زندگینامه ی شهید مصطفی شاکری
جوان رعنای لشکرویژه شهدا و مسئول محور لشکر پیروز ویژه شهدا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در اینجا زندگینامه شهید شاکری را می آورم ، همان زندگینامه ای که در کنگره شهدا به قلم خواهر زهرا معتمدی فرزند شهید مرتضی معتمدی نوشته شده است و در شماره چهارم نشریه پیام عاشقان در خرداد 1379 چاپ شده است :
« غریب شهر آشنای جبهه
زندگینامه سردار رشید اسلام شهید مصطفی شاکری به قلم : خواهر زهرا معتمدی
سردار رشید اسلام شهید مصطفی شاکری در تاریخ هشتم خرداد ماه سال 1343 در روستای منظر از توابع شهرستان تربت حیدریه دیده به جهان گشود . پدرش به شغل کشاورزی اشتغال داشت . او در دامن پاک طبیعت رشد کرد و محیط ساده و با صفای روستا از او فردی مومن و مهربان ساخته بود . دوران ابتدایی را در مدرسه شهید خاتمی در روستای منظر به پایان رساند و برای تحصیل در دوره راهنمایی به مدرسه کارخانه قند رفت . پس از پایان دوره راهنمایی و با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی درس و مدرسه را رها کرد و به عضویت بسیج شهرستان درآمد و سرانجام از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه رفت . شهید شاکری از جمله کسانی بود که در کنار شهید بزرگوار محمود کاوه در جبهه های غرب و جنوب مدت زیادی را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت و از شرف و کیان اسلامی خود دفاع کرد .
او در جبهه مورد توجه دیگر رزمندگان بود و همرزمانش او را مصداق بارز اصطلاح « غریب شهر و شهید جبهه » می دانستند زیرا با اینکه این شهید عزیز مسئول محور بود و فرماندهی گردان را بر عهده داشت ، رفتاری بسیار متواضعانه داشت و مثل یک بسیجی ساده رفتار می نمود ، بطوری که بسیاری از بچه ها در جبهه یا سپاه شهرستان ایشان را نمی شناختند . در مدتی که به مرخصی می آمد از ماشین سپاه استفاده نمی کرد و در استفاده از بیت المال بسیار حساس بود . این شهید عزیز از جمله کسانی بود که جوانی اش را صرف جهاد در راه خدا کرد ، ایشان در جبهه چندین بار مجروح شده بود و مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود و با اینهمه این موضوع را از خانواده و اطرافیانش پنهان می کرد و هیچگونه امتیازی برای خود نسبت به دیگران قائل نبود . شهید شاکری در سن بیست سالگی ( بیست و دو سالگی ) از دواج کرد و به این سنت حسنه ی نبوی عمل نمود ، مراسم عروسی (عقدی ) او در کمال سادگی برگزار شد و هنوز مدت زیادی از ازدواجش نمی گذشت که باز عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد . در جبهه نیروهای تحت امرش بسیار از او راضی بودند و با توجه به صفات حسنه ای که از ایشان دیده بودند او را بسیار دوست داشتند و مطیع فرمان او بودند . دوستانش می گفتند در شبهای دعای توسل که در مسجد لشکر برگزار می شد ، اورکتش را روی سرش می کشید تا شناخته نشود و گریه می کرد و با خدای خود به راز و نیاز می پرداخت . همانطور که از کودکی با عشق به حق و حقیقت بزرگ شده بود و محبت اهل بیت (ع) با گوشت و خونش عجین شده بود در جبهه نیز عبادت خالصانه و ویژگیهای شاخص اخلاقی او برای دیگر رزمندگان الگو شده بود .
سرانجام این سرباز دلیر اسلام در عملیات « کربلای 2 » در تاریخ یازدهم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و شصت و پنج در حالی که بیش از 22 سال از عمر شریفش نمی گذشت در منطقه حاج عمران شربت شهادت نوشید . شهادت او بیتی بود از مثنوی عظیم مظلومیتهای شیعیان علی (ع) و این چیزی است که میراث هزار و چهارصا ساله ماست .
با تمام دلاوریها و فداکاریهای این شهید ، هنوز نام ایشان بعنوان یک رزمنده دلیر ( و سردار سرافراز ) حتی در سطح شهرستان خودش شناخته شده نیست و شاید بسیاری از مردم شهرمان حتی نام مصطفی شاکری را نشنیده باشند ، چه خوب است که جوانان شهرمان این عزیزان را بشناسند و اینها را الگوی خود قرار دهند . به این امید که پیروان لایقی برای شهدای عزیز باشیم .
خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند . »
ادامه دارد
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
بسم الله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهید مصطفی شاکری به روایت سردار صلاحی بقلم آقای حسین میرزا بیگی خراسانی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ملاقات در مهاباد 1397
توفیق رفیقم می شود تا امسال بعنوان راوی راهی کردستان شوم ، در اردوگاه شهید امینی مهاباد مستقر می شویم و هر کاروانی می آید همراهشان ابتدا به پیرانشهر و بعد به سردشت می رویم و بعد از بازدید از مناطق مختلف و روایت حماسه های رزمندگان برای زائران ، از سردشت زائران راهی بانه می شوند تا ضمن زیارت تجارتی هم کرده باشند و ما دوباره به مهاباد برمی گردیم تا در خدمت کاروانی دیگر باشیم ، در یکی از همین ایام متوجه می شویم یکی از معاونین شهید کاوه بنام سردار صلاحی کاروانی از خانواده شهدا و جانبازان مدافعین حرم را آورده¬اند ، شب بعد از نماز مغرب و عشاء سردار صلاحی در نمازخانه¬ی اردوگاه صحبت می¬کنند و بعد از شام در محوطه اردوگاه راوی ها دورش را می¬گیریم و می¬خواهیم بیشتر برایمان بگوید ، در ضمن من بیاد شهید شاکری می افتم و ضمن بیان داستان آشناییم با مصطفی جریان ماموریت کاوه به یکی از رفقایش برای دامادی شاکری را می پرسم ، سردار صلاحی نگاهی به من می اندازد و با خنده ای بر لب می گوید این ماموریت را کاوه به خود من واگذار کرد و من رفتم و دختر عمویم را برای مصطفی عقد کردم .
ترک دنیا در منظر
در عید نوروز 1365 مصطفی مرخصی می گیرد و به منظر می آید ، انگار خبرهایی هست و تصمیمی هم دارد و کاوه بی خبر از این تصمیم نیست ، مصطفی به منظر می¬آید و با اسرار خانواده اش راضی می¬شود به خواستگاری دختر یکی از نزدیکانش که از قبل به نام مصطفی بوده بروند ، مصطفی از طرفی همیشه در جبهه است و کمتر کسی او را در روستا می-بیند و از طرفی صورتش تیر و ترکش خورده و آنچنان جمالی برایش نمانده و این باعث می شود دختر خانم و خانواده اش به مصطفی جواب مثبت ندهند و خانواده مصطفی با جواب منفی و دست خالی به خانه برگردند ، مصطفی چیزی نمی¬گوید ولی صبح روز بعد که خانواده¬اش از خواب بیدار می¬شوند جای مصطفی را خالی می¬بینند و نامه¬ای را با این مضمون می-بینند : « دنیایی که در آن کسی که عمری بنامت بوده قبولت نکند ارزش ماندن ندارد ... » خانواده اش می فهمند که مصطفی دوباره راهی جبهه شده است .....
ادامه دارد.......
نویسنده اقای حسین میرزا بیگی خراسانی
#شهید_محمود_کاوه
#لشکر_ویژه_شهدا
#سردار_علی_صلاحی
#شهید_مصطفی_شاکری
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
سلام خاطره زیبای زندگی سردار رشید اسلام شهید مصطفی شاکری فرمانده دلاور محورهای کردستان در لشکر ویژه شهدا رو از زبان فرمانده اش سردار صلاحی از دست ندهید.
آقا مصطفی شاکری از شجاعترین فرماندهان و کارکشته ترین چریک های تاریخ بوده است.
شرح زندگی جهادی قائم مقام لشکر ویژه شهدا در کردستان بقلم سردار صلاحی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
این قسمت: تعیین سمت ها در کادر عملیاتی لشکر ویژه شهدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بنده و مرحوم حاج آقا طاهریان قبل از رسیدن به مهاباد تصمیم گرفتیم در تهران و بیمارستان خدمت فرمانده مجروحمان برویم و ضمن عیادت آخرین دستورات را بگیریم و برای اجرا دستورات برادر محمود عازم مهاباد شویم.
در زمان ملاقات ایشان به بنده ابلاغ فرمودن که برو و گردان ها را سازماندهی کن و بجای فرمانده گردان های شهید و مجروح فرمانده جدید منصوب کن بعد از دریافت دستور به مقر لشگر رفته و سازماندهی را آغاز کردم.
جناب حسین خانی سالم بود و در عملیات بدر هم خوب درخشیده بود لذا در همان سمت فرمانده گردان حضرت رسول ص ابقا شد، سردار محمد اعظمی بجای دکتر یار احمدی به فرماندهی گردان امام علی ع برگزیده شد شمسعلی شعبانی در گردان امام حسن ع ابقا شد و شهید محمد بی غم برادر خانم شهید بروجردی به سمت فرمانده گردان امام حسین ع منصوب شد و شهید احمد رضا قدبی را از گناباد فراخوان کردم به جانشینی گردان امام حسین منصوب شد.
گردان امام سجاد در خط پدافندی شط علی به فرماندهی فرمانده شجاع شهید کشمیری و جانشینی شهید مصطفی شاکری باقی ماند و جناب اقای عدالتیان از مسئولیت ستاد مرخص شدند و آقای مصطفی کرمانشاهیان رییس ستاد تیپ شدن ومقدمات تشکیل گردان امام باقر و گردان امام صادق ع هم آماده شد و دنبال جذب کادر بودم که بعد از عملیات قادر این دو گردان تاسیس شد و تغییراتی در گردان های دیگر هم رقم خورد که در آینده به آن خواهم پرداخت.
🌷محمود کاوه سفیرآستان امام رضا ع🌷
@safiremamreza
این هم تصویر زیبایی از سردار دلیر و مسئول محور خط شکن لشکر ویژه شهدا شهید مصطفی شاکری است که حکایت او این روزها نقل کانال جمع آوری آرشیو شهید کاوه شده است.
دست حاج آقای صلاحی سردار دلسوز لشکر ویژه درد نکند، که این تصویر و بسیاری اطلاعات و خاطرات دیگر را در اختیار ما میگذارند.
از آنجاییکه لشکر ویژه شهدا در زمان آقای منصوری و ایافت به کلی از بین رفت و تمام اسناد و مدارک هم مفقود گردید، تمام سعی و تلاش ما در این سالها به جمع آوری و احیا اسناد و تصاویر و مدارک زحمات و مجاهدات رزمندگان لشکر و فرماندهان شجاع این یگان غرور آفرین معطوف گردیده تا یا دو خاطره حماسه رزمندگان دلاور لشکر ویژه شهدا و فرمانده بی بدیل آن شهید محمود کاوه همچنان زنده بماند
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️ به رسم همیشگی سردار عزیزمان آقا محمود کاوه امشب شب جمعه با فاتحه و ذکر صلوات شهیدان دلاورمان به خصوص شهدای مظلوم کردستان را یاد کنیم🌹
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
میگن اسرائیل اومده اصفهان رو زده
البته زنگ در ورودی اصفهان رو زده 🤣
زنگ رو زده فرار کرده 😂
ولی توی راه گرفتنش😂
از اول تاسیس این رژیم جعلی آدمکش
این حرام زاده ها تا این حد بدبخت و مفلوک نشده بودند.
یک غلطی کردن زیرش ماندند.
جگر ندارند سرشون رو جلو ایران بیارن بالا.
پایگاه هوایی نواتیم اسراییل بعنوان امنیتی ترین پایگاه دنیا، با ۵ موشک ایرانی با خاک یکسان شده، و تا کنون رژیم صهیونیستی حاضر به پخش زنده از این پایگاه نشده تا شدت تخریب و میزان خسارت ها را دنیا ببینید.
اینکه با توجه به اطلاع قبلی از حمله ایران و کمک های دولت های قدرتمند غربی که برخی کشورهای منطقه بازهم ضربه اساسی خورده اند، و خودشون هم میدانند ایران قصد حمله نداشته دست گرمی به صورت تنبیهی محدود یک عملیات خیلی ساده روی اینها اجرا کرده و تمام مهمات گنبد آهنین هم بکلی تخلیه گردیده بود.
خاک بر سر کشورهایی که دل به رژیمی کودک کش بستند، و قصد عادی سازی روابط داشتند.
رژیم صهیونیستی از بین خواهد رفت
آثار به جا مانده از پاسخ دیشب اسرائیل.
مناره جنبان اصفهان بازهم جنبید
البته از شدت خنده😂😂
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفیر آستان علی بن موسی الرضا(ع)و شاگرد مقام معظم رهبری، شهید محمود کاوه در جبهه ها و محبوب مردم رنجدیده و ستمدیده ازظلم و جور ضد انقلاب معدوم.
شهید کاوه را دوست داریم، و نام او هیچگاه فراموش نمیشود،شاید امروز او بظاهر درمیان ما نباشد، و عده ایی کم شمار وناچیز(کمتر از انگشتان یک دست)که اسم وعنوانی از کنارمرحمت شهید کاوه بدست آورده اندسعی کنندنام او را کم رنگ کرده و خاطرات را تحریف کنند و نمک خورده و نمکدان بشکنند، اما ای شهید بدان که یارانت زنده اند و برقرار و به عهدی که با تو بسته اند پایدار
#امام_رضا_علیه_السلام
#لشکر_ویژه_شهدا
#شهید_محمود_کاوه
#_نمک_گیر_سفره_احسان_امام_حسین_شهدا
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
(ماموریت ویژه شهیدکاوه به حاج علی صلاحی)
مصطفی به جبهه برمی گردد ، به دفتر کاوه می رود و خودش را معرفی می کند ، کاوه از جریان ازدواجش می پرسد ، مصطفی آنچه اتفاق افتاده است را می گوید ، کاوه از او می خواهد که بماند...
سردار صلاحی می گوید : تازه از مرخصی برگشته بودم ، می خواستم لباسم را عوض کنم و به دفتر کاوه بروم که کاوه زنگ زد و گفت نمی خواهد لباس عوض کنی ، با همان لباس شخصی بیا ، وقتی به دفتر کاوه رفتم دیدم مصطفی هم نشسته است ، حال و احوالی کردیم ، کاوه جریان مصطفی را برایم گفت و دستش را به دستم داد و گفت همین الآن بر می¬گردی و مصطفی را زن می دهی و برمی گردی ، مراسم که آماده شد زنگ می زنی که خودم هم برای مراسم عقد بیایم ، ماموریت سختی بود اما چاره ای نبود باید برمی گشتم ، از سویی مصطفی علی رغم آنکه جوانی دلیر و رشید و زیبا بود ولی شرایط جنگ و آسیب های متعدد تیر و ترکش بر بدن داشت که این خودنشان افتخار او از لشکر پیروز و بی مثال ویژه شهدا بفرماندهی شهید محمود کاوه بود و آن دختر خانم پیشین هم به همین دلایل چنین جوانی را رد کرده بود غافل از آنکه مصطفی اول خدایی دارد مقتدر و بعد هم فرماندهی مسئول و مدبر چون شهید کاوه یل بلامنازع جنگ.
الحال با خانواده و مصطفی سوار ماشین شدیم و از کردستان عازم خراسان ، با خودم فکر می¬کردم که برای کدام دختر به خواستگاری بروم ، مصطفی نظر خاصی نداشت ، با همسرم مشورت کردم و خلاصه به این نتیجه رسیدم که عمویم هم دختر خوبی دارد و هم خیلی به کاوه علاقه مند است ، تصمیم گرفتم به خواستگاری دختر عمویم برای مصطفی برویم ، مصطفی را در منظر پیاده کردم و گفتم گوش به زنگ تلفن باش ، کارهای اولیه که انجام شد زنگ می زنم با خانواده بیائید.
( خواستگاری در فخرآباد)
به گناباد که رسیدیم پدر و برادرم تعجب کردند که چه زود برگشته ام ، جریان را برایشان تعریف کردم ، با پدر و برادرم راهی خانه ی عمویم شدیم ، در خانه نبود و گفتند، به سر زمین کشاورزی رفته است ، به سر، زمین رفتیم ، عمویم در حال کار بود ، تا ما را دید هم تعجب کرد و هم خوشحال شد ، پدرم از همان دور با صدای بلند جریان را گفت و گفت: که دوست کاوه صورتش را تیر و ترکش داغان کرده تاجایی که دختر فامیلش حاضر نشده زنش شود ، حالا تو که اینهمه دم از دوستی کاوه می زنی حاضری دخترت را به دوستش بدهی ، کاوه خودش هم قرار است برای مراسم بیاید . عمویم تا این را شنید بر روی پاهایش نشست و به بیل تکیه داد و دستش را به پیشانیش گذاشت . پدرم گفت چی شد ؟ جا زدی ؟ عمو گفت: نه جریان چیز دیگری است ، امروز صبح که از خانه آمدم بیرون کیسه قندی جلو خانه بود ، از مادر مرضیه پرسیدم گفت: خانواده ی آقای مرادی آورده اند ، پدر آقا رضا که مرضیه به اسمش بوده ، می خواهند امشب به خواستگاری بیایند ، مانده ام با دو خواستگار چکار کنم ...
( تفال به قرآن)
بعد از مشورتهایی که کردیم قرار شد جریان را به خود مرضیه بگوییم و تصمیم را به خودش واگذار کنیم ، مرضیه مادربزرگی داشت که نابینا بود ولی حافظ قرآن بود ، قرار شد با مادربزرگش مشورت کند و مادربزرگش هم به قرآن تفالی بزند ، خلاصه کارها انجام شد و قرعه فال بنام مصطفی در آمد ، به مصطفی خبر دادیم و برای شب جمعه قرار گذاشتیم و با کاوه هم هماهنگ کردیم که شب جمعه خودش را برساند .
وقتی مصطفی با فامیلش آمدند مادر و خواهرش کمی مشکوک بودند که چطور خانواده و دختری که داماد را ندیده اند راضی به این وصلت شده اند نکند دختر عیب و ایرادی داشته باشد ، به همین خاطر خواستند که دختر را ببینند ، بعد از آنکه مادر مصطفی مرضیه را دیدند و پسندیدند ، صدای مادر مصطفی از داخل حیاط بلند شد که مصطفی خدا حوریه ای را نصیبت کرده ...
نویسنده، آقای حسین میرزا بیگی خراسانی
#شهید_محمود_کاوه
#لشکر_ویژه_شهدا
#سردار_علی_صلاحی
#شهید_مصطفی_شاکری
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
شهید محمود کاوه و شادروان قدرت الله منصوری قائم مقام لشکر ویژه شهدا
بهارسال ۱۳۶۴پس از عملیات بدر
بازدید از نیروهای لشکر ویژه شهدا
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
AudioCutter_درد جانبازی زاهدی باقرزاده حمیدیه.m4a
6.08M
بدون شرح تا اخرش لطفا گوش کنید، گفتگوی ضبط شده سردار حاج محمود باقرزاده قائم مقام لشکر ویژه شهدا و جانباز صدرصد نابینا با یک جانباز اعصاب و روان.
حتما و حتما حتما گوش بفرمائید
🌷محمودکاوه سفیر آستان ملکوتی امام رضا علیه السلام🌷
@safiremamreza