eitaa logo
✨ سفیر نور ✨
174 دنبال‌کننده
917 عکس
513 ویدیو
71 فایل
🌺گروه تبلیغی جهادی سفیر نور 🔈احکام و اعتقادات📿 🔈سیاسی و اجتماعی 🌍 🔈تفسیر و تأویل 📖 🔈تاریخ ادیان و اسلام 👳🏻‍♂👳🏼‍♂ 🔈 #روضه و #مرثیه 😭😭 🔈گزارش عملکرد مبلغین 📝 ارتباط با ما : @Rezwan08 @alabdaliasghar
مشاهده در ایتا
دانلود
ای درّ و عقیقِ ناب؛ شهزاده علی اکبر(ع) مانندِ پدر نایاب؛ شهزاده علی اکبر(ع) پشت درِ این خانه سائل شدنم عشق است انگیزۂ دقّ الباب؛ شهزاده علی اکبر(ع) شرمنده ام از عصیان! دردم شده بی درمان یک لحظه مرا دریاب؛ شهزاده علی اکبر(ع) میخواهم از اعجازِ پیمانۂ دستانت قدرِ دو سه جرعه آب؛ شهزاده علی اکبر(ع) لب تشنۂ پروازم؛ بردار و شهیدم کن با ناب ترین اسباب؛ شهزاده علی اکبر(ع) ایکاش که میدیدم در گوشۂ شش گوشه یکبار تو را در خواب؛ شهزاده علی اکبر(ع) در کنجِ خودش دارد دیوارِ حسینیه- تصویرِ تو را در قاب؛ شهزاده علی اکبر(ع) میخوانمت و نامت جذّابیتی دارد اوّل-علیِ ارباب! شهزاده علی اکبر(ع) مرضیه عاطفی عضو شوید 👇🏻 @safirenoor1400
کیست سوم شخص مفرد غیر تو؟ کیست تصویر محمّد غیر تو؟ باء بسم‌الله جز حیدر که شد؟ باغ بسم‌الله جز اکبر که شد؟ السلام ای مصطفای صیقلی یا علی بن حسین بن علی ای همه انوار در نور تو گم انظروانا نقتبس من نورکم ای تو سبحان الذی‌اسرا شده در زمین پیغمبر بالا شده حمل این بار از کرامات تو بود مصطفی یک راه اثبات تو بود ای بلوغ مصدر خُلق عظیم نوترین فصل پیمبر از قدیم از همه پاک است اگر تصویر تو رقص لولاک است در شمشیر تو چون حسینیون ز یثرب خاستند وقت هجرت یک پیمبر خواستند پس تو این بار امانت را بکش از پدر این بار، منت را بکش محمد سهرابی عضو شوید 👇🏻 @safirenoor1400
تو فرزند حسینی وبه عالم سروری داری تو را جبریل هم گوید رخ پیغمبری داری لباس رزم میپوشی وقار حیدری داری میان مه رخان اما ،تو روی دیگری داری که من ازکودکی گشتم گرفتارت علی اکبر شکسته پشت تاریکی زمژگان سیاه تو غلامانت همه سائل به یک گوشه نگاه تو وغم را از دل عالم برد آن روی ماه تو خدا کرده هنرمندی چه میباشد گناه تو که فتنه دردلم کردی به رخسارت علی اکبر گرفتار خودش کرده مرا پیغمبر رویت هزاران غمزه میبارد زناوکهای ابرویت هزاران آینه داری به زیر طاق گیسویت که حاتم هم شده سائل به همراهم سر کویت که شاید منتخب گردد به دیدارت علی اکبر من آن صیدم که دردام سرزلفت به زنجیرم زخوانت لقمه ای خوردم که تا روز ابد سیرم وتاج نوکریت را چو شاهان روی سر گیرم سر کویت بمانم تا به لطف خود کنی پیرم نرانی عبد بیچاره زدربارت علی اکبر به روی بام احسانت کریمانه علم داری به مانند عموی خود،حسن،خوان کرم داری که احمد هرچه را دارد،کنارهم،توهم داری به ظاهر زآنچه اودارد نبوت را تو کم داری وعطر احمدی بارد زگفتارت علی اکبر عقابت را به میدان جنون مستانه میراندی رجز رادر دل دشمن تو حیدر وار میخواندی عدو در ترک میدانت وتو مردانه میماندی ومحشر کردی و اورا به روی خاک غلطاندی تحیر مانده در چشمان زپیکارت علی اکبر دو پای آسمان خم شد به قد قامت به جزم تو چه تکبیری بلند شد از حرم هنگام عزم تو وبرپا گشت طوفانی زمیدانگاه رزم تو پیمبر جامی آورده برای رزم وبزم تو کسی آگه نمیگردد زاسرارت علی اکبر مهدی قنبری نوش ابادی عضو شوید 👇🏻 @safirenoor1400
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه ی بال و پرم گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما پاره پاره شده حالا همه جای جگرم ترسم این است که زن‌های حرم جان بدهند گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده ای علی اکبر، علی اصغر شده ای در نظرم خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین خبرش پخش شده ریخته ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم بغلت می‌کنم و از بغلم میریزی آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم دارد از سمت حرم عمه ی تو می‌آید ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم شعر از گروه "یا مظلوم" عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2330656961Cf7018e8e8d
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی محمدجواد شیرازی عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2330656961Cf7018e8e8d
سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده خبرِ کشتنِ تو تا که رسیده به زنان حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده ارباًاربا تنِ تو این فزعِ آخرِ تو لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی صحنه‌ی مادر و مسمار مجسم کرده خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را داغ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لایِ زره می‌ریزد نیزه ترکیب تنت؛ وای چه دَرهم کرده فرصتی داشته دشمن که چنین پیکر تو قطعه قطعه به بُرِشهای منظم کرده دختری بعد تو با اذن عمو عباسش زیر چادر گره مقنعه محکم کرده قاسم نعمتی عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2330656961Cf7018e8e8d
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص: 107 وَ لَمْ يَزَلْ يَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَيُقْتَلُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَعَ الْحُسَيْنِ علیه السلام إِلَّا أَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً فَتَقَدَّمَ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ أُمُّهُ لَيْلَى بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ لَهُ يَوْمَئِذٍ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً فَشَدَّ عَلَى النَّاسِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِي‏ تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِي أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ أُحَامِي عَنْ أَبِي‏ ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِيٍّ قُرَشِي‏ . فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَاراً وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يَتَّقُونَ قَتْلَهُ فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِيُّ فَقَالَ عَلَيَّ آثَامُ الْعَرَبِ إِنْ مَرَّ بِي يَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ إِنْ لَمْ أُثْكِلْهُ أَبَاهُ فَمَرَّ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ كَمَا مَرَّ فِي الْأَوَّلِ فَاعْتَرَضَهُ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ وَ احْتَوَاهُ الْقَوْمُ فَقَطَعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ فَقَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ وَ انْهَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ مُسْرِعَةً تُنَادِي يَا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ أُخَيَّاهْ وَ جَاءَتْ حَتَّى أَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَأَخَذَ الْحُسَيْنُ بِرَأْسِهَا فَرَدَّهَا إِلَى الْفُسْطَاطِ وَ أَمَرَ فِتْيَانَهُ فَقَالَ احْمِلُوا أَخَاكُمْ فَحَمَلُوهُ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُسْطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَهُ . ترجمه : سپس على بن الحسين به میدان نبرد آمد. مادرش ليلى دختر ابى قرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود و از زيباترين مردم آن زمان بود، او حمله می کرد و مي گفت: منم على فرزند حسين بن على، به خانه خدا سوگند ما سزاوارتر به پيغمبر هستيم. به خدا سوگند پسر زنا زاده در باره ما حكومت نخواهد كرد، با شمشير شما را مي زنم و از پدر خويش دفاع مي كنم. شمشير مي زنم! شمشير زدن جوانى هاشمى و قرشى. او چندین بار چنين حمله کرد، مردم كوفه از كشتن او خوددارى مي كردند، مرة بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب به گردن من باشد اگر اين جوان بر من بگذرد و این چنين حمله کند و من داغ مرگش را بر دل پدرش نگذارم، پس همچنان كه حمله می کرد، مرة بن منقذ سر راه او را گرفت و با نيزه او را زد. آن جناب به زمين افتاده، و آن مردم بی شرم دور او را گرفت، او را احاطه کردند و با شمشيرهاى خود پاره پاره‏اش كردند، امام حسين علیه السلام آمد تا بر بالای سر جوان ايستاده فرمود: اى پسرم خدا بكشد مردمى كه تو را كشتنند. چه قدر اين مردم بر خدا و بر دريدن حرمت رسول خدا بی باک شده اند و اشك از ديدگان مبارکش سرازير شد، سپس فرمود: پس از تو خاك بر سر دنيا. در اين حال زينب کبری خواهر امام حسین علیه السلام از خيمه بيرون دويده فرياد مي زد: اى برادرم و اى فرزند برادرم. و با سرعت آمد تا خود را به روى آن جوان انداخت، امام حسین علیه السلام خواهر را بلند كرده او را به خيمه بازگرداند، و به جوانان خود فرياد زد: برادرتان را برداريد، پس جوانان آمده او را برداشتند و جلوى خيمه ای كه مقابل آن می جنگیدند بر زمين نهادند. عضو شوید 👇🏻 @safirenoor1400
ز دستم‌ می‌ روی‌ اما صدایم‌ در نمی‌آید دلم‌ می‌سوزد و کاری‌ ز دستم‌ بر نمی‌آید   سرم‌ را می‌گذارم‌ روی‌ کتف‌ خواهرم‌ زینب‌ : الا ای‌ محرم‌ دردم‌ چرا اکبر نمی‌آید   اگر زینب‌ نمی‌آمد گریبان‌ پاره‌ می‌کردم‌ تحمل‌ می‌رود اما شب‌ غم‌ سر نمی‌آید   اذان‌ گوی‌ دل‌ بابا، اذانی‌ میهمانم‌ کن‌ اگر چه‌ از گلوی‌ تو صدائی‌ در نمی‌آید   الا ای‌ سرو بی‌ همتا، عصای‌ پیری‌ بابا به والله‌ سرم‌ دیگر از این‌ بدتر نمی‌آید   اگر چه‌ سعی‌ خود را می‌کنم‌، اما نمی‌دانم‌ چرا این‌ تیرها از پیکر تو در نمی‌آید عضو شوید 👇🏻 @safirenoor1400
روستای اندریک پذیرایی از مسافران با شیر کاکائو و چای و شربت زرشک توانمند حجة الإسلام رازقی عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2330656961Cf7018e8e8d
خواست با دستش ببندد پلکِ پَرپر را نشُد خواست تا با گریه شویَد پلکِ دیگر را نشُد رویِ زانو چار دست و پا رسیده بر سَرَش خواست زینب نشنود لبخندِ لشگر را نشُد گفت بابایی بگو اما فقط یک "با" شنید هرچه می‌کوشید گویَد حرفِ آخر را نشُد با دو انگشتش میانِ حَلق دنبال چه است؟ خواست تا بیرون کِشَد یک تکه خنجر را نشُد  خُرده‌هایی استخوان از سینه بالا میرَوند خواست تا خالی کُنَد هربار حنجر را نشُد خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشُد خواست بابا هم کِشَد تا خیمه خواهر را نشُد غیرتی‌اش کرد شاید چشمها را وا کند هِی نشان می‌داد خاکِ رویِ معجر را نشُد خواست بردارد از این پاشیده در آغوشِ خویش دست را  پا را  نشُد  تَن را نشُد  سر را نشُد حسن لطفی