هر وقت که بیدار شدم😅
راوی سردار صلاحی
#بهار سال ۶۴ پس از عملیات بدر، وقتی خبر حمله #عراق به خط پدافندی ما در جبهه جنوب منطقه شط علی رسید شهید کاوه که همان لحظه مهمان منزل ما در ارومیه بود تا صبح آرام و قرار نداشت. فردا صبح به اتفاق بنده و حاج حسن خرمی و دوستش ۴ نفری راهی جبهه جنوب شدیم، خرمی که راننده خودرو بود و دوستش جلو نشستند، من و برادر محمود هم عقب.
به سقز که رسیدیم ناهار را خورده و دوباره به راه افتادیم، و شهید کاوه که همچون من ،شب قبل را تا صبح بیدار بود، سرش را گذاشت روی پای من و گفت من میخوابم، (وقتی بیدار شدم) تو بخواب، گفتم باشه #داداش تو بخواب من بیدارم، خلاصه به جایی رسیدیم و برای نماز عصر نگه داشتیم و محمود را بیدار کردیم و اقامه نماز که شد و به راه که افتادیم دیدم دوباره محمود سرش را گذاشت روی پای من که بخوابد
گفتم محمود الوعده وفا، فرمود بابته؟گفتم مگه قرار نشد تو بخوابی و من بیدار باشم و وقتی که بیدار شدی، من بخوابم، گفت چرا، گفتم پس چرا دوباره خوابیدی؟
گفت:#من گفتم وقتی بیدار شدم، الان من بیدار شدم؟ یا اینکه بیدارم کردی؟ 😅گفتم نه بیدارت کردم،
گفت: پس من میخوابم، هر وقت که بیدار شدم ، نوبت تو می رسه که بخوابی. 😅
خلاصه تا #نماز مغرب و عشاء خوابید و بعد از نماز، بیدار ماند و من خوابیدم.
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
@safiremamreza