🕊👱🕊👱🕊👱🕊
#داستان_واقعی
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_۵۱
*═✧❁﷽❁✧═*
مدتی که گذشت از کار در موسسه بیرون آمد🚶 حسابی مشغول درس📚 شد. عصرها هم برای مردم مستحق به صورت رایگان کار می کرد👌
به من گفت: می خوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از این مردم نجف به آب 🚰لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند❌
رفت پیش یکی از دوستان و کار لوله کشی های جدید با دستگاه حرارتی را یاد گرفت. آنچه را که برای لوله کشی احتیاج بود از ایران تهیه کرد. حالا شده بود یک طلبه لوله کش🚰
یادم هست دیگر شهریه 💴طلبگی نمی گرفت❌ او زندگی زاهدانه ای را آغاز کرده بود. یکبار از او پرسیدم برای غذا 🍲چه می کنی؟ گفت: بیشتر روزهای خودم را با چای☕️ و بیسگویت می گذرانم!
با این حال روز به روز حالات معنوی او بهتر می شد👌از آن طلبه هایی بود که به فکر تهذیب نفس💖 و عمل به دستورات دین هستند.
#شروع_بحران
با اینکه هادی در موسسه اسلام اصیل کار نمی کرد، اما برای زیارت کربلا 🕌در شبهای جمعه با هم بودیم. در مورد مسائل روز و ... صحبت داشتیم و او هم نظراتش را می گفت.
با شروع بحران داعش، موسسه به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. هادی را چند بار در موسسه دیدم👀می خواست برای نبرد به مناطق درگیر اعزام شود. با اعزام او مخالفت شد❌
یکبار به او گفتم: باید سید را ببینی، او همه کاره است. اگر تأیید کند برای تو کارت صادر می کنند و اعزام می شوی✅
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
🕊👱🕊👱🕊👱🕊