😥جهنم رفتن شهید
🔹حضرت موسی به خداوند گفت:
خدایا حال دوستِ شهیدم، چگونه است؟
فرمود: در جهنم است؛
موسی (علیه السلام)پرسید:
خدایا مگر وعده ندادی که شهید با اولین قطره خونش به بهشت می رود و گناهانش آمرزیده می شود.
خداوند گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و عمل کسی که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمی کنم،حتی با شهادت.
📚مستدرک الوسائل/ج15/ص195
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بشارت های نزدیکی ظهور امام زمان
#استاد_پناهیان
#نزدیکی_ظهور
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهید_علی_تجلایی
🌷🌷🌷🌷🌷
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🎥 آیا ماهگرفتگیِ امشب نماز آیات دارد؟
🔹دانشیار، مسئول واحد پژوهش مرکز نجوم آستان حضرت عبدالعظیم: ماهگرفتگی از ساعت ۱۸:۴۴ امروز شروع شده و تا ساعت حدود ۲۴ ادامه خواهد داشت که از نوع نیمسایهای است.
🔹در ماهگرفتگی نیمسایهای رنگ ماه تیره و سیاه نمیشود و فقط نور ماه مقداری کم میشود لذا نماز آیات واجب نیست.
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۹
*═✧❁﷽❁✧═*
اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
ترسیدم جواب بدم دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه اما سکوت🤐 عمیقی فضا رو پر کرد یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن 📝
- آقا ما اونقدر از شما چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم حقی از ما وسط نیست نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد اما
دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم و سرم رو انداختم پایین😔 دوباره دفتر ساکت شد
- برو در رو هم پشت سرت ببند
کارنامه ها رو که دادن علوم 20 شده بودم اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد 🕌نماز که تموم شد رفتم جلو نشستم کنار امام جماعت
- حاج آقا یه سوال داشتم
از حالت جدی من خنده اش گرفت😊
- بگو پسرم
- حاج آقا من سر امتحان علوم تقلب کردم بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه منم رفتم گفتم اما معلم مون بازم بهم 20 داده الان من هنوز گناه کارم یا نه؟پولم 💶حروم میشه یا نه؟
خنده اش محو شد مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده همیشه می گفت
- به جای ترسوندن بچه ها از جهنم 🔥و عذاب از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و...
حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه همین طور دونه های تسبیحش📿 رو توی دستش بالا و پایین می کرد
- سوال سختیه اینکه شما با این کار چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده و حق الناس گردنت بوده توش شکی نیست👌
اما علم من در این حد نیست که بدونم آینده شما چی میشه آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه یا نه
اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده چون شما گفتی که این کار رو کردی و در صدد جبران براومدی
ناخودآگاه در حالی که سرم رو تکان می دادم انداختمش پایین
- ممنون حاج آقا ولی نامه عمل رو با فکر کنم و حدس میزنم😇 و اما و اگر و شاید نمی نویسن 😔
و بلند شدم و رفتم
تا شنبه دل توی دلم💔 نبود سر نماز از خدا خجالت می کشیدم چنان حس عذابی بهم دست داده بود که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه سبک تر از حال و روز منه🙁
شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون کارنامه به دست و امضا شده رفتم جلوی دفتر در 🚪زدم و رفتم تو
تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم
- آقا اجازه چرا به ما 20 دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید 🙏
خنده اش گرفت ...
- علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر
سرم رو انداختم پایین😔
- ببخشید آقا سلام صبح تون بخیر
از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر 📚
- روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این دو روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم ☺️
- آقا یعنی ۲۰ نمره خودمون بود❓
دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم میتونی نمره مستمرت رو ببینی 👀
دلم می خواست ببینمش اما دفتر 📘رو بستم
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون۲۰ دادید
از خوشحالی پله ها رو دو تا یکی تا کلاس دویدم🏃♂ پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد
- خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ 🦗می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن
دفتر📘 رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
♻️ادامه دارد......
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_انفال_آیات۲؛۳
#ویژگیهای_خاص_مومنان
۱:هر وقت نام خدا برده شود،دلهای آنها ( بخاطر احساس مسئولیت)ترسان می گردد.
۲: هنگامی که آیات خدا بر آنها خوانده شودبرایمانشان افزوده می شود
۳:تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل می کنند
۴:نماز را که مظهر رابطه با خدا است،بر پا می دارند.
۵:و از آنچه به آنها روزی داده ایم ( از مال و دانش) در راه بندگان خدا انفاق می کنند.
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...✋
🍃سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو
که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد
تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج 🤲
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پنجاه و هشتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه166
1️⃣احترام متقابل اجتماعی
♦️بايد خردسالان شما از بزرگان شما پيروی کنند و بزرگسالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند و چونان ستم پيشگان جاهليّت نباشيد که نه از دين آگاهی داشتند و نه در خدا انديشه می کردند. همانند تخم افعی در لانه پرندگان نباشيد که شکستن آن گناه و نگهداشتن آن شر و زيانبار است. (به جای جوجه، ماری از آن بيرون می آيد.)
2️⃣ آينده بنی اميه
♦️ مسلمانان پس از وحدت و برادری به جدايی و تفرقه رسيدند و از ريشه و اصل خويش پراکنده شدند. تنها گروهی شاخه درخت توحيد را گرفتند و به هر طرف که روی آورد همسو شدند. امّا خداوند مسلمانان را به زودی برای بدترين روزی که بنی اميّه در پيش دارند جمع خواهد کرد، آن چنانکه قطعات پراکنده ابرها را در فصل پاييز جمع می کند. خدا ميان مسلمانان ألفت ايجاد می کند و به صورت ابرهای فشرده در می آورد، آنگاه درهای پيروزی به رويشان می گشايد که مانند سيلی خروشان از جايگاه خود بيرون می ريزند. «چونان «سيل عَرِم» که دو باغستان «شهر سَبا» را در هم کوبيد و در برابر آن سيل هيچ بلندی و تپّه ای بر جای نماند، نه کوه های بلند و محکم و نه برآمدگی های بزرگ توانستند برابر آن مقاومت کنند». خداوند بنی اميّه را مانند آب در درون درّه ها و رودخانه ها پراکنده و پنهان می کند، سپس چون چشمه سارها بر روی زمين جاری می سازد، تا حقّ برخی از مردم را از بعضی ديگر بستاند و گروهی را توانايی بخشيده، در خانه های ديگران سکونت دهد. به خدا سوگند بنی اميّه پس از پيروزی و سلطه گری، همه آنچه را که به دست آوردند از کفشان می رود، چنانکه چربی بر روی آتش آب شود.
3️⃣ علل پيروزی و شكست ملتها
♦️ای مردم! اگر دست از ياری حق بر نمی داشتيد و در خوار ساختن باطل سُستی نمی کرديد، هيچ گاه آنان که به پايه شما نيستند، در نابودی شما طمع نمی کردند و هيچ قدرتمندی بر شما پيروز نمی گشت، امّا چونان امّت بنی اسرائيل در حيرت و سرگردانی فرو رفتيد. به جانم سوگند! سرگردانی شما پس از من بيشتر خواهد شد، چرا که به حق پشت کرديد و با نزديکان پيامبر(صلی الله علیه و آله) بريده، به بيگانه ها نزديک شديد. آگاه باشيد، اگر از امام خود پيروی می کرديد شما را به راهی هدايت می کرد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفته بود و از اندوه بيراهه رفتن در امان بوديد و بار سنگين مشکلات را از دوش خود بر می داشتيد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 حضرت حمزه در روایات اهل بیت علیهم السلام
« دکتر رفیعی»
🇮🇷
📝 اخراج دانش آموز ۱۲ ساله در #آمریکا به خاطر نوشته روی تیشرت!
🍃🌹🍃
🔻لیام موریسون، دانش آموز ۱۲ ساله کلاس هفتمی در مدرسه راهنمایی نیکولز در میدلبورو، ماساچوست بخاطر نوشته روی تیشرتش "فقط دو جنس وجود دارد" (زن و مرد) از مدرسه به خونه شون فرستاده شد
🔺ای بابا! #آزادی_بیان و پوششتون کجا رفت پس؟! یعنی فقط شعار بود؟!
📍تکیه گاهِ قویِ معنوی
✍خدا راه توسل را برای ما باز کرده. مزار صالحین هر جا باشند، نفع دارند. در تهران هم حضرت عبد العظیم (سلام الله علیه) هستند. حتی عالم مؤمنی که در محلهای دفن شده، او هم پیش خدا شفاعت میکند.
👈این ها راهی است برای کمک گرفتن از دیگران تا احساس ضعف نکنیم و بگوییم این همه شیاطین قوی هستند و ما چه کنیم؟! خدا نیرویهای قوی معنوی در اختیارمان گذاشته، باید بشناسیم و استفاده کنیم.
🗓 به مناسبت ۱۵ شوال، وفات حضرت عبدالعظیم حسنی سلاماللهعلیه
#علامه_مصباح
🪐انسان در گرو وعده هاى خويش است
#نهج_البلاغه
🔮الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ
🟠كسى كه از او درخواستى شده، تا وعده نداده آزاد است
🖊پيامى كه اين كلام دارد مسئله لزوم وفاى به وعده است؛ مبادا كسى وعده بدهد باز هم خود را آزاد پندارد و گمان كند هيچ وظيفه و مسئوليتى در برابر وعده اى كه داده است بر دوش ندارد. بايد خود را همچون اسيرى بداند كه تا وعده اش را وفا نكند آزاد نمى شود.
📘#حکمت_366
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۱۰
*═✧❁﷽❁✧═*
دفتر 📗رو در آوردم و دادم دستش
- آقا امانت تون صحیح و سالم
خنده اش گرفت
زنگ 🔔تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن
- مهران فضلی پایه چهارم الف سریع بیاد🏃♂ دفتر
با عجله پله ها رو دو تا یکی دو طبقه رو دویدم پایین رفتم دفتر، مدیر باهام کار داشت😌
- ببین فضلی از هر پایه، 3 کلاس پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست یه ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است و کادر هم سرشون خیلی شلوغه تمام کپی های مدرسه و پرینت ها اونجاست
از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه ها از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی😮
کلید 🔑رو گذاشت روی میز
- هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده مواظب باش برگه 📑هم اسراف نشه بیت الماله
از دفتر اومدم بیرون مات و مبهوت به کلید نگاه 👀میکردم باورم نمی شد تا این حد بهم اعتماد کرده باشن
همین طور که به کلید🔑 نگاه می کردم یاد اون روز افتادم اون روز که به خاطر خدا برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر
و خدا نگذاشت راحت اشتباهم رو جبران کنم در کنار تاوان گناهم👹 یه امتحان خیلی سخت هم ازم گرفت و اون چند روز بار هر دوش رو به دوش کشیدم
اشک😢 توی چشم هام جمع شده بود
ان الله تعز من تشاء و تذل من تشاء
خدا به هر که بخواهد عزت عطا می کند👌
من سعی 💪می کردم با همه تیپ و اخلاقی دوست بشم بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود اما به همه چیز، به چشم تمرین نگاه می کردم
تمرین برای برقراری ارتباط تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخوردهای متفاوت، تمرین برای صبر ،تمرین برای مدیریت دنیایی🌎 که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد
شناخت شخصیت ها منشا رفتارها برام جالب بود اگر چه اولش با این فکر 😇شروع شد
- چرا بعضی ها دست به گناه میزنن❓چه چیزی باعث تفاوت فکر و انتخاب انسان ها حتی در شرایط مشابه میشه❓
و بیشترین سوال ها رو هم تفاوت رفتاری و شخصیتی من با پدرم برام درست کرده بود خیلی دلم ❤️می خواست بفهمم به چی فکر می کنه و ...
من خیلی راحت با احسان دوست شده بودم برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه
مادر احسان، گاهی براش ساندویچ های🍔 کوچیکی درست می کرد ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم و بعضی ها من رو سرزنش می کردن حرف هاشون از سر دوستی بود اما همین تفاوت های رفتاری بیشتر من رو به فکر می برد
و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم تنها بود و می خواستم این بت فکری رو بین بچه ها بشکنم 👌
اما دیدن همین رفتارها و تفکرها کم کم این فکر😇 رو در من ایجاد کرد تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم ها حساب کرد؟
بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن امروز ازش فاصله می گرفتن و پدری که تا چند وقت پیش علی رغم همه بدرفتاری هاش در حقم پدری می کرد کم کم داشت من رو طرد می کرد 😞
حس تنهایی و غمی که از فشار زندگی و رفتارهای پدرم 👨🦰در وجودم ایجاد شده بود با این افکار از حس دلسوزی برای خودم حالت منطقی تری پیدا می کرد اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد
رمضان از راه رسید و من با دنیایی از سوال هاکه جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی چیز دیگه ای از دیگران نصیب شون نمی شد به مهمانی خدا وارد شدم 😐
♻️ادامه دارد.....
══ ೋ💠🌀💠ೋ══