eitaa logo
|ثَـقَلَیــن| حدادیان
482 دنبال‌کننده
926 عکس
699 ویدیو
115 فایل
اهـداف کـانـال: 🔸انـتـشار مفـاهـیم و مـتـون دیـنـی 🔹 تحـلیل اخبـار و رویـداد هـا 🔹 انـتـشار اطـلاعـیه های مهـم شهـرستـان 🔸تقویت اتـحاد بیـن نیـروهـای ارزشـی و انـقلابـی [محمـدرضـا حــدادیـان]
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 نوجوان بود؛ در روستائی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا از خون سرش رنگین شد و محمد مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم @sagalein_hadadian🌸
🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم @sagalein_hadadian🌸
04 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
17.15M
🔈 📣 جلسه چهارم ادامه واقعه سوم..‌ * از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی خیال بودند، تعجب کردم. * خودرو هایی که کاملا تمیز بودند. * دنبال منشا صدای قهقهه می گشتم. * موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم. * شیطانک هایی که گرد آن موجود طواف می کردند. * چرا شیطان بلند بلند می خندید. * ماشین، تمثل از موجود رونده است * توانم برای از بین بردن ابلیس،ناکام بود * کثافاتی که با وجود انسانها یکی بودند. * آنچه می دیدم، تمثل بود نه کشف استار واسرار * شبکه نور وظلمت که به هم تنیده بودند. * خانه های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می گرفتند. * واقعه چهارم * نورانی ترین نقطه عالم با رائحه ای دیوانه کننده * تمثل کربلا را زیارت می کردم * از آن شب ،هر شب کربلا بودم. * به شفاعت حضرت عبدالعظیم برگشتم. * یکی بودن کربلا وحرم شاه عبدالعظیم * اسم و رسم دنیا همه سراب است. * وقتی برگشتم گناه برایم معنایی نداشت. * اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است. * بعد از برگشت، هرچه اراده می کردم می دیدم. * با وضو طهارت روحی پیدا می کنیم * طهارت ظاهر وباطن انسان را در معرض نور خدا قرار می دهد. * مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می کند. * مسجد محل صدور نور است. * حقیقت سلام نماز چیست؟ ⏰ مدت زمان :۴٢:٣١ 📆1401/03/08 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. نشر= صدقه جاریه ❤️ ╔═❀•✦•❀════🖤═╗ @jamekabire ╚🖤═════❀•✦•❀═╝
05 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
17.87M
🔉 📣 جلسه پنجم * معنای سلام در نماز را به من القا کردند. * نورانی ترین قطعه سلام در نماز * سلام آخر نماز خطاب به چه کسانی است؟ * به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری. * شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر * نور شما را طاهر می‌کند. * با روضه خانه‌هایتان را نورانی کنید. * محل ریختن خون شهدا و مزار آن ها نورانی تر است. * چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟ * کربلا، اوج نور افشانی خدا * چگونه به نور برسیم؟ * ادامه داستان: واقعه چهارم * حقایقی که از بیمارستان بعثت شروع شد. * حیوانات وحشی به من حمله کردند. * با ذکر یا زهرا قفل زبانم باز شد. * با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله حیوانات وحشی از من دور شدند. * از زنبور می‌ترسیدم، شیطان در قالب همون حشره ظاهر شد. * فعالیت شدید شیطان در واپسین ساعات عمر * تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی * دیدن زن نقابدار شیطانی توسط برادرم * فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم. * تلاش شیطان برای دور کردن من از بخش آی سیو و پیرمرد روحانی * تاثیر شیطان در تصمیم‌گیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان * رعایت نکردن خط قرمزها در بیمارستان * شوخی و خنده‌های پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران می‌شد. * بیمارستان، بدترین مکان برای جان دادن!! ⏰ مدت زمان: ۴۴:۰۴ 📆 1401/03/09 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. نشر= صدقه جاریه ❤️ ╔═❀•✦•❀════🖤═╗ @jamekabire ╚🖤═════❀•✦•❀═╝
زمین به دور تو می‌گردد، آفتابی تو دلیل جذبه و جادوی ماهتابی تو   شرافت از تو گرفته شب سیه‌آلود میان وادی ظلمت چنان شهابی تو   بگو که چیست در اعماق نام گیرایت که مست کرده وجود مرا، شرابی تو؟   _ خدا چگونه در عالم ظهور خواهد کرد؟ _ سوال کهنه تاریخ را جوابی تو   هنوز ردّ تو پیداست بر صحیفه عرش شکوه پرشرر تا ابد نخوابی تو   به لطف خون تو روییده لاله در این دشت زمین سوخته‌ای بود، بی‌تو   @sagalein_hadadian
🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ┏━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┓ @sagalein_hadadian ┗━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┛
33.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨همه با هم به تماشای برگه های تاریخ نشسته ایم برای عبرت آموزی در روایت دوازدهم خدا ! 🌱💚 🎭نمایش میدانی تنهاترین مسیر... ✨از ۲۷مرداد لغایت ۵شهریور در دو سانس اجرا راس ساعات ۲۰و ۲۲✨ ورودی شهر مهرگان ، بعد از پل ۹ دی لطفا در نشر آنونس مارا یاری کنید🙏🏻 @farhangisad|سادمدیا
|ثَـقَلَیــن| حدادیان
🔻۲۱ خرداد سالروز شهادت شهیدان #حاج_رضا و #محمد حدادیان سال ۱۳۶۰ عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا
🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ┏━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┓ @sagalein_hadadian ┗━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عجایب هفتگانه در برابر عجایب چیزی نیست ‼️ 🔸خودت زیر آفتاب بمانی تا دیگران در سایه باشند. در هیچ کجای دنیا سخاوت مسلمانان و محبین ابا عبدالله را نخواهی دید. 🆔@m_khatam_alanbiya ┏━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┓ @sagalein_hadadian ┗━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┛