کجی می کنند؟
چرا شهر اصالت خود را فراموش کرده و کسی فریاد بر نمی آورد؟
این شهر یادگار علمایی ست که با جان و مال و آبروی خود برای اسلام مایه گذاشته اند، سید محمد کاظم یزدی ها، شیخ عبدالکریم حائری یزدی ها، شیخ محمد تقی بافقی ها، فقیه خراسانی ها، شهید صدوقی ها و...
کوی و برزن این شهر مکتب عاشورا را فریاد می کند...
مناره های آن ندای توحید را فریاد میکند...
دستان پینه بسته زحمت کشان پاک و صاف و زنان و مردان رنج کشیده آن قنوت بندگی می گیرند و با قناعت صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اند تا از قنات های همت و تلاش آب حیات و جاودانه ثبات و اصالت توحیدی بجوشد...
چرا عده ای غافلند و رنگ باخته اند و دست در دست اندیشه های واهی نهاده اند و شهر را به قهقرا می برند...
حال شهر خوب نیست...
اگر چشم باز نکنیم، و فریاد بر نیاوریم و جلوی تاراج ارزش ها را نگیریم، در غرقابه بی تفاوتی غرق خواهیم شد و همه میراث شهر را به دست بی فطرتان بی شرم خواهیم داد...
به داد شهر برسیم...
حال شهر خوب نیست...
#همه مسئولیم
#هدایتگری-مطالبه گری
#شهرپاک-شهروندبیدار
#هرشهروند-یک تذکر
#شهر بدون گناه
#غم نوشته ای از فرزندان شهر دارالعباده یزد