eitaa logo
✨ سفیر نور ✨
189 دنبال‌کننده
977 عکس
557 ویدیو
83 فایل
🌺گروه تبلیغی جهادی سفیر نور 🔈احکام و اعتقادات📿 🔈سیاسی و اجتماعی 🌍 🔈تفسیر و تأویل 📖 🔈تاریخ ادیان و اسلام 👳🏻‍♂👳🏼‍♂ 🔈 #روضه و #مرثیه 😭😭 🔈گزارش عملکرد مبلغین 📝 ارتباط با ما : @Rezwan08 @alabdaliasghar
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتن ندارد ... کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد نامرد مردم ... حق علی و فاطمه خوردن ندارد مادر به خود گفت ... شاید کسی کاری به کار زن ندارد من از نبی ام ... حتما کسی کاری به کار من ندارد افتادنِ زن ... در پیش چشم دیگران دیدن ندارد برخیز مادر ... زینب پناهی غیر این دامن ندارد وقتی حسینت ... درلحظه ی گودال پیراهن ندارد...
روضه اما می رسد با چشم های تر به در وای از آن وقتی که زهرا می رسد آخر به در طاقتش در پشت در هر بار کمتر می شود با لگد هربار می کوبند محکم تر به در یاس تا پرپر شود آیا لگد کافی نبود؟ کاش می کردند فکر شعله را از سر به در در نمی خواهد بگردد سمت او بر پاشنه نیست امّیدی ولی با شعله آذر به در روضه بیش از این نمی گویم، ولی نجار شهر کاش می کوبید یک مسمار کوچک تر به در
گل بر من و جوانی من گریه می‌کند بلبل به همزبانی من گریه می‌کند من پیر در بهار جوانی شدم که چرخ بر پیری و جوانی من گریه می‌کند سکوی قهرمانی من شد پناه در مولا به قهرمانی من گریه می‌کند نخل مدینه شاهد مظلومی من است بر قامت کمانی من گریه می‌کند کاهیده‌ام چنان که عجل گر رسد مرا مهمان به میزبانی من گریه می‌کند از هر نفس که می‌کشم آید شمیم مرگ مرگم به زندگانی من گریه می‌کند مردم‌فریبی است اگر در عیادتم از حیله، خصم جانی من گریه می‌کند گِریَم به همسرم که همین روزها دگر از مرگ ناگهانی من گریه می‌کند من گریه مخفیانه نمودم ولی علی(ع) برگریه نهانی من گریه می‌کند پژمرده لاله‌ام من و هر گوشه بلبلی بر روی ارغوانی من گریه می‌کند از درد شانه، شانه نشد موی دخترم زینب (س) به ناتوانی من گریه می‌کند دیگر حسین (ع) را نتوانم به بر گرفت این گل به باغبانی من گریه می‌کند در سینه "رستگار"، غم و داغ دعوتند مهدی(عج) به میهمانی من گریه می‌کند سيدمحمد رستگار
پیش شوهر زن اگر گریه کند عیبی نیست مرد اگر گریه کند در بر همسر سخت است دوش دیدم، که زینب به حسینم می گفت که تماشای کتک خوردن مادر سخت است یک زن و آنهمه نامرد خدا صبر دهد چقدر دیدن این صحنه به شوهر سخت است پشت در بودم و ای کاش، میگفت یکی که زن حامله را ضربه این در سخت است
پس مزن یار مسیحا دل بیمار مرا آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا قدر یک عمر فقط گریه بدهکارم من کرمی کن بپذیر عمرِ بدهکار مرا پهن کردم سر راه تو بساطی دل شب تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده به کناری نزدی پردۀ اسرار مرا گردنی کج سر پایین به پناه آمده ام شود آیا سر و سامان بدهی کار مرا آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم تا که اسباب شفاعت کنی اقرار مرا حال مهمان شده ای... وقت پذیرایی ماست بشنو این روضۀ بین در و دیوار مرا مادرت پشت در افتاد و صدا زد پسرم با تن سوخته جان داد و صدا زد پسرم
راندن درماندگان اصلا نمی آید به تو جز عطا، ای آسمان اصلا نمی آید به تو دلشکسته آمدم سویت، پناه آورده ام دل شکستن بی گمان اصلا نمی آید به تو من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشته ام قهر با این ناتوان اصلا نمی آید به تو حق من این است رسوایم کنی با این وجود حضرت صاحب زمان اصلا نمی آید به تو... ما عزاداران زهراییم، پس با این حساب بستن در رویمان اصلا نمی آید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خزان اصلا نمی آید به تو تو ستون لشکر مرد غریب یثربی فاطمه، قدِ کمان اصلا نمی آید به تو ** "دید زینب چوب را روی لبان یار گفت: ای برادر خیزران اصلا نمی آید به تو" محمدجواد شیرازی
دردهای ما کجاو دردهای فاطمه پرسش ما پاسخش، سوز صدای فاطمه استخوانهای شکسته میدهد پاسخ بما ضربه های بی هوا بر دست و پای فاطمه وای از بی رحمیِ آن فرد نامرد لعین آه از سقط جنینِ بی هوای فاطمه گریه هم جایی ندارد باید از این غصه مُرد چاره ای هیهات، جز فضه بیای فاطمه مرتضی میدید اما بر نمی آمد از او چاره ای جز دیدن آه و نوای فاطمه پشت در تا کوچه تا مسجد به ذکر یاعلی بود در چشمان زینب کربلای فاطمه سیلی و روی کبود و چادر خاکی او شد بدون شرح، شرح ماجرای فاطمه این مهم بود، از تمام درد و رنج این قیام خوب یاری شد به غربت مقتدای فاطمه روز تنهایی که حتی یک نفر یارش نبود با چهل نامرد، جنگیده ولای فاطمه قدرت بازوی حیدر فاطمه بود و شکست تا غلاف تیغِ قنفذ شد، بلای فاطمه یاری رهبر به هر قیمت، می اَرزد، بی گمان درس عبرت میدهد مارا وفای فاطمه گریه هایش نهضتی دیگر شد و شد ماندگار تا قیامت نهضت صوتِ رسای فاطمه شیعه‌ی زهرا چو زهرا کشته ی راه علیست بر علی سهل است، میمیریم برای فاطمه ما قلیلیم و کثیر از خیر کوثر گشته ایم این هم ای دنیاست، از لطف و عطای فاطمه ره ز شیخ نیجریه هست تا شیخ قطیف تا یمن تا قدس پر شد از ثنای فاطمه نازم آن سربند یازهرا که عالم گیر شد فتح مکه میکند، نام و ندای فاطمه محمود ژولیده
    ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که آی جبرائیل،  جبرائیل عبادت را ببین گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین راه داده قاتلش را به گل روی علی بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین محمدحسین رحیمیان
نَیُفتــَــد بـر قــــدِ گـــل آذر ای کاش نگـردد هیـــچ یاسی پـرپـر ای کاش به نفســــه عمر گـــل کوتاه باشــــد نَشیند بر گلـــی خاکستــــر ای کاش چه تشبیهی برایش بهتــــر از گــــل بجای گــــل بگویند مــــادر ای کاش صفــــا مادر ، وفــــا مادر ، شفـــا او نگیــــرد مــــادری دردِســـَر ای کاش پســر طاقــــت نــدارد دیدنــــش را نبینــــد دردِ مادر ، دختــــر ای کاش غمِ بی مادری سخت است وجانکاه نباشــد خانه ای بی مـــادر ای کاش مدینه مادری در شعلـــه ها سوخت نگیرد آتشــــی بر معجــــر ای کاش چـــه گویــم بار شیشه داشت مادر به بیرون باز میشــد آن در ای کاش علــی را دست بستــــه ؛ میکشیدند یکی می بست چشمِ حیدر ای کاش تمــام صحنــــه ها را دیــــد مــــولا فلک سوزد ز داغش یکسـر ای کاش به گودال آمــــد آن جانـیِ بی رحم نمی آورد با خود خنجــــر ای کاش بریدنــد از قفایــش آن ســــری که تماشایش نمیکرد خواهــر ای کاش سیدحسین میرعمادی
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود . دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم این که نفرین من دعا بود طفلان من به جای مردم گرسنه بودند افطار خانه ی ما در سفره ی شما بود . رفتم برای مردم حجّت تمام کردم او را که می کشیدید او حجت خدا بود . تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ((اومدند تو خونمون قدم زدن توی کوچه بچه‌ها هم زدند شبا دیگه دور هم جمع نمی‌شیم بدجوری زندگیمو به هم زدند یادمه داشتم می‌افتادم نذاشت تو دلم حتی یه ذره غم نذاشت رو به قبله شد که روبه‌راه بشم فاطمه هیچی برا من کم نذاشت یادمه چطور بخونم سر زدند دستشون پر بود و با پا در زدند ۴ نفر ریخته بودن سر من و ولی زهرامو ۴۰ نفر زدند می‌دید علی و می‌کشید از دل آه و از همسر خود بر نمی‌داشت نگاه دیدم که علی به زیر لب می‌فرمود لا حول ولا قوه الا بالله))) امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود . من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود . من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده ی بلا بود . ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! . تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بس که مردن من چون شمع ، بیصدا بود از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود . ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت اینجا محارمت همه جمعند فاطمه آخر چرا نقاب زدی روی صورتت هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی حوریه ی علی چه شده قد و قامتت این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند هستند باز تشنه ی جام محبتت یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت ای کاش مرده بود علی و نمی شنید تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود من آب می شوم به خدا از خجالتت خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت با تو بهشت بود فقط خانه ی علی ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت محمدجواد شیرازی
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود . دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم این که نفرین من دعا بود طفلان من به جای مردم گرسنه بودند افطار خانه ی ما در سفره ی شما بود . رفتم برای مردم حجّت تمام کردم او را که می کشیدید او حجت خدا بود . تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ((اومدند تو خونمون قدم زدن توی کوچه بچه‌ها هم زدند شبا دیگه دور هم جمع نمی‌شیم بدجوری زندگیمو به هم زدند یادمه داشتم می‌افتادم نذاشت تو دلم حتی یه ذره غم نذاشت رو به قبله شد که روبه‌راه بشم فاطمه هیچی برا من کم نذاشت یادمه چطور بخونم سر زدند دستشون پر بود و با پا در زدند ۴ نفر ریخته بودن سر من و ولی زهرامو ۴۰ نفر زدند می‌دید علی و می‌کشید از دل آه و از همسر خود بر نمی‌داشت نگاه دیدم که علی به زیر لب می‌فرمود لا حول ولا قوه الا بالله))) امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود . من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود . من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده ی بلا بود . ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! . تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بس که مردن من چون شمع ، بیصدا بود از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود . ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود