صبحتون بخیر عزاداری هاتون قبول✋
به نیت حضرت عبدالله بن حسن علیهماالسلام
صدتا صلوات هدیه می کنیم
#عصرتونمهدوی
طاعون ظلم،
روح زمین را جویده است
بر چشم این زمانه
«عدالت» سوال نیست
در سر هوای وصل تو دارم،
همین و بس
چون شیعهی نگاه تو هستم،
محال نیست
روحم قیام کرده
به شوق ظهور تو
ای نازنین !
زمان ظهور و وصال نیست؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
وی یکی از شاگردان خاص #ایت_الله_حق_شناس بودند.
تاریخ تولد : ۲۹ تیر ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۲۷ بهمن ۱۳۶۴. اروند رود، عملیات والفجر۸
👈 قرآن , قرآن را فراموش نکنید, بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالمان قرآن است.
اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.
رهبری ولایت فقهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کنید👌
ان شاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید والسلام علیکم علی عبادالله الصالحین
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۰۱ *═✧❁﷽❁✧═* - وین خذیتی تدریبات عسکریه؟ (کجا آموزش
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۰۲
*═✧❁﷽❁✧═*
مثل گنجشکی 🐦که در دست های یک مرد قوی هیکل گرفتار شده، تقلا میکردم تا نجات یابم. هر چند لحظه یکبار دستهایش را به نشانهی قدرت💪 به هم میفشرد.
در دلم❤️ با خدا گفتم: خدایا حیات و نجابت من در پناه قدرت لایزال توست.
فحاشی و ادای کلمات زشت برایشان تفریح بود😖 کاش میشد تن بعضی از کلمات لباس بپوشانم تا از زشتی آنها کم شود و بتوانم آنها را روایت کنم.
پردهپوشی کلمات هم یک نوع اخلاق اسلامی است👌برای اینکه خانوادهام شناسایی نشوند خانوادهی👨👩👧👧 جدیدی با ترکیب اسامی و شغل و آدرس جدید و ساختگی برای خودم ساخته بودم. نمیدانم آن بازجوی ایرانی اهل کجا بود☹️
اما کوچه به کوچهی آبادان را میشناخت. به من گفت اهل تهرانم و تهران را هم خوب میشناسم. اگرچه گاهی یکدستی میزد. مثلاً میگفت: من، تو و خواهرت را قبل از انقلاب میدیدم👀 که بیحجاب در مسیر فلان باشگاه به فلان جا میرفتید🚶♀
در صورتی که من با مریم در سفر شیراز آشنا شده بودم و اصلاً اسم واقعی مریم؛ شمسی بود. با این خانوادهی ساختگی دلم ❤️برای مریم که خواهر اسارتم شده بود خیلی شور میزد. فرصت هیچگونه هماهنگی قبلی و پیشبینی اینکه چه سؤالاتی از من میپرسند نداشتم❌
در اضطراب😰 خودم دست و پا میزدم. صدای نفسهای مریم و صدا صاف کردنش را از پشت سرم میشنیدم 👂اما نمیدانستم برنامهی آنها چیست؟ عراقیها علاقهی خاصی به گوگوش داشتند. او برایشان آوازی به زبان عربی خوانده بود. نمیدانم چرا با شنیدن 👂صدای این خواننده همگی از اتاق بیرون رفتند.
آرام آرام به امان خدا رها شدم. به عقب که برگشتم دیدم بله درست مریم پشت سر من نشسته است. فقط توانستم آرام با اشارهی دست و زیرزبانی بگویم: ما فقط سه برادر دوازده، ده، هشت ساله به اسم مصطفی، مجتبی و مرتضی داریم و پدرمان جاروکش است. آنجا چشمانم👀 به جای زبانم حرف میزدند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_ اسراء_آیه_۸۰
ای پیامبر هنگام دعا دست بگو:
پروردگارا در هر کاری که میخواهم وارد بشوم صادقانه وارد کن تا به خاطر خودت باشد و در همه امور جز راستی و صداقت صادر نشود.
و از نزد خودت برایم نیرویی یاری دهنده مقرر بدار چرا که بدون یاری تو من تنها هستم وناتوان
صبحتون بخیر
عزاداری هاتون قبول✋
به نیت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
صدتا صلوات هدیه می کنیم
سلام مولای ما
اینجا در بنبست نفسگیر
آخرالزمان،
در اوج دلتنگیها و غربتها،
هر چیزی ما را
به یاد شما می اندازد...
انگار تمام خلقت
در انتظار ظهور شمایند.
انگار تمام دنیا
ندیدنتان را
گریه می کند...
کاش خدا ،
هر چه سریع تر شما را برساند...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
!تاریخ به افق کربلا ۶
🏴 روز ششم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین(ع) و همراهانشون چطور گذشت؟
▪️ حصین بن تمیم با چهارهزار نفر، حجازبن ابجر عجلی با هزار نفر و یزیدبن حارث با ۸۰۰ نفر وارد کربلا شدند تا به سپاه عمر سعد بپیوندند و موافق بعضی از روایات، پیوسته لشکر آمد تا به تدریج تعداد سپاه عمربن سعد به ۳۰ هزار سوار نفر رسید.
▪️در این روز بود که ابن زیاد میان خود و اردوی عمربن سعد سوارانی تیزرو گماشت که پیوسته اخبار را گزارش میدادند.
⁉️ آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
👈 مردی هنوز چشم به راه جواب ماست...
▫️ یا صاحبالزمان
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#شهید_ابراهیم_رشید
▪️▫️▪️▫️▪️
در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم، ابراهیم رشید آمده است:
«دوستان و همرزمانم، همیشه دقت داشته باشید هیچوقت امام زمانتان و نائبش را تنها نگذارید و در هر نقطه و کاری مشغول هستید با دقت به آن بپردازید تا انقلاب به دست صاحب اصلی آن برسد...»👌
◾️السلام علی الحسین
◾️وعلی علی بن الحسین
◾️وعلی اولادالحسین
◾️وعلی اصحاب الحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴
🌹 سهم #روز نهم : از حکمت ۸۴ تا ۹۲ #نهج_البلاغه
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۴ : باقی ماندگان شمشير و جنگ، شماره شان بادوامتر و فرزندان شان بيشتر است.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۵ : كسی كه از گفتن نمی دانم روی گردان است، به هلاكت و نابودی می رسد.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۶ : انديشه پير در نزد من از تلاش جوان خوشايندتر است.
(و نقل شده كه تجربه پيران از آمادگی رزمی جوانان برتر است.)
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۷ : در شگفتم از كسی كه می تواند استغفار كند و نااميد است.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۸ : امام باقر (علیه السلام) از حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل فرمود:
« دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود؛ يكی از آن دو برداشته شد. پس ديگری را دريابيد و بدان چنگ زنيد. اما امانی كه برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود. و امان باقيمانده، استغفار كردن است. که خدای بزرگ به رسول خدا فرمود: «خدا آنان را عذاب نمی كند در حالیکه تو در ميان آنانی و عذابشان نمی كند تا آن هنگام كه استغفار می كنند.»
(اين روش استخراج نيكوترين لطايف معنی و ظرافت سخن از آيات قرآن است)
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۸۹ : كسی كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسی كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنيای او را اصلاح خواهد كرد و كسی كه از درون جان واعظي دارد، خدا را بر او حافظی است.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۹۰ : فقيه كامل كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس و از مهربانی او نااميد نکند و از عذاب ناگهانی خدا ايمن نسازد.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۹۱ : همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مي شوند، پس براي شادابی دلها، سخنان زيبای حكمت آميز را بجوييد.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
📒 #حکمت۹۲ : بی ارزش ترين دانش، دانشی است كه بر سر زبان است و برترين علم، آنچه در اعضا و جوارح آشكار است.
─┅•═༅𖣔✾🍃🌼🍃✾𖣔༅═•┅─
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۰۲ *═✧❁﷽❁✧═* مثل گنجشکی 🐦که در دست های یک مرد قوی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۰۳
*═✧❁﷽❁✧═*
مرتب جوابهایم را حفظ میکردم تا فراموش نکنم؛ زیرا میدانستم دروغگو 🤥کمحافظه است. با رفتن آنها نوبت بازجویی من به پایان رسیده بود. چشمهای👀 مریم مثل برهی بیگناهی که آمادهی سر بریدن است از چشمان من خبر میگرفت. از کنارش رد شدم و گفتم: الحمدالله
دوباره عینک🕶 کوری بود و راهروی پیچ در پیچ. سرباز بعثی گوشهی مقنعهام را میکشید. صدای چرخاندن کلید🔑 در قفل صندوقچهی آهنی یعنی به مقصد رسیدن. در 🚪که باز شد به سرعت و شدت به داخل صندوقچه پرتاب شدم، آنچنان که پیشانیام به دیوار کوتاه سرویس بهداشتی 🚽برخورد کرد و یک گردو روی پیشانیام سبز شد.
نگهبان دو دستم🙌 را به دیوار نگه داشت. صورتم را به دیوار کوباند و گفت: لاتتحرکی (تکان نخور)
سپس از صندوقچه بیرون رفت و در را قفل 🔒کرد. هیچ کس در سلول نبود. وقتی از بازجویی برگشتم انگار از زیر آوار بیرون کشیده شده بودم😥
خالی بودن صندوقچه مرا به شک🤔 انداخت که این همان سلول قبلی است یا نه. تمام سؤالات بازجویی توی ذهنم تکرار میشد.
در تمام لحظات سنگینی سایه و دستهایش 💪را از پشت سرم احساس میکردم. از اینکه دستش را روی شانهام بگذارد میترسیدم. در حالی که دو دستم را به دیوار گرفته بودم شقیقههایم آمادهی انفجار و مغزم در حال فروریختن بود🤕 خودم را حس نمیکردم بلکه خودم را سایهای بر دیوار میپنداشتم.
نمیدانم این چهرهها از همان ابتدا تا این اندازه شوم و کریه👹 بودند یا اینکه اعمالشان چهرهی آنها را به این روز انداخته بود. چشمان عقابی 🦅شکلش وحشتم را بیشتر میکرد. بیشتر از این نمیتوانستم در آن وضع بمانم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️