eitaa logo
سفره آسمانی
11 دنبال‌کننده
792 عکس
566 ویدیو
39 فایل
الهه محمدی نسب فارغ التحصیل کارشناسی ارشد ارتباط با مدیر @sajad_lta
مشاهده در ایتا
دانلود
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ما مشکل اساسی برای پیشرفت نداریم / محدود کردن تعداد فرزند خطاست! 🔸 محدود کردن فرزندان در خانواده‌ها، به این شکلی که امروز هست، خطاست. با این روند كنونى اگر ما پيش برويم، کشور پیر خواهد شد. 🔸خانواده‌ها، جوان‌ها بايد توليد مثل را زياد كنند؛ نسل را افزايش دهند. 🔸این نسل جوانی که امروز ما داریم، اگر در ۱۰ سال آینده، ۲۰ سال آینده و در دوره‌ها و مرحله‌های آینده‌ی این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همه‌ی مشکلات کشور را این‌ها حل می‌کنند؛ با آن آمادگی، با آن نشاط، با آن شوقی که در نسل جوان هست، و با استعدادی که در ایرانی وجود دارد. پس ما مشکل اساسی برای پیشرفت نداریم. 🔰امام خامنه‌ای، ۹۱/۷/۱۹ ‌ @ammarezaman
1_527730113.mp3
زمان: حجم: 10.18M
استاد پناهیان: ❇️ جمعیت دارد به مو می رسد. 🔹 به خاطر خدا، قدرت اسلام را زیاد کنید. 👦
💠🔸 راه آسان و بدون هزینه برای بچه دار شدن: ✨ امام رضا [علیه السلام] در حدیث به ریان بن شبیب فرمودند: وقتی زکریا [علیه السلام] مصیبت سیدالشهدا [علیه السلام] را دید، به خدا عرضه داشت: خدایا به من فرزندی بده که از اولیای تو باشد و شبیه شهادت سیدالشهدا [علیه السلام] به شهادت برسد تا من هم در مصیبت نبی اکرم [صلوات الله علیه] شریک شوم، که خدای متعال یحیی [علیه السلام] را به او عطا نمود. ✨ سپس حضرت می‌فرمایند: اگر فرزند می‌خواهید، در روز اول محرم روزه بگیرید و دعا کنید، خدا بهتان عطا می‌کند. حضرت زکریا هم همین کار را کرد و در محراب، آن خطاب به او شد. زکریا گفت: من در کهن سالی هستم و همسرم هم دوران فرزندآوری اش گذشته است اما در پاسخ به او گفته شد که خداوند دعای تو را مستجاب کرده و دیگر جای تردید نیست. 📚 كتاب الامالی شیخ صدوق، روايت جامع امام رضا علیه السلام، معروف به "حدیث ریان بن شبیب" ✅ اعمال روز اول محرم در مفاتیح الجنان بدانکه اوّل محرم اوّل سال است و در آن دو عمل وارد است: اوّل: روزه است و در روایت رَیّان بن شبیب از حضرت امام رضا علیه السلام است که هر که در این روز روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب کند چنانکه دعاى زکریّا را مستجاب نمود . دوم: از حضرت امام رضا (علیه السلام) منقولست که حضرت رسول (صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله و سلّم) روز اوّل محرم دو رکعت نماز مى کرد و چون فارغ مى شد دستها را بلند مى کرد و این دعا را سه دفعه مى خواند: اَللّهُمَّ اَنْتَ الإلهُ الْقَدیمُ وَهذِهِ سَنَةٌ جَدیدَةُ فَاَسْئَلُکَ فیهَاالْعِصْمَةَ مِنَ الشَّیْطانِ وَالْقُوَّةَ عَلى هذِهِ النَّفْسِ الاْمّارَةِ بِالسّوَّءِ وَالإشْتِغالَ بِما یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ یاکَریمُ یا ذَاالْجَلالِ وَالإکْرامِ یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا ذَخیرَةَ مَنْ لا ذَخیرَةَ لَهُ یا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا کَنْزَ مَنْ لا کَنْزَ لَهُ یا حَسَنَ الْبَلاَّءِ یاعَظیمَ الرَّجاءِ یا عِزّالضُّعَفآءِ یا مُنْقِذَ الْغَرْقى یا مُنْجِىَ الْهَلْکى یا مُنْعِمُ یا مُجْمِلُ یا مُفْضِلُ یا مُحْسِنُ اَنْتَ الَّذى سَجَدَ لَکَ سَوادُ اللَّیْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ الشَّمْسِ وَدَوِىُّ الْمآءِ وَحَفیفُ الشَّجَرِ یا اَللّهُ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا خَیْراً مِمّا یَظُنُّونَ وَاغْفِرْ لَنا ما لا یَعْلَمُونَ وَلا تُؤ اخِذْنا بِما یَقُولُونَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ امَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولُوا الاْلْبابِ رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ. خدایا تویى معبود ازلى و این سال تازه است؛ از تو خواهم در این سال نگهداریم را از شیطان و نیروى بر این نفس که پیوسته به گناه فرمان مى دهد و سرگرمى بدانچه مرا به تو نزدیک کند اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى تکیه گاه کسى که تکیه گاهى ندارد اى ذخیره آنکس که ذخیره ندارد اى پناهگاه آنکس که پناهگاهى ندارد اى فریادرس آنکس که فریادرسى ندارد اى پشتیبان آنکس که پشتیبانى ندارد اى گنج آنکس که گنجى ندارد اى که آزمایشت نیکو است اى بزرگ مایه امید اى عزت بخش ناتوانان؛ اى نجات بخشغریقان اى خلاص کننده هالکان اى نعمت بخش اى زیباپرور اى فزون بخش اى نیکوده تویى که سجده کرد (و به کمال خضوع درآمد) برایت سیاهى شب و روشنى روز و تابش ماه و شعاع خورشید و صداى ریزش آب و بهم خوردن درخت اى خدایى که شریک ندارى خدایا قرارمان ده بهتر از آنچه مردم گمان کنند و بیامرز از ما آنچه را که نمى دانند و مگیر ما را بدانچه گویند بس است مرا خدا معبودى جز او نیست بر او توکل کنم و او است پروردگار عرش عظیم ایمان داریم به او و هرچه هست از نزد پروردگار ما است و اندرز نگیرند جز خردمندان پروردگارا منحرف مساز دلهاى ما را پس از آنکه هدایتمان کردى و ببخش به ما از پیش خود رحمتى که براستى تویى بخشایشگر 📚 مفاتیح الجنان
🍃🌹🍃 ⭕️جشن تکلیف برای دختران یا تذکر تکلیف برای مسئولین❓ 🍃🌹مقام معظم رهبری سالهاست که در باب جمعیت،مکرر تذکر داده و این حوزه جزو دغدغه های اصلی ایشان میباشد. طبق برآوردها ،اگر روند جمعیتی،سریعا اصلاح نشود،در اینده ای نه چندان دور،جزو معدود کشورهای پیر جهان خواهیم شد، که مشکلات متعدد آن بر کسی پوشیده نیست. 💯 و در این برآوردها، تنها راه نجــات کشور از چاله پیری، فرزند آوردی و اصلاح سبک زندگی است. حال محور اصلی این راه نجات ، کیست ⁉️ ✨بـــله، زنـــان.... 🌱حتی در براوردهای جمعیتی، این کودکان و خردسالان نیستند که تعیین کننده جمعیت جوانند، بلکه زنانِ با قابلیت فرزندآوری تعیین کننده آینده جمعیتی هستند. 🌱حالا رهبر انقلاب، با حضور در بین دخترکان معصوم، آنهم در برنامه جشن تکلیف ، دو کد مهم را به تمام موثرین و دست اندرکاران حوزه های مختلف دادند. 🔹اول اینکه، از سیاستگذاری های لازم در این حوزه و اهمیت جایگاه دختران در آینده غافل نشوید. 🔹دوم اینکه، با اصلاح سبک زندگی و تربیتی این نسل،مدیریت را در بدست گرفته و برای آینده، برنامه ریزی صحیح نمایید. ✍ ۱
۶۷۴ همسرم استدلالش این بود که این خواست خدا بوده که این اتفاق بیفته و ما دیگه بچه نیاریم ولی من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم ما نباید کاری رو که خودمون انجام میدیم رو، صرفا بذاریم به حساب خواست خدا... خلاصه دیگه نگم که چی گذشت تو اون چند سال که خودش یه کتابه دو بار راضی شد که عمل باز کردن رو انجام بده، هر دو بار طی یک اتفاق نادر و عجیب کنسل شد، دیگه حال روز انسانی که همه زندگیشو باخته، داشتم و کم کم داشت باورم می‌شد که قسمتم نیست... تا اینکه اتفاقی تو یک مهمونی، دوستی که تو مرکز باروری زوج‌های نابارور کار می‌کرد و همسایه دیوار به دیوار مون بود، درباره مشکل مون راهنماییم کرد و گفت، اصلا عمل باز کردن کار درستی نیست و جواب دهی خیلی ضعیفی داره، بهترین و راحت ترین راه، آی وی اف هستش، مخصوصا که خانوم مشکل ناباروری نداشته باشه، صد در صد جواب میده... و از اونجایی که خدا بخواد کاری بشه، خیلی خیلی قشنگ انجام میشه... دوباره خیلی جدی شروع کردم با همسرم صحبت و قرار شد برای بار آخر استخاره کنه که این‌بار هم بریم دنبال این کار یا برای همیشه فراموش کنیم. جواب استخاره خیلی خوب اومد و اینکه کار بسیار پسندیده ای هست و باعث تعجب همه میشه بعد از اون انگار همه کارها رو روال افتاد چند روز یکبار به همراه همسایمون که دکترم بود، به مرکز مراجعه می‌کردم برای انجام کارها و هر بار در کمال ناباوری زوجهایی رو که برای درمان به اونجا اومده بودن رو می‌دیدیم که چقدر مشقت و سختی متحمل شدن، سالهاست مراجعه میکنن، چه هزینه ها کردن و هنوز بچه دار نشدن... اولا از اینکه اینقدر راحت خدا دوتا دسته گل بهم داد و قدر ندونستم خجالت می‌کشیدم و دوم اصلا انتظار اینکه نتیجه بگیرم نداشتم و باور هم نمی‌کردم دوباره روزی بیاد نوزاد داشته باشم و میگفتم همین قدر که قدم تو این راه گذاشتم، شکر، خدا قبول میکنه ازم، چون مسیر خیلی سختی بود و مراحل ناراحت کننده ای داشت و نکات ریزی داشت که همه رعایت میکردن برای نتیجه گرفتن که تازه بیشترشون نتیجه نمی‌گرفتن و من بیشتر این نکات رو واقعا نتونستم رعایت کنم و دیگه تقریبا هر روز بیشتر به این حرف شوهرم می‌رسیدم که قسمتمون نیست ولی ته دلم میگفتم حداقل اون دنیا میتونم بگم به حرف رهبرم بی تفاوت نبودم و بالاخره یه کاری کردم. درست زمانی که سردار دلها ما رو تنها گذاشت، استراحت مطلق بودم، خیلی بی‌قرار و ناراحت و ناامید بودم و می گفتم من که باردار نیستم، پس برا چی نرم تشییع، رفتم و تمام مسیر گریه کردم. وقتی چند روز بعد وقتی آزمایش دادم، فهمیدم که باردارم فقط در بهت و تعجب بودم حتی تا آخر بارداری هم همینطور همسرم خیلی خوشحال بود. هم به خاطر کرونا، هم به خاطر استرسهای مراکز درمان، زیاد دکتر نرفتم هر جا میخواستم برم، میدونستم که با کلی هجمه مواجه میشم که دیگه میخواستی چیکار، هم دختر داشتی، هم پسر... حتی برای غربالگری هم نرفتم، با خودمون گفتین جای اگر مشکلی هم داشته باشه ما که اهل سقط کردن نیستیم، پس برا چی بریم. هر دو فقط خدا رو شکر میکردیم، مخصوصا روزی که سونوگرافی دوقلو بودنشون رو اعلام کرد، باورش واقعا سخت بود، این همه لطف خدا... 👈ادامه در پست بعدی کانال "دوتا کافی نیست" http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
۶۷۴ من تصمیم گرفتم این‌بار هم، با وجود اینکه دوقلو باردار بودم، طبیعی زایمان کنم. تحت نظر ماما بودم، ایشون خیلی به من روحیه می‌داد که اینکار خوبه و شدنی، خلاصه بعد از یک بارداری سخت و سنگین و پر استرس آخر ماه ۸ کیسه آب پاره شد و دوقلوها سال ۹۹ به دنیا اومدن و دوقلو داری، که برای ما به طرز عجیبی سخت بود، دست تنها به کمک یه دختر ۱۲ ساله و پسر ۸ ساله که به لطف کرونا آنلاین بودن... کمترین انتظار کمک از همسرم تا الان نداشته و ندارم، مهربون هستن و بچه دوست ولی اصلا تحمل سختی هاشو ندارن اتفاقا کسایی که میشناسنشون، میگن که با این روحیات همسرت، چطور دوباره بچه خواستی؟ و امان از حرف مردم، واقعا کمکی که نمیکنن هیچ، چطور می تونن با زبون شون به جای انرژی و آرامش دادن، استرس و دلشوره بدن! وقتی می فهمیدم گاهی ته دل همسرم خالی میشه و نگران آینده بچه ها سعی میکردم تو اون زمان که خودم احتیاج به همراهی داشتم بهش انرژی و امید بدم. خودم توان روحی خیلی عالی ندارم و از دیدن بعضی افراد و حتی خوندن تجربه شون تو این کانال واقعا از خودم خجالت میکشم، حتی با وجود اون همه تمنا برای بچه آوردن بعضی وقتا دوقلو داری خیلی بهم سخت میگذره و یهو از دلم رد میشه که نکنه واقعا به صلاح من نبود و به زور حاجت گرفتم ولی بازم دوباره به خودم میگم نه من چندین سال هر روز از خدا خواستم اگر به صلاحمه بده در غیر این صورت نمیخوام. ولی همسر واقعا توان روحی دوقلو رو نداره یعنی خانوادگی اینطوری هستن و من خیلی خوشحالم که که دوقلوها رو خدا تو کرونا به ما داد، واقعا جز الطاف خفیه بود که هم جایی نریم با دوقلوها که همش بخوان بهمون بگن خودت خواستی، دیگه حالا بکش هر چند که چند نفری گفتن... کرونا باعث شد دختر و پسر بزرگم خونه باشن و واقعا کمک دستم بودن و بعد از خدا فقط امیدم به اونا بود و اصلا رو کمک همسر هیچ‌وقت حساب نکردم چون میدونستم در توانش نیست شب بیداری ها، موقع واکسن زدن، موقع دندون در آوردن، کلا بچه های آرومی نبودن، بیشتر شبها منم باهاشون گریه میکردم. از بی کسی خودم دلم میسوخت، از اینکه یه دختر بچه ۱۲ ساله باید بیدار بشه، کمکم کنه سر کلاس آنلاین دوتاشونو با هم بذاره رو پاش تا من به چند تا کارم برسم، از شش ماهگی، دخترم تو حموم بردن کمکم می‌کرد، از اینکه پسر ۸ سالم صبحا به جای اینکه من بهش صبحانه بدم، اون برامون چایی دم می‌کرد، خجالت میکشیدم، وقتی غذا خور شدن پسر و دخترم تو غذا دادن بهشون، کمکم میکردن. تازه وقتایی که من غصه میخوردم اونا بهم دلداری میدادن و از وجود دوقلوها خوشحال بودن و همش میگفتن اگر اینا نبودن چقد زندگیمون بی مزه بود البته همسر هم گاهی چرا کمک میکنه ولی شغلش طوریه زیاد خونه نیست ولی واقعا خیلی دوسشون داره سالهاست تبلیغ فرزندآوری میکنم، مخصوصا قبل دوقلوها میگفتم حالا من نمیتونم بیارم شاید تو ثواب فرزندآوری دیگران شریک شدم حالا هم همینطور و دلم میسوزه برا کسایی که مثل من در حسرت بچه هستن و امیدوارم این تجربه بهشون امید دوباره بده که هیچگاه در رحمت الهی بسته نیست هیچوقت نا امید نشن. کانال "دوتا کافی نیست" http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
۶۷۴ متولد ۶۴ هستم و سال ۸۳ ازدواج کردم. همیشه عاشق بچه بودم و حتی قبل از ازدواج هم به دوستام می‌گفتم دلم میخواد دوتا پسر و دوتا دختر داشته باشم، تا نوه هام یه فامیل کامل از عمو عمه خاله و دایی داشته باشن ولی خانواده همسرم با اینکه بچه دوست بودن اصلا موافق بیشتر از یکی دوتا بچه نبودن. اون موقع که اصلا بی کلاسی بود، یادمه تمام فامیل یه دونه بچه داشتن و حتی یکی از دخترای فامیل که پشت هم و خداخواسته دوتا بچه با فاصله ۲ سال داشت، همه جا، بیچارگی و اشتباهش نقل مجالس بود. ولی من که خودم فاصله سنیم با پدر و مادرم و برادرهام زیاد بود، دوست داشتم هم فاصله سنی خودم با بچه هام کم باشه، هم فاصله سنی بچه هام با هم دیگه... بعد از عروسی خیلی با همسرم سر این موضوع صحبت می‌کردیم ولی همسرم به خاطر یک سری مشکلات که اوایل زندگی همه هست، مخالف فرزند بود و میگفت تا مشکلات کامل حل نشه بچه بی بچه... اردیبهشت سال ۸۶ رفتیم مکه، اونجا خیلی دعا کردم. هم برای بهتر شدن روز به روز زندگیمون، هم اینکه خدا بهمون فرزندان صالح بده. آخر ۸۶ اولین فرزندمون بعد از یک بارداری راحت دنیا اومد، یه دختر ماه و خوب و آروم طی یک زایمان طبیعی... من به خاطر اینکه می‌دونستم بعد از زایمان کسی رو ندارم که برای مراقبت ازم بیاد، خودم خواستم که زایمانم طبیعی باشه تا بتونم زود سر پا بشم و به کارام برسم، که خدا رو شکر همینطور شد. بعد از حدود دو سال، دوباره وسوسه فرزند بعدی تو وجودم افتاد و این دیگه خیلی سخت تر بود چون ما مشکلاتمون خیلی بهتر نشده بود و تقریبا هیچ کدوممون مهارتهای لازم زندگی مشترک رو بلد نبودیم، فقط همدیگه رو خیلی دوست داشتیم و تنها سرمایه زندگیمون همین بوده تا الان... البته من همیشه در تمام لحظات زندگی از اون اول بیشتر از خدا خواستم به من صبر بده، بعدش به هر دو مون فهم درست برخورد با مشکلات ... وقتی مسئله رو مطرح کردم، همسرم کامل مخالفت کرد و گفت این یکی بره کلاس اول، بعد ببینم چی میشه و خودم هم به شدت استرس خانواده همسر رو داشتم وقتی که میفهمیدن ولی دیگه توکل کردم به خدا و گفتم خدایا خودت کمک کن، در تمام لحظات زندگی جز کمک خدا هیچ امیدی نداشتم. با مشقت و صحبت های فراوان که بالاخره ما دوتا رو که میخوایم، سن مون هم نره بالا بهتره، پس الکی عقب نیندازیم، راضی شد. البته بارداری خیلی خیلی سختی داشتم که واقعا هنوز یادم نرفته خیلی سنگین و بد ویار شده بودم، در همون بارداری، به همسرم گفتم من انگار دیگه توانم خیلی کم شده و دیگه نمیتونم بچه دار بشم، خیلی داره بهم سخت میگذره و کلی غر که بعدا بدجور پشیمون شدم. بالاخره پسرم سال ۹۱ طی زایمان طبیعی خیلی سخت به دنیا اومد یک پسر بد قلق به شدت ناآروم و که مدام گریه می‌کرد. شیردهی خیلی سخت و زجرآوری داشتم، پسرم اصلا ازم جدا نمی‌شد، شبها تا صبح باید شیر می‌خورد، بدنم خیلی ضعیف شده بود. بعد از چند ماه به طرز عجیب و باور نکردنی یه روز همسرم اومد خونه و گفت عمل بستن رو انجام داده! اون موقع خیلی تعجب کردم، چون از شخصیت و خجالتی بودنش خیلی بعید بود ولی نمیدونم تقدیر چطور اینو برامون رقم زد... دقیقا پسرم یک ساله بود که حضرت آقا صحبت فرزند آوری کردن، اوایل می‌گفتم خب حیف شد ما که دیگه نمیتونیم ولی هر چه می‌گذشت عطش فرزند آوری بیشتر در وجودم شعله می‌کشید و هر چه جلو میرفتیم، حضرت آقا بیشتر توصیه می‌کردن... من با همسرم زیاد در این باره حرفی نمیزدم، بیشتر فکر میکردم و افسوس میخوردم. حتی یک سال سراغ درس رفتم فقط برای اینکه کمتر به این قضیه فکر کنم و دنبال یه کار مفید باشم ولی باورم نمیشد که اصلا فکرم از این قضیه منحرف نمیشه، تمام دعام این بود که خدایا من به معجزه ایمان دارم یا معجزه وار به من فرزند دیگری بده یا من رو از شر این فکر وسوسه کننده خلاص کن. همون موقع ها اتفاقا برای کانال شما یه دلنوشته کوتاه هم ارسال کردم و نوشتم که هنوز منتظر معجزه هستم. دیگه اصلا امیدی نداشتم فقط گریه می‌کردم و استغفار که خدایا من چه گناهی کردم که اینطور عقوبت میشم. خدایا منو ببخش خدایا من قدر فرزندان سالم، همسر خوبم، سلامتی و خیلی از نعمتهایی که بهم دادی رو ندونستم، ناشکری های زیادی کردم و تو بخشنده ای... مدام با خدا صحبت می‌کردم، خدایا نکنه نیتم خالص نیست، اگر اینطوره من رو، تو راهی که به صلاحمه قرار بده، بعدها بیشتر با همسرم صحبت می‌کردم، میگفتم اصلا بریم شیرخوارگاه، بچه بیاریم الان دیگه هیچ مشکلی بدون راه نیست، بیا بریم حداقل با یه دکتر مشورت کنیم و ایشون هم به شدت مخالفت می‌کرد. ولی من هر روز مصمم تر میشدم و خیلی جدی تر میگفتم بالاخره یه راهی پیدا می‌کنم 👈ادامه در پست بعدی کانال "دوتا کافی نیست" http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاءالله همتون این شکلی گرفتار بشید😂😋 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak