eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
پرش به ساعت حدود ده و نیم شب،بنا به دستور ولی پور باید به دکل دیده بانیِ واحد توپخانه میرفتم.الله خواست با موتور تریل مرا تا دگل توپخانه رساند.چنو روز قبل همراه او برای تهیه گزارشی از سکو های تانک که پشت کانال صُویب روبه روی جزایرِ مجنونِ شمالی مستقر بودند،بالای دکل رفته بودم.الله خواست آدم کار کشته ای بود.بالای دکل میگفت:((سید!ما بالای این دکل،دیده بان جزیره و بخشی از جنوب خوزستان نیستیم؛ما دیده بان،سی و پنج نلیون،ایرانی هستیم.))وقتی با دوربین خط دشمن را نگاه میکرد،میگفت:((سید!اون روبه رو هیچ به رود دجله و فرات دقت کرده ای؟)) بعد ادامه داد:((اون روبه رو دجله و فرات توی هم ضرب میشوند و اروند را تشکیل میدهند و میریزن تو خلیج فارس.)) میگفت:((این فرات اشک است که توی دجله ضرب میشوند،چند برابر می شود.))آدم اهل دلی بود و روح بلندی داشت. کنار دکل از الله خواست خداحافظی کردم.از او که جدا شدم به شوخی بهش گفتم:((الله خواست!فراموش نمیکنم،ما دیده بان سی و پنج ملیون ایرانی هستیم.))باید مشاهدات خودم را با دوربین دید در شب،از بالای دکل به ولی پور گزارش میدادم.فاصله ی دکل تا خط عراق چهار کیلومتری میشد.از این دکل مناطق البیضه،الصخره،الهاله،همایون و الکرام دیده میشد. از پله های فلزی بالا رفتم.خسرو مرتب فرمانده ی توپخانه ی تیپ بالای دکل،از اتاقک دکل سرک کشید. ـ کی هستی؟ ـ حسینی پورم،ولی پور منو فرستاده اینجا! ـ اون یکی دکل دیده بانی کسی هست؟ ـ فکر کنم ولی پور آقای یاری خواه رو فرستاده اونجا. او را میشناختم.بچه ی بهبهان و از فرماندهان پُرکار جنگ بود.مرا نمیشناخت.نیم ساعتی که گذشت،یخ غریبی ام شکست. آدم ساده و بی آلایشی بود.شام را با او نان و پنیر گوجه خوردم.شب ساکت و خاموشی بود.در آن سکوت شب.فقط صدای قورباغه ها و جیرجیرک ها از لابه لای نیزهر های جزیره به گوش میرسید. پشت دوربین قرار گرفتم و اوضاع خط عراق را رصد کردم.از پاتک عراق که پرسیدم،گفت:((چند ساعت دیگه این سکوت میشکنه!)) او چیز هایی میدانست که من اطلاع نداشتم.با اینکه میدانستم دشمن قرار است پاتک بزند،حرفش و آب سردی را که از ته دل کشید،درک میکردم.اذان که شد،نمازمان را بالای دکل خواندیم. به تمام گردان ها و واحد های رزمیِ مستقر دد حاده ی خندق آماده باش داده بودند.نیزار های حزیره زیر قرص ماه شاهد راز و نیاز کسانی بود که تا ساعاتی دیگر به مهمانی خدا میرفتند.با دوربین خط دشمن را نگاه می کردم؛ترافیک خودرو ها،تریلرها،نفربر ها،پی ام پی ها،ماشین های سنگین که غایق حمل میکردندو کمپرسی های حامل تجهیزات در جاده ای که از الهدامه به پد روطه در تردد بودند،همه و همه نشانگر یک جنگ تمام عیار و نا برابر بود. کانال سفیران زینبیون👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2383347712C192e82344f