eitaa logo
محمود کاوه ستاره طلایی
519 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
57 فایل
پایگاه فرهنگی شهیدمحمودکاوه سفیرآستان ملکوتی امام رضاع و ناجی بلامنازع کردستان، که برفرازقله۲۵۱۹شهیدشد اوفرمانده لشکرویژه شهدا بود. (این کانال تحت نظر یاران نزدیک شهید کاوه اداره می‌شود) @abomoslem ارتباط با آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
آثار به جا مانده از پاسخ دیشب اسرائیل. مناره جنبان اصفهان بازهم جنبید البته از شدت خنده😂😂 @safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفیر آستان علی بن موسی الرضا(ع)و شاگرد مقام معظم رهبری، شهید محمود کاوه در جبهه ها و محبوب مردم رنجدیده و ستمدیده ازظلم و جور ضد انقلاب معدوم. شهید کاوه را دوست داریم، و نام او هیچگاه فراموش نمیشود،شاید امروز او بظاهر درمیان ما نباشد، و عده ایی کم شمار وناچیز(کمتر از انگشتان یک دست)که اسم وعنوانی از کنارمرحمت شهید کاوه بدست آورده اندسعی کنندنام او را کم رنگ کرده و خاطرات را تحریف کنند و نمک خورده و نمکدان بشکنند، اما ای شهید بدان که یارانت زنده اند و برقرار و به عهدی که با تو بسته اند پایدار ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
(ماموریت ویژه شهیدکاوه به حاج علی صلاحی) مصطفی به جبهه برمی گردد ، به دفتر کاوه می رود و خودش را معرفی می کند ، کاوه از جریان ازدواجش می پرسد ، مصطفی آنچه اتفاق افتاده است را می گوید ، کاوه از او می خواهد که بماند... سردار صلاحی می گوید : تازه از مرخصی برگشته بودم ، می خواستم لباسم را عوض کنم و به دفتر کاوه بروم که کاوه زنگ زد و گفت نمی خواهد لباس عوض کنی ، با همان لباس شخصی بیا ، وقتی به دفتر کاوه رفتم دیدم مصطفی هم نشسته است ، حال و احوالی کردیم ، کاوه جریان مصطفی را برایم گفت و دستش را به دستم داد و گفت همین الآن بر می¬گردی و مصطفی را زن می دهی و برمی گردی ، مراسم که آماده شد زنگ می زنی که خودم هم برای مراسم عقد بیایم ، ماموریت سختی بود اما چاره ای نبود باید برمی گشتم ، از سویی مصطفی علی رغم آنکه جوانی دلیر و رشید و زیبا بود ولی شرایط جنگ و آسیب های متعدد تیر و ترکش بر بدن داشت که این خودنشان افتخار او از لشکر پیروز و بی مثال ویژه شهدا بفرماندهی شهید محمود کاوه بود و آن دختر خانم پیشین هم به همین دلایل چنین جوانی را رد کرده بود غافل از آنکه مصطفی اول خدایی دارد مقتدر و بعد هم فرماندهی مسئول و مدبر چون شهید کاوه یل بلامنازع جنگ. الحال با خانواده و مصطفی سوار ماشین شدیم و از کردستان عازم خراسان ، با خودم فکر می¬کردم که برای کدام دختر به خواستگاری بروم ، مصطفی نظر خاصی نداشت ، با همسرم مشورت کردم و خلاصه به این نتیجه رسیدم که عمویم هم دختر خوبی دارد و هم خیلی به کاوه علاقه مند است ، تصمیم گرفتم به خواستگاری دختر عمویم برای مصطفی برویم ، مصطفی را در منظر پیاده کردم و گفتم گوش به زنگ تلفن باش ، کارهای اولیه که انجام شد زنگ می زنم با خانواده بیائید. ( خواستگاری در فخرآباد) به گناباد که رسیدیم پدر و برادرم تعجب کردند که چه زود برگشته ام ، جریان را برایشان تعریف کردم ، با پدر و برادرم راهی خانه ی عمویم شدیم ، در خانه نبود و گفتند، به سر زمین کشاورزی رفته است ، به سر، زمین رفتیم ، عمویم در حال کار بود ، تا ما را دید هم تعجب کرد و هم خوشحال شد ، پدرم از همان دور با صدای بلند جریان را گفت و گفت: که دوست کاوه صورتش را تیر و ترکش داغان کرده تاجایی که دختر فامیلش حاضر نشده  زنش شود ، حالا تو که اینهمه دم از دوستی کاوه می زنی حاضری دخترت را به دوستش بدهی ، کاوه خودش هم قرار است برای مراسم بیاید . عمویم تا این را شنید بر روی پاهایش نشست و به بیل تکیه داد و دستش را به پیشانیش گذاشت . پدرم گفت چی شد ؟ جا زدی ؟ عمو گفت: نه جریان چیز دیگری است ، امروز صبح که از خانه آمدم بیرون کیسه قندی جلو خانه بود ، از مادر مرضیه پرسیدم گفت: خانواده ی آقای مرادی آورده اند ، پدر آقا رضا که مرضیه به اسمش بوده ، می خواهند امشب به خواستگاری بیایند ، مانده ام با دو خواستگار چکار کنم ... ( تفال به قرآن) بعد از مشورتهایی که کردیم قرار شد جریان را به خود مرضیه بگوییم و تصمیم را به خودش واگذار کنیم ، مرضیه مادربزرگی داشت که نابینا بود ولی حافظ قرآن بود ، قرار شد با مادربزرگش مشورت کند و مادربزرگش هم به قرآن تفالی بزند ، خلاصه کارها انجام شد و قرعه فال بنام مصطفی در آمد ، به مصطفی خبر دادیم و برای شب جمعه قرار گذاشتیم و با کاوه هم هماهنگ کردیم که شب جمعه خودش را برساند . وقتی مصطفی با فامیلش آمدند مادر و خواهرش کمی مشکوک بودند که چطور خانواده و دختری که داماد را ندیده اند راضی به این وصلت شده اند نکند دختر عیب و ایرادی داشته باشد ، به همین خاطر خواستند که دختر را ببینند ، بعد از آنکه مادر مصطفی مرضیه را دیدند و پسندیدند ، صدای مادر مصطفی از داخل حیاط بلند شد که مصطفی خدا حوریه ای را نصیبت کرده ... نویسنده، آقای حسین میرزا بیگی خراسانی ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
شهید محمود کاوه و شادروان قدرت الله منصوری قائم مقام لشکر ویژه شهدا بهارسال ۱۳۶۴پس از عملیات بدر بازدید از نیروهای لشکر ویژه شهدا ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
AudioCutter_درد جانبازی زاهدی باقرزاده حمیدیه.m4a
6.08M
بدون شرح تا اخرش لطفا گوش کنید، گفتگوی ضبط شده سردار حاج محمود باقرزاده قائم مقام لشکر ویژه شهدا و جانباز صدرصد نابینا با یک جانباز اعصاب و روان. حتما و حتما حتما گوش بفرمائید 🌷محمودکاوه سفیر آستان ملکوتی امام رضا علیه السلام🌷 @safiremamreza
شهید حشمت الله جلیلیان فرمانده دلاور تیپ ذوالفقار لشکر ویژه شهدا
شهیدان کاوه و صیاد شیرازی سرلشکر مصطفی ایزدی حسینیه لشکر پرآوازه ویژه شهدا ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسامی جالب ارتش ایران بنازم ارتش سربلند و دلاور جمهوری اسلامی ایران را ارتش و سپاه دژ محکم در برابر دشمنان ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
بنام خدا 💐💐💐💐💐💐 کاوه منشا خیر. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سال 62 بود.بنیاد تعاون سپاه بر حسب سهمیه به یگانهای رزمی قصد واگذاری خانه داشت..شهید کاوه از سه نفر سهمیه یکنفر من رو انتخاب کرد که آنموقع فرمانده گردان امام علی (ع) بودم .یک نفر دیگر شکرالله خانی بود که در ستاد بود...مدتی گذشت و چون من پولی از بابت خانه نداشتم .خانه ساخته شد و آنها که پول داده بودند،خانه را که بنیاد تعاون سپا ساخته بود تحویل گرفتند .چند روزی گذشت .گردانها برای انجام عملیات آمادگی گرفته بودند، اون زمان هر ماه بیش از چهار مرحله عملیات صورت میگرفت تا نقاط فرعی در جاده های اصلی کردستان پاکسازی شود. شب قبل از عملیات شهید کاوه خصوصی من رو خواست وبا ناراحتی پرسید، چرا خونه را نگرفتی .اول جواب ندادم ولی وقتی اصرار کرد با این لحن که چرا؟چرا؟ سرم پایین بود وگفتم پول ندارم.بلافاصله زد روی شانه من وگفت: پاشو الان میری لجستیک یه ماشین میگیری میری مشهد خونه ما .منظور خونه پدرش بود، و من دست پدرم پولی دارم تو پاکت که حقوق منه همش رو میگری میری بنیاد تعاون پولو میدی .واین کار رو انجام دادی بیا .گفتم عملیاته گفت: نمیخاد باشی. از بابت اینکه خونه میگیرم خیلی خوشحال شدم سراسیمه رفتم لجستیک، اون موقع احمد ظریف فرمانده لجستیک بود گفتم ماشین میخام برا مشهد.گفت: نداریم وبهانه تراشید .به محمود زنگ زدم گفتم ظریف میگه ماشین نداریم شهید کاوه گفت: به ظریف بگو ماشین خودش رو بده ماشین ظریف یه پیکان قهوای رنگ بود با نق ونق ماشینش رو داد گرفتم .وبا یکی از نیروهی گردان جهت راننده گی که بعدأ شهید شد راهی مشهد شدییم ورفتم در خونه محمود خیابان ضد .حاجی کاوه در مغازه پشت «پاچال» بود، سلام و سپس خودم رو معرفی کردم.جواب داد ومیخندید، گفتم حاج آقا، محمود گفته بیام امانتی پیشتون هست بگیرم گفت: رو چشمام خونه میاین گفتم نه هستم .رفت توخونه یه پاکت آورد داد به من.گفت: اینم پاکت. هیچ سوال دیگری نکرد .کمی خوش وبش کردیم پدر کاوه میگفت: شما رزمندگان وهمکاران محمود همه همانند محمود برام عزیزین .وخدا قوت میداد.حاجی کاوه انسانی مردمی بود پدر محمود یک عطاری کوچک متصل به خانه اش داشت.دیدار بسیار خوبی بود.اون دقایق که با ایشان بودم بسیار لذت بخش بود خداحافظی کردم و رفتم .وقتی دور شدم پولهارو شمردم گمانم بیست هزار تومن بود .رفتم بنیاد تعاون گفتند سی هزارو خورده ای میشه .بقیشم از پدرم که موتوری داشتیم فروخت وداد به من .واینجوری هزینه خانه تامین شد.و منم پرداخت کردم بنیاد تعاون سپاه وبنیاد از مرحله دوم ساخت خانه های شخصی یک خانه به من داد.وقتی برگشتم به محل یگان شهید محمود کاوه فقط خندید وکلامی از من نپرسید..ا از مجموعه خاطرات ناب بقلم حاج اصغر حسین خانی از فرماندهان خط شکن لشکر ویژه شهدا ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
بسم الله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید کاوه گل واژه تقوی و جوانمردی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید کاوه در دوران ما گل واژه تقوا و جوانمردی و الفت و مهربانی و مرد خانواده/ سیاسی ولایت مدار / مذهبی/ مردم دوست و اجتماعی بود و هیچگاه از کمک به همنوع کوتاهی نکرد. حتی در زمان زلزله شهرستان طبس در سال ۱۳۵۶ که رژیم پهلوی حداقل کمکها را برای مردم زلزله زده ارسال میکرد دعوت علما را جهت جمع آوری از بین مردم مشهد و کسبه با راهنمایی پدر بزرگوارش برعهده گرفت. و در بعضی از محله های مشهد مشغول فعالیت گردیده و سایر برادران مثل حاج حسین رضوانی /شهید جعفری در منطقه طلاب/ و شهید محسن پشوتن/ علی فلاح فاز/ و خودم در محله سمزقند در نمازجمعه جمع آوری و برابر نظر علما در بیت حضرت آیت سید عبدالله شیرازی دپو و در کوتاهترین زمان به مناطق زلزله زده ارسال میکردیم.و این کمکها تا ماه ها جمع آوری و ارسال میشد ودر چندین مرحله پدر سردار شهیدمان با کمکهای ارسالی به طبس اعزام ودر کار توزیع اقلام نظارت داشت چون مورد اعتماد اکثر علما بود ودر یک مرحله هم سردار رشید اسلام همراه پدر عازم مناطق زلزله زده شد ودر حالی که جوانی هفده ساله بود به کمک زلزله زدگان شتافت ودر کارهای ساختمانی کمک مردم بود خداوند این ابرمرد پارسا را با شهدای کربلا ودر کنار رسول اکرم (ص) محشور ودست برسر ماهم بکشد ( امین یا رب العالمین) راوی و نویسنده، و شاهد عینی ماجرا(حاج علی اکبر کاشانی از اطلاعات قرارگاه حمزه سیدالشهدا) ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
بسم الله 💐💐💐💐💐 ترس ضد انقلاب از شهید کاوه 🌷🌷🌷🌷🌷 در یکی از عملیاتها در اطراف پیرانشهر کنار فرمانده گردان ( سردار شهید نورالله یزدانی ) بودم و چون دم دم های ظهر بود و هوا گرم بود یگانها زیر سایه درختان در حال استراحت بودند . لذا یک لحظه متوجه شدم که یکی محمود را پشت شبکه فرا می خواند ( شبکه خیلی شلوغ بود و خش ، خش زیادی هم داشت و کم بیش صدای خانم هم از افراد ضد انقلاب داخل شبکه دریافت می شد) بهرحال پس از چند بار صدا زدن ( محمود ، محمود ) ، شهید کاوه آمد روی شبکه و با هیبت شدید ، نهیب زد بروید گم شوید من عار دارم با شما هم صبحت شوم که این فرد گفت: محمود جان اینقدر خودت را در کوه و کمر اذیت نکن ! چرا عصبانی می شوی ! می دانی اگر اسیر ما شوی با تو چکار می کنیم و... ! که شهید کاوه گفت: بروید گم بشوید، و لحظه ای سکوت کرد ولی مگر آنها ول کن بودند و گفتند ، بیا با هم کنار بیاییم و حرف بزنیم که ناگاه شهید کاوه با عصبانیت گفت ، شما این آرزو را بگور خواهید برد که مرا اسیر کنید ! من از خدای خود خواسته ام که اگر کشتن و شهادتی هم برای من باشد بدست شما انسانهای کثیف نباشد ، شما آدمهای نجسی هستید که با مردم و هم میهنان خود می جنگید . اگر برای من کشتنی هم باشد ، بدست دشمنان خارجی و مزدوران عراقی باشد، شما در قد و اندازه ای نیستید که من را اسیر کنید، بروید گم شوید و صدایش را قطع کرد و آنها هرچه به التماس و خواهش افتادند. دیگر شهید کاوه پشت شبکه نیامد و هرچه محمود جان و محمود جان کردند نتیجه ای نگرفتند . روحش شاد. راوی و نویسنده، حاج علی سهی از رزمندگان منطقه سرایان خراسان در لشکر ویژه شهدا ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اسرائیل خط مقدم و ناموس غرب است و این اولین بار است که اسرائیل تودهنی می‌خورد 🔹 رحیم پور ازغدی: اسرائیل یک کشور نیست یک دژ استعمار غرب است و سقوط آن موجب سقوط استعمار خواهد بود. @safiremamreza