آه ...!
از غربت ستاره¬ها خسته شده ام.
آه ...! که دلم برای صحبت فرشته های پاک تنگ شده است تا زانو به زانویشان بنشینم و باهم گپ بزنیم و نگاه باادبشان را با حرف های دلچسب ادامه دهم و کلمات تاییدبشنوم.
راستی
یاد بچه های جبهه بخیر،یادخدا، یادآن هایی بخیر که به ندای هل من ناصرحسین زمان(ره) با نثار جان لبیک گفتند.
همان ها که باسرمایه ایمان در بازاردوست به سوداگری رفتند، آن ها که حرف شان را در عمل زدند نه با شعار، کسانی که قداستشان را باجهاد آشکارکردند نه با اعتکاف، همان هایی که همیشه در حسرت بودند که چرا بیش از یک جان ندارند!
آنان که عشق را به زانو در آوردند، آنان که خستگی را خسته کردند،آنان که جنگ را کمر شکستند، آنان که زندگی را مرده یافتند،آنان که مرگ را هراساندند و در نهایت شهادت را به ارمغان بردند.
همان هایی که از سیم های خاردار تن رهیدند،از خاکریز نفس گذشتند و بوی باروت را بر همه عطرهای دنیاترجیح دادند.
یادپلاک بخیر که شماره پرواز بود.
یادکوله پشتی بخیر که بساط آخرت در آن جمع میشد.
یاد چفیه بخیر که علامت زهد بودو برآورنده بسیاری از نیازها.
یاد کفش های ساده کتانی بخیرکه زیر آن آپارتمان راحت طلبی و بنای ترس فرو می ریخت.
یاد پوتین هایی بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی و تاریکی به جای نگذاشتند و جاهایی رفتند که کفش های دیگر جرأت قدم نهادن به آن ها را پیدا نکردند.
یاد لباس هایی بخیر که از بس عزیز بودند، خدا زمین را به رنگ آن ها آفرید.
یاد فانسقه ها بخیر که کمرهای زرین جهاد را محکم می کرد و حلقه های اسارت دنیا را نه یکی پس از دیگری، که همه را با هم می گسست.
یاد قمقمه ها بخیر که آب حیات از آن ها می جوشید و پایانی نداشت.
یاد نقشه بخیر که فلش های خدایابی روی آن رسم می شد.
یاد دوربین بخیر که سیمای حقیقت را نشان می داد.
یاد قطب نما بخیر که روی مقصد اصلی انسان دست می گذاشت.
یاد بی سیم بخیر که رابطه ما و آسمان بود.
یاد سیم خاردار بخیر که پشت آن خار سیم و زر در آرزو نمی رویید.
یاد منورها بخیر که به دیدار چهره های نورانی می آمدند و سرانجام از شدت حسادت چراغ عمرشان خاموش می شد!
یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود.
یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند.
یاد خمپاره بخیر که پیمانه وصل به همراه داشت.
یاد خودروهای بهشت بخیر که انبوهی دل را سوار می کردند و از جاده های صراط، از میان دوزخ آتش به مقصد می رساندند.
یاد تانک ها بخیر که پشت خصم را به لرزه درآوردند.
یاد قایق های کوچک ولی تندرویی بخیر که ناوهای غول پیکر را به فرار واداشتند و به آن ها که ستاره بخت خویش را در میان ستاره های پرچم آمریکا یافته بودند، نشان دادند که آمریکا هم عددی نیست!
یاد شب حمله بخیر که به هزار و یک شب بغداد پایان می داد.
یاد عملیات ها بخیر که هر یک صحنه نقش آفرینی امامی بود.
یاد موقعیت هایی بخیر که در آن ها به فکر موقعیت نبودیم.
یاد قرارگاه ها بخیر که بی قراری می آورد.
یاد پادگان هایی بخیر که صبحگاه حضور در آن ها بر پا می شد، عشق پرورش می دادند و بازوی اخلاص را ورزیده می کردند.
یاد ته ته و دالانی بخیر که خانه عشق بود و توقف گاه مزدوران بعثی، آری، ته ته و دالانی است که شاخ غرور دشمن بعثی را شکست.
یاد کوسالان بخیر که هزاران کوه ایستادگی تربیت کرد. یاد ایستگاه صلواتی بخیر که استراحت گاه ملایک بود.
یاد پل هایی بخیر که فاصله دنیا و آخرت بودند.
یاد جاده هایی بخیر که آدمی را از بیراهگی، انحراف و چند راهگی نجات می دادند.
یاد تابلوها بخیر که راه جاودانگی را مشخص می ساختند.
یاد معبر که راه عبور از مرز خاک بود یاد کانال بخیر که گنداب خودنمایی در آن جریان نداشت.
یاد خاکریز بخیر که گودال های لغزش را صاف می کرد.
یاد سنگر بخیر که مفصل ترین میهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان ترتیب می داد.
یاد قوچ سلطان بخیر که شاهد قدوم اهل البیت (علیهم السلام)بود.
یاد سنگر استراحت بخیر که شب ها در آن آسایش زمین می خورد و غفلت می گریخت، و سنگر نگهبانی که آخرین آشیانه پرستوها بود.
یاد والفجر4 بخیر که مزرعه عشق بود مریوان که آن همه شقایق در دل کاشت، دزلی که از ویرانی دل ها جلوگیری می کرد. کُردستان که شهرداران آسمانی به زیباسازی اش پرداختند. زریوار که هزاران دل در آن آبتنی کرد، اورامان که کبوترهای بی نام و نشان را در گوشه و کنارش منزل داد، کانال ماهی که به زیبایی آکواریوم پایان داد، خاکریز نونی شکل که روبروی آن حرفی از نان و نام نبود، پایگلان که شاهد جنون عشق بود، شاهو که ستاره های زمینی را به آسمان عروج فرستاد، شاخ شمیران که وفابه تعهدبندگی را می آموخت،کانی مانگا که میزان عبودیت رامحک میزد.
یاد شهدایی فخراباد و مهربانی هایشون بخیر، وقتی که شیرینی جهاد تعارف می کردن نردبان عروج بودن برای شهادت مرتب قلب ها را چنگ می زدن پُر از خشنودی خدا بودن
☘حاج علی صلاحی☘
@safiremamreza
🌹دلنوشته سردار صلاحی برای شهید محمود کاوه🌹
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
یادکاوه بخیر
یاد لبخندهایش بخیر که به قهقهه شهادت پیوست، گریه¬هایی که خنده¬های دائم ابدیت را تضمین کرد، اندوههایی که برای گشایش تن به پارک و تفریح گاه نمی¬داد و شادی¬هایی که غصه¬های دنیوی را مسخره میکرد.
یاد کمرهایی که در راه خدا تا به آخر بر صندلی های چرخدار ¬تکیه زدند، دست هایی که به عباس (علیه السلام) پیوستند، بدن هایی که پُر از تیر و ترکش شدند، پاهایی که پیش از صاحبانشان به بهشت قدم گذاشتند، چشم¬هایی که رفتند و بصیرت را به ارمغان آوردند بخیر، یاد بدن هایی که بی سر به خاک سرگذاشتند، سرهایی که پودر شدند و ذره ذره به ابدیت پیوستند و پیکرهایی که هرگز تشییع نشدند و در جلسه سکوت، هم صحبت نیزار شدند بخیر.
یاد آن روزها بخیر! از باتلاق های جنوب تا قله¬های رفیع کُردستان، همه¬جا معطر و مطهر به خون شهداء شده بود و مملکت ما به یمن درهای باز شهادت می رفت تا یک راست به ضریح شش گوشه آقا (علیه السلام) برسد... که دروازه¬های آسمان را بستند و جنگ پایان یافت، و پس از آن خیلی زود خدا دوباره خورشید را از ما دریغ کرد و باز ما ماندیم و دوستانی که نبودند و قلبی که یتیم شده بود. راستی که تقاص ناشکری چقدر سنگین است و لحظات ملکوتی عروج چقدر رویایی...
خدایا به تو پناه می¬بریم از آن روزی که لباس های خاکی را با خاک عوضی بگیریم و به ولایت و ریاست به یک چشم نگاه کنیم. وظیفه و نتیجه را یکی بدانیم، شهادت را خسارت بپنداریم و راه شهداء را با خودشان خاک کنیم.
دیر یا زود، همه ما خواهیم رفت. همه ما به سوی مقصد اصلی و جایگاه همیشگی کوچ خواهیم کرد، آری در رفتن هیچ شکی نیست، مهم چگونه رفتن است.
🍃حاج علی صلاحی
🍃 که به بهانه ایام شهادت سرلشگر شهید محمود کاوه ۵شهریور ماه ۱۳۹۷ به رشته تحریر در آمده بود.
💐💐💐💐💐💐
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
شهیدکاظمی روز۶شهریور۶۱درمحوربادین آباددر حالیکه بسمت گردان شهیدولی نژادجهت کمک درخط مقدم میرفت طی عملیات آزادسازی جاده سردشت پیرانشهر بااصابت گلوله تک تیراندازبشهادت رسید
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان سردار شهید ناصر کاظمی در زمانیکه فرماندار وفرمانده سپاه پاوه بود و نودشه و نیسانه را پاکسازی کرد
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
شهادت ششم شهریور ماه شصت و یک
💐💐💐💐💐💐💐
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
از محل شهادت شهید ناصر کاظمی در روستای بادین آباد
شهادت ششم شهریور شصت و یک عملیات سردشت پیرانشهر.
تصویر از آقای حسین کامشاد
#لشکرویژه شهدا
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسمه تعالی
(متن وصیتنامه شهید ناصر کاظمی)
در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیتنامهای از خود برجای گذارد. البته تا آنجا که یادم هست تاکنون چندین وصیتنامه نوشتم که متأسفانه به علّت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است و این وصیتنامه جدیدم است. البته اینجانب معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشتهای که جمعآوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند. شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را، به نظر خودم دارا میباشم ولی نظر خودم اصلاً شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.
وصایابم را به ترتیب ذیل ذکر مینمایم امید است که تمام دوستان مومن و معتقد در آخرت شفاعت ما را بنمایند.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
1- تنها مکتب رهایی بخش مستضعفین از دست مستکبرین، مکتب انقلابی اسلام میباشد.
🍃🍃🍃🍃🍃
2- برای این که در این دنیای زودگذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید.
☘☘☘☘☘
3- جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) همیشه سراپا گوش به فرمان امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بودهاند، باشید.
🍀🍀🍀🍀🍀
4- ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدراسلام را فرا گیرید.
🌹🌹🌹🌹🌹
5- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا حد امکان از نظر عقیدتی، سیاسی و نظامی تقویت نمایید و به خصوص سپاه را در یک سازماندهی واحد و طی یک ضوابط واحد در سراسر مملکت بسط دهید.
🌷🌷🌷🌷🌷
6- از اینکه کاری اشتباه انجام دادهاید از گفتن آن ابا نداشته باشید.
💐💐💐💐💐
7- سیاستمداران همیشه باید از افرادی مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست مکتب اسلام را پیاده نمایند.
🌻🌻🌻🌻🌻
8- سعی را بر جذب نیروهای جوان نه دفع آنان.
🌸🌸🌸🌸🌸
9- سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی.
🌼🌼🌼🌼🌼
10- از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی به پرهیزید.
🍃🍃🍃🍃🍃
11- سعی شود که قانون اسلام در مورد همه بطور یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دولتمرد نباشد و امید است که مسئله زمین بنفع مستضعفین در حکومت اسلامی حل شود و دنیا ما را در این مورد الگو قرار دهد.
☘☘☘☘☘
12- اگر کسی مسئول شد موظف است که بر کار زیردستان خود تا حد امکان و توان نظارت نماید و گرنه باید از آن مسئولیت کنار رود.
🍀🍀🍀🍀🍀
13- سعی شود که در سه وزارتخانه، آموزش و پرورش وزارت کشور و وزارت امور امورخارجه بهترین و مکتبیترین افراد وارد شوند و اگر چنانچه در این سه وزارتخانه مسامحه شود مسئولین در پیشگاه خدا و امت، مسئول خواهند بود.
🌹🌹🌹🌹🌹
14- زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و سعی شود اصلاً ساختمانهایی که جدیداً جهت احداث زندان ساخته میشود با معیار کاملاً اسلامی باشد و بهترین و مکتبیترین افراد بازجو و زندانیان باشند.
🌺🌺🌺🌺🌺
15- برای موفقیت در کردستان باید صفوف ضد انقلاب از مردم جدا شود با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد با مهربانی هرچه تمامتر رفتار شود.
🌷🌷🌷🌷🌷
16- از تهمت زدن بدون علم و آگاهی به دیگران شدیداً پرهیز کنیم.
🌻🌻🌻🌻🌻
17- اگر چنانچه جنازهام پیدا شد در بهشتزهرا خاک نمایید.
🌸🌸🌸🌸🌸
18- تمام اموالم به بیبضاعتهای واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.
🌼🌼🌼🌼🌼
در پایان این نکاتی را که تذکر دادم هر کسی در رابطه با مسئولیتش جهت رضای خدا اگر درست است اجرا نماید و گرنه اجرا ننماید . در آخر خودم به این نتیجه رسیدهام که تمام اعضاء خانوادهام کاملاً آماده شهادتند بخصوص همسرم و خواهرم و مادرم و برادرانم و پدرم دارا میباشند امید است که همگی مرا حلال بنمایند
💐💐💐💐💐
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
ناجی کردستان و فاتح استان سلیمانیه در شمال کشور عراق
«سردار شهید محمود کاوه»
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خبر شهادت ناصر کاظمی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
غروب روز ششم شهریور ماه هر چه منتظر ناصر کاظمی که برای هماهنگی هایی در محور بادین آباد به همراه بچه ها رفته بودماندم بی نتیجه بود وخبری از او نشد.
دو ساعتی از شب گذشته بود که صدای جیپ آمد خوشحال شدم و گمان کردم کاظمیست اما وقتی نگاه انداختم دیدم عباس ولی نژاد که رضوان الهی به روح پاک و مطهرش نثار میکنم تنها آمده
گفتم عباس پس آقای کاظمی کجاست دیدم سرش را انداخته پایین و کلامی حرف نمیزند دومرتبه از او پرسیدم که دیدم ناراحت و پریشان گفت توی جیپ سوار بودیم حوالی بادین آباد از توی جنگل ما را به رگبار بستند و یکی از گلوله ها به سر فرمانده اصابت کرد و او شهید شد
خبر بسیار ناراحت کننده ایی بود و آن شب تا صبح ما دو نفر بسیار غصه خوردیم
صبح روز بعد باید به سمت کاوه میرفتیم که جلوتر از ما درگیر بودند و مشغول زد و خورد با ضد انقلاب و هنوز خبر شهادت کاظمی به کاوه نرسیده بود وقتی دیگر بچه ها چون سید مجیدایافت و مهدی اصغر زاده هم خبر را شنیدند خودشان را کشیدند کنار و گفتند این خبر را ما به محمود نمیدهیم
خلاصه قرعه انداختیم و نام اصغر زاده در آمد که سر زبان بهتری هم از ما داشت
او به سمت کاوه رفت و با هم خوش و بش کردند و طبق معمول آقا محمود سر گرم امور عملیات بود که اصغر زاده دستش را بر روی شانه کاوه گذاشت و با او شروع به قدم زدن کرد و به سمت کانالی که در آن حوالی بود رفتند و ماهم با فاصله همراهشان میرفتیم که ببینیم چه اتفاقی می افتد
نهایتا اصغر زاده خبر شهادت ناصر کاظمی را به آقا محمود داد و ما که اصلا فکر نمیکردیم هیچ موقع گریه کاوه که آنقدر محکم و با صلابت بود را ببینیم دیدیم که از داغ ناصر کاظمی زد زیر گریه و کمرش خم شد
آقا محمود برای داغ شهادت سردار کاظمی خیلی گریست و ما او را تسکین میدادیم کمی که حالش بهتر شد گفت: علی قمی گردانش را آماده کند و کلا عده ایی از نیروهای تیپ شهدا را آماده کرده و دستور حمله به بادین آباد را صادر کرد و ما وقتی وارد روستا شدیم دیدیم ضد انقلاب از ترس انتقام و تقاص خون شهید کاظمی آنجا را تخلیه کرده و ماهم بادین آباد را به ژاندارمری سپرده و خود بسمت دیگر محورهای باقی مانده راه افتادیم
در حالیکه روز اول عملیات چهارده شهید دادیم که یکی از آنها قافله سالار تیپ شهدا سردار شهید ناصر کاظمی بود و برخی ها میگفتند فرماندهان ارتش درست میگفتند که این محور بسیار سخت است و نمیتوان در آنجا عمل کرد
هر چند شهید کاوه به وعد خود که پاکسازی یک مرحله ایی بود با پایمردی و شجاعت و نبوغ بی مانند ش عمل کردو عملیات فتح الفتوح آزاد سازی جاده سردشت پیرانشهر را در یک مرحله انجام داد☘☘☘☘☘☘
🍃روای آقای جواد نظام پور🍃
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره و روایتگری حاج آقا محمد تقی لوخی از پیشگامان و پیشکسوتان عرصه جهاد خون و حماسه در جبهه مجاهدتهای خاموش استان کردستان ،از شهید محمود کاوه.
با تشکر فراوان از برادر علی اصغر محمدیان بابت تهیه و تنظیم مصاحبه
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
نگاه علما به شهید کاوه
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
دوستی هیاتی و امام حسینی در منطقه مولوی تهران خدمت یکی از علما ربانی رسیده و از احوالات شهید والامقام محمود کاوه و وجه تمایز و تفاوت ایشان با برخی از افراد پرسش هایی داشته اند که ماحصل بیانات استاد چنین است که،
۱_هرکسی شهید محمود کاوه نمیشود،امروز طوری شده که عده ایی فقط خود را میبینند و مردم را
«اما شهید کاوه خودش را دید و خدا را»
۲_شهید کاوه بر روی رفتارهای دوستان و رفقایش اثرات مثبت گذاشت و از هر کسی تاثیر نگرفت او با رفقایش به لقأ الله پیوست و رفیقانش را هم با خودش بهشتی کرد و آنها را هم با خود برد
۳_ با رفتنش، مراد خیلی ها شد و مریدان بسیاری دور این شهید حلقه بستند، و بواسطه محمود کاوه پاک زندگی کردند و بخدا رسیدند، ولو آنکه به سختی و بدبختی زندگی کردند ولی محمود کاوه را سرلوحه خودشون قرار دادند و زندگی امام حسین پسندی کردند و شهید کاوه نهایتا موفق شد دست همه را بگیرد و با خود به بالا ببرد.
۴_محمود کاوه از هر کس که از گرد راه برسد تاثیر نمیگرفت و در اراده امام حسینی وی خللی وارد نمی آمد . هدفش رضایت خدا بود.
۵_امروز باید مواظب لقمه ایی که در منزل و سر سفره زن و بچه میبرید باشید که این لقمه حرام اثرات منفی و مخرب بر خانواده ها دارد و حاصلش میشود زن و فرزند بی حجابی که مرد میبیند و چاره ایی نمی اندیشد و القاب بی غیرتی میگیرد و تمام مقصر این مسایل مرد است که لقمه حرام برده و پول نامشروع کسب کرده
رضوان و رحمت خدا بر همه مردان خدا و شهیدان راه حق و حقیقت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
والسلام علیکم و رحمهالله وبرکاته
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
مرا بالیست از پرواز مانده
قدمهایست در آغاز مانده
شهیدان دستهایم را بگیرید
منم همراه از راه بازمانده
🌼🌼🌼🌼🌼
شهید کاوه نفربالا در وسط نشسته با چهره ایی خندان
🌸🌸🌸🌸🌸
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
شهید والامقام علی قمی
دلاورمومن و پایمردی ازشهر پیشوا
قائم مقام لشکر ویژه شهدا
شهیدکاوه خیلی روی علی قمی حساب باز میکرد حقیقتا شهید قمی از مردان بزرگ تاریخ دفاع مقدس است
⭐محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم قدیمی مربوط به اواخرسال ۱۳۶۴ فتح خاطره انگیز سردار شهید محمود کاوه و رزمندگان لشکر ویژه شهدا در ورود به شمال عراق و سلیمانیه
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
متن فوق از یادداشت های شهیدکاوه درزمان جنگ و دورانیست که دست راستش تیرخورده و با دست چپ مینوشتند
بسیاری ازمطالب بجامانده از جمله همین دست خط قابل تحلیل وتطبیق بازمان حال است
⭐محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
💐💐💐💐💐
#عملیات کربلای ۲(بخش اول)
🌼🌼🌼🌼🌼
عراق در بهار سال ۶۵ارتفاع سوق الجیشی ۲۵۱۹ و مناطق اطراف آن را به تصرف خود درآورد.
ارتفاع مزبور به دلیل تسلط کاملی که بر شهرها و ارتفاعات مجاور خود داشت، برای ما از اهمیت ویژه ای برخوردار بود و باید به هر شکل ممکن، آزادش میکردیم.
عراق هم از میزان حساسیت ما روی این ارتفاعات آگاه بود و کاملا مهیای حمله از طرف ما بود.فقط زمانش را نمیدانست.
با این اوصاف،عملا رعایت اصل غافلگیری در این عملیات میسر نبود.از طرف دیگر عراق در این ارتفاع که ظرفیت حداکثر یک گردان را داشت، یک تیپ با لایه های دفاعی متعدد،همراه با نیروی احتیاط مستقر کرده بود.همه این عوامل باعث پیچیده شدن کار روی این منطقه میشد.
عملیات کربلای دو با هدف آزادی این ارتفاع و منطقه حاج عمران عراق در شب دهم شهریور ماه سال شصت و پنج آغاز شد.
طبق برنامه، گردان ها هر کدام از محورخود وارد عملیات شدند.
اصلی ترین محور که مسئولیت سقوط ارتفاع ۲۵۱۹را داشت،باید عقبه دشمن را دور میزد و با نفوذ در آن ،به ارتفاع میرسید.
اما به دلیل مقاومت بالای عراق و تراکم بالای نیروهایش و اشرافی که بر ما داشتند،علی رغم تلفات سنگینی که از آن ها گرفتیم و با وجود موفقیت در محورهای دیگر،این محور به نتیجه نرسید.
به همین دلیل از قرارگاه دستور عقب نشینی صادر شد.
ادامه دارد.....
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
راوی آقای سید مجید ایافت
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#عملیات کربلای دو (بخش دوم)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سپیده دم صبح روز دهم شهریور،مجبور شدیم عقب بکشیم.علاوه بر شهدا و مجروحین که در عملیات دادیم، در جریان عقب نشینی به دلیل تسلط عراق و روشنایی هوا،شهدای زیادی دادیم.
بیشتر شهدا هم در منطقه ماندند.لشکر ویژه شهدا در این عملیات آسیب زیادی دید.در قرارگاه تاکتیکی لشکر،همه از وضعیت پیش آمده ناراحت بودند.
«محمود هم که خون خونش را می خورد»
از طرف «قرارگاه مقدم حمزه»ما را برای جلسه فرا خواندند. به همراه محمود و منصوری که جانشینش بود خودم فرمانده اطلاعات و چند نفر دیگر از مسیولین لشکربه قرارگاه رفتیم. در جلسه قرارگاه هم علی شمخانی «قائم مقام سپاه» هدایت الله لطفیان «فرمانده قرارگاه»جواد حامد«فرمامده عملیات»و چند نفر دیگر حضور داشتند.
بحث اصلی ادامه عملیات از طرف «لشکر ویژه شهدا»بود. قرارگاه و بویژه شمخانی مصر بود که لشکر شهدا شب یازدهم نیز دوباره برای گرفتن ارتفاع ۲۵۱۹به خط بزند. از این طرف محمود که همیشه برای انجام عملیات داوطلب بود، این دفعه زیر بار نمیرفت.
حرفش این بود که دشمن کاملا آماده است. عملیات لو رفته،لشکر ما هم تلفات زیادی داده و الان نیاز به بازسازی داره.
اگر امشب هم دوباره عمل کنیم مطمئنا شکست میخوریم.
قرارگاه وقتی مقاومت کاوه را دید تصمیم جدی گرفت. شمخانی به آقا محمود گفت:خیلی خب، پس حالا که شما شهید زیاد دادید و سازمانتون بهم ریخته و نیاز به بازسازی دارید،لشکر ۲۱امام رضا بجای شما عمل میکند.شما بشید احتیاط لشکر امام رضا،
این حرف محمود را عصبی کرد و گفت:من نمیخواهم از زیر بار عملیات شانه خالی کنم، میگم هر کی عملیات کنه موفق نمیشه، میخواد لشکر ویژه شهدا باشه یا لشکر ۲۱امام رضا، فرقی نمی کنه،
محمود دوباره رفت روی نقشه و توضیحاتی پیرامون صحبت های قبلی و تایید آن ها ارایه داد.
ادامه دارد.....
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
راوی آقای سید مجید ایافت
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#عملیات کربلای دو (بخش سوم)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در اینجا «جواد حامد» به عنوان پیشنهاد به شمخانی گفت:«چند تا گردان از مشهد برای محمود اومده،که اینا هیچ تجهیزاتی ندارند.اگر شما صلاح بدونی، ما همه اینا رو تجهیزات و سلاح بهشون بدیم. بعد بیاریمشون توی ورزشگاه نقده، اون جا مستقر بشن.چند تا هلی کوپتر هم ببریم توی ورزشگاه،هر جا لازم شد،برای خود محمود از همین نیروها هلی برن کنیم همون جایی که نیاز داره»
تا اینجا محمود ساکت بود و حرفی نزد،
حامد ادامه داد، علاوه بر این میتونیم از این نیروها برای یگان های دیگه هم که نیاز دارن استفاده کنیم و براشون بفرستیم. تا این را گفت: محمود حرفش را قطعی کرد، و با جدیت توام با ناراحتی ما گفت: «شما کاری به این نیروها نداشته باشید»،
شمخانی گفت چرا؟ اتفاقا حرف خوبی زد.
پیشنهاد خوبیه.محمود! همین الان اون نیروها رو ببر ورزشگاه نقده. حامد!تو هم کاملاتجهیزشون کن آماده نگهشون دار،به جا ازشون استفاده کنیم.
محمود گفت: «حالا شما فعلا همین نیازهای ما رو تامین کنید من یک فکری به حال اون نیروها میکنم».
محمود نظرش این بود با توجه به تلفات و خستگی نیروها در مرحله آخر عملیات از لشکر ویژه شهدا استفاده نشود و در این باره به شمخانی توضیح داد،
من که گفتم،. یگان ما باید بازسازی بشه،نیروهای ما با تازه نفس ها جایگزین بشن،بعد ما وارد عمل بشیم.
ادامه دارد...
راوی آقای سید مجیدایافت
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#عملیات کربلای دو (بخش چهارم)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اما شمخانی نظرش این نبود گفت:نه، شما باید توی همین مرحله وارد عمل بشید و ان شاالله کار رو تمام کنید، محمود وقتی پا فشاری قرارگاه برای انجام عملیات را دید با دلخوری جواب داد:«باشه اشکالی نداره، من خودم امشب عمل میکنم، نیازی هم به هیچ لشکری ندارم، اما اینکار به صلاح هیچ کس نیست».
«این رو بدونید که شما دیگه باید فاتحه لشکر ویژه شهدا رو بخونید
با اینکار دیگه ویژه شهدایی وجود نخواهد داشت». شمخانی گفت:«نه، ان شاالله مشکلی پیش نمیاد. شما خیالتان راحت باشه و برید عمل کنید».
محمود گفت: «باشه من رفتم»
موقع آمدن جواد حامد بلند شد و به محمود گفت:«محمود جان دستت درد نکنه،»
محمود با حال خاصی جواب داد، «من از تو توقع ندارم، هنوزم که هنوزه من فکر میکنم تو جزو لشکر مایی، برای چی اطلاعات لشکر رو به اینا میدی»
حامد گفت:«حرف بدی نزدم»
محمود با توپ پری که داشت گفت: «اصلا نباید به این موضوع اشاره میکردی»،این جزو اسرار لشکره»
حامد گفت:«محمود این گردانها هیچ کدوم تجهیزات ندارند من از موقعیت استفاده میکنم و از نیرو زمینی امکانات میگیرم
خب اگر اینجا تجهیز بشن بکار خودتون میان»
محمود دوباره سر بالا جواب داد و گفت:«خیرت قبول تو کاری بکار ما نداشته باش، نمیخواد برای ما دلسوزی کنی، این را که گفت:من ناراحتی را در چهره حامد دیدم، بهر حال خداحافظی کردیم و آمدیم
ادامه دارد.....
راوی آقای سید مجید ایافت
💐💐💐💐💐💐
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#عملیات کربلای دو (بخش پنجم)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
موقع برگشت محمود خیلی ناراحت بود، هر کاری کردیم جلو بشیند قبول نکرد،و رفت و عقب وانت نشست. من و منصوری که عقب نشسته بودیم از یک طرف میخواستیم ناراحتی او را کم کنیم، و از طرف دیگر این دغدغه تمام ذهن مان را به خود مشغول کرده بود که با جلو رفتن او در عملیات
چه کنیم.
ما دستور اکید داشتیم که نگذاریم محمود شخصا در عملیات جلو برود
مطمین بودیم که او خودش امشب وارد عملیات میشود «باید مانعش میشدیم».
منصوری پیش دستی کردو گفت: «خب حالا مشکلی نیست،شناسایی ها رو که کردیم،الحمد الله نیرو هم داریم،اماده شون میکنیم، به جای شهدا هم نیرو جایگزین میکنیم. بچه ها هم که دیشب به خط زدند و آشنا هستند من خودم هستم مجید هست، میرزاپور و صلاحی و سهرابی و فرمانده گردان هم همه هستند».
«ان شاالله میزنیم به خط توکل بخدا»
منظور منصوری این بود که یعنی ما میزنیم بخط و نیازی نیست شما شخصا وارد عملیات شوید
محمود ساکت بود و حرفی نمیزند
هم من هم منصوری صحبت های زیادی کردیم، چون محمود ساکت بود به خیال خودمان موفق شدیم.
اما در یک لحظه او تمام رشته های ما را پنبه کرد
«لازم نکرده نیازی به این حرفها نیست، من خودم امشب میرم جلو، یا ارتفاع رو میگیرم یا پیش همون بچه ها می مونم »
هر چه تلاش کردیم از تصمیمی که گرفته منصرفش کنیم موفق نشدیم. حرفش یکلام بود
به قرارگاه لشکر که رسیدیم محمود بدون فوت وقت گفت:مجید برو بچه های اطلاعات محورامون رو بگو بیان،زفتم سراغشان همه درب و داغون بودن و بعضاً با سرو صورت خونی،پیغام محمود را که دادم،بعضی حاضر به آمدن نشدند،معتقد بودند که هیچ منطق نظامی اجازه عملیات برای امشب را نمیدهد. میگفتند چطور میشه با یک لشکر لت و پار، توی هم چین منطقه ایی دوباره عملیات کرد؟اینکار شدنی نیست.
من اصلا به آنچه در جلسه قرارگاه و جریان« نارضایتی محمود » گذشته بود اشاره ایی نکردم، وگفتم این حرفها رو نزنید و روحیه دیگر بچه ها رو تضعیف نکنید
«ان شاالله به حول و قوه الهی امشب به خط میزنیم»
و تعدادی از آنها را با خودم به قرارگاه تاکتیکی لشکر در تپه شهید عباسی بردم
ادامه دارد......
راوی آقای سید مجید ایافت
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#عملیات کربلا ۲
🌷حرکت شهید محمود کاوه بسوی شهادت 🌷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
در قرارگاه کماکان با محمود بر سر جلو نرفتن چانه میزدیم و او قبول نمیکرد
اما ناگهان در کمال ناباوری نظرش برگشت و گفت باشه قبول، من جلو نمیرم و توی قرارگاه میمانم
منصوری!تو هم نمیخواد بری
مجید!تو هم همین جا بمون
خود فرمانده گردان ها میرن توی محور هاشون عملیات رو انجام میدن
نفس راحتی کشیدیم، انگار دنیا را بما داده بودند،خیال مان راحت شد
محمود همه ی لشکرما بود و اگر اتفاقی برای او می افتاد لشکر ویژه شهدا از هم میپاشید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با حالی خوش به محمود گفتم، همین که نمی ری جلو عملیات برای من پیروز شده به حساب می آد.
دیگر فکرم آزاد شد،آستین هایم را بالا زدم و از سوله فرماندهی بیرون زدم،کنار یکی از تانکرها نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم حین وضو چند نفر را در حال بیرون آمدن از قرارگاه دیدم. آنها به طرف خط حرکت کردند.
تاریکی شب اجازه نداد چهره شان را تشخیص بدهم.اما از آنتن های بیسیم هایشان حدس زدم، مسئول محورها هستند.
بعد از وضو داخل سوله آمدم منصوری نشسته بود نماز مغرب را شروع کردم، در حین نماز صدای محمود را که از گوشی بیسیم بیرون می آمد شنیدم
حسابی حواسم را پرت کرد،اصلا نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم،سلام را گفته و نگفته به منصوری نهیب زدم،«محمود کجاست مرد حسابی؟!»عاجزانه گفت:رفت
حالم خراب شد، با تشر گفتم «کی. آخه چرا گذاشتی بره»
مگه قرار نبود نره جلو؟این ها را که گفتم منصوری از کوره در رفت و داد زد
«مگه کسی از پس این آدم بر می آد؟مگه کسی میتونه جلوشو بگیره؟هر کاری کردم نره فایده ایی نداشت، منو پس زد و رفت.
دیدم وضع او از من بدتر است،
تازه شصتم خبر دار شد که چه رودستی خوردیم.
محمود برای آنکه ما زیاد پاپیچش شده بودیم،سر کارمان گذاشته بود.آن چند نفر هم که من در تا یکی دیدم محمود و چند تا بیسیم چی بودند، مثل یخ در زمین وا رفتم، کار از کار گذشته بود، محمود به محور «گردان امام سجاد علیه السلام»رفته بود و حالا در نوک پیکان عملیات و حمله قرار داشت.
راوی آقای سید مجید ایافت
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
سخنگوی انصار الله اعلام کرد که در صورت هدف قرار گرفتن هر نقطه از یمن، تمامی تاسیسات گاز طبیعی و نفت اسرائیل را یک شبه نابود خواهند کرد.
وی اعلام کرد که اگر عربستان و امارات کمک کنند به همین سرنوشت دچار خواهند شد.
#جبهه_واحد
✅ #اخبار_جبهه_مقاومت
👇👇
🆔️ @safiremamreza