eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
166 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ،،_ چهار ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
کرامات_شهداء شهیدوالامقام : محمدسعید امام جمعه شهیدی یک شب که در جبهه ی غرب در سنگر خوابیده بودم، محمد سعید که در عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) شهید شده بود، به خوابم آمد. بعد از احوالپرسی گفت : «آقا محمود وسایلت را جمع کن، وصیت نامه ات را بنویس و آماده شو که چند روز دیگر قرار است پیش ما بیایی. پرسیدم: «تو از کجا می دانی» گفت: «این جا کسانی هستند که به من اشاره می کنند به شما بگویم، پیش ما خواهی آمد.» نیمه های شب از خواب پریدم. از شدت ترس و اضطراب تمام وجودم به شدت می لرزید، بوی مرگ چنان در جانم پیچیده بود که به کلی خودم را از یاد برده بودم . بلند شدم، دو رکعت نماز خواندم . پس از این خواب روزهای متمادی در این فکر بودم که چرا خداوند مرا برای شهادت برگزیده است، از یک طرف حالت شوق داشتم که می خواستم دنیا را پشت سر بگذارم ولی با خود می گفتم : «به راستی پس از رفتنم از این دنیای خاکی پدر و مادرم چه حال و روزی پیدا خواهند کرد، حالت توأم با ترس و شادی مرا در کش و قوس انداخته بود. چند روزی در این حالت بودم، بالاخره در یکی از شب ها همان دوستم به خوابم آمد و گفت: «آقا جان شما خیلی چیزها با خود اندیشیدی ، خیلی فکرها کردی، فعلاً در همین دنیایی که وابسته آن هستی خواهی ماند، دست و پاهایت از تو پذیرفته می شود، اما خودت فعلاً نمی آیی» . پرسیدم: «بعداً چه طور؟» گفت: «بعداً خواهی دانست». پرسیدم: اما حالا چه؟ گفت: «به آن جایی که اشاره می کنم نگاه کن، دیدم همان دوستانی که قبلاً به شهادت رسیده اند، دور هم جمع نشسته اند و یک جای خالی در بین آن هاست. او گفت: «آن جای توست ولی حالا نه، چون خودت خواستی بمانی» از خواب بیدار شدم. زمان گذشت، پس از مدتی یک روز هنوز آفتاب نزده بود که کسی مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «بلند شو، به چند نفر نیاز است تا از منطقه گزارش بیاورند و آن روز در کمین ضد انقلاب از ناحیه ی دست و پا مجروح شدم. در مجموع هفده گلوله به من اصابت کرد و تمام دوستانم در اطرافم به شهادت رسیدند و من ...». محمدسعید در سال 1338 در قزوین متولد شد و در دوران سربازی با عضویت در بسیج در مناطق عملیاتی حضور یافت و چند بار مجروح شد، و در تاریخ 1361/03/04در سن 23 سالگی در مرحله ی اول عملیات بیت المقدس به شهادت رسید . راوی : محمود رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزل تأخیرِ تو بر هَم زده تنظیمِ جهان را الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَج
کره خر کیست؟ کسی که از سوپر مارکت، کره میخره😅😅 ینی کلا مغزتون تو فحش میچرخه هااا😂😂😂😂 به نام خدای مهربان سلام پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله لا تَسُبُّوا الناسَ فَتَكتَسِبُوا العَداوةَ بَينَهُم به مردم ناسزا مگوييد كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد الکافی، ج2، ص 360 ناسزا گویی قلبها را سخت و مرده کرده و محبتها را از بین میبرد و میان انسانها کینه و دشمنی ایجاد می کند. ناسزا گویی شایسته یک انسان نیست چه رسد به مسلمان و چه رسد به شیعه ی امیر المومنین علی علیه السلام. ✍مشاور ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴 میزان بخشش ❌ انسان نباید آنقدر خسیس باشد كه دستش به جیبش نرود و نه اینكه هر چه دارد بخشش كند، انفاق و پول خرج کردن هم معیار دارد، گاهی افرادی هستند حقوق طبیعی خودشان را هم نمی‌گیرند، و گاهی وقت‌ها می‌بینی برای یک تومان دعوا می‌كنند، گاهی می‌بینی وقتی دوست می‌شود، هر چه دارد برای دوستش می‌دهد، و گاهی می‌بینی وقتی مسافرت كرد، حتی یک پیامک به دوستش نمی‌دهد، این افراط و تفریط باید كنترل شود، قرآن کریم در  سوره‌ فرقان آیه ۶۷ از مؤمنین تعریف می‌كند و می‌فرماید «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ كانَ بَیْنَ ذلِكَ قَواماً» مؤمن كسی است كه وقتی پول خرج می‌كند، حتی در راه خدا، نه زیاد خرج كند، نه كم، معیار متعادلی دارد و لذا در اسلام داریم وقتی كسی خواست بمیرد، یک سوم مالش را حق دارد در راه خدا بدهد، کسی حق ندارد بیش از یک سوم مالش را انفاق كند مگر این كه وراث راضی باشند و اگر راضی نباشند، انسان حق ندارد بیش از یک سوم انفاق كند. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🌼 حدیث صبحگاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آزار جنسی در قلعه حیوانات ‌ 🔺 چند روز پیش اسپانیا پیش‌نویس قانونی رو نهایی کرد که بعد از تصویب اون برقراری رابطه جنسی با حیوانات قانونی خواهد شد! ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
اغتشاشات 1401 که رخ داد باعث شد درباره مفهوم آزادی بسیار مطالعه کنم و به نکات جالبی برخوردم که به یکی از آن ها اشاره می کنم : هنگامی که پای صحبت اپوزسیون سلطنت طلب خارج نشین وتفاله های داخلی اش در داخل می نشینیم خیلی درباره آزادی بیان صحبت می کنند و از کروش و داریوش دم می زنند ولی باید بگویم آن ها (ملی گرایان خارج نشین) حتی در مفهوم آزادی از رهبران هخامنشی خود تبعیت عملی ندارند چون هخامنشیان هنگامی که سرزمینی را فتح می کردند فرهنگ خود را به طرف مقابل تحمیل نمی کردند (و از این جهت مانند اسلام هستند که بعد از فتح هر سرزمینی ابتدا مردم آن سر زمین را اقناع می کردند و اجازه تفکر و انتخاب به آن ها می داندند و بعد فرهنگ خود را در میانشان ترویج می دانند) . ودر مقابل ایران هخامنشی امپراطوری روم بود که هر سر زمینی را فتح می کرد فرهنگ خود را با زور به مردمان آن سرزمین تحمیل می کرد . خواستم بگم اگر در اغتشاشات نیرو های بسیجی و انتظامی وطلاب رو به اسم رسیدن به آزادی پاره پاره کردند یا جمشید شارمد و گروه تروریستی اش با بمب گذاری در حسینیه وصال شیراز مردم رو به اسم ملیت به خاک و خون کشید این عمل نه تنها اسلامی نیست بلکه نشأت گرفته از ملیت و وطن دوستی هم نیست بلکه فقط نشأت گرفته از غرب دوستی و اقتدا به وحشی گری غرب است (منبع سخنان : کتاب تعامل متقابل ایران و اسلام در گستره تاریخ ، جلد اول )
📨 📝 متن پیام : چگونه از خودارضایی میشود خلاص شد https://gkite.ir/es/nashenas1401 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سوالاتتون رو ناشناس بپرسید وجوابش،رو در لینک زیر ببینید https://eitaa.com/ahkam_moshavre ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨سخنان جنجالی دکتر عباسی 🔞 پیش به سوی ****وتوپیا با ژُوئی سانس😳😳 🔞🔞مستندی از اسرار پشت پرده انقلاب‌های !!! ⚠️چه شد که دختران و پسران ما به این حد از تمایل به بی حجابی و برهنگی رسیدند؟؟؟🤔🤔 حتما ببینید ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سخنرانی رهبر انقلاب رو من درسال 1394 گوش کردم جلسه با مداحان بود رهبر انقلاب در باره عربستان چه گفتند و امروز چه اتفاقی افتاد... ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
552.1K
✅ چرا ارزش در حال کاهش است؟ ✅ توافق آدرس غلط است! ✅ مراقب جریان تحریف باشید که هر چیزی را به توافق گره نزند! 🎙 دکترحمیدرضا مقصودی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
180.6K
✅اگر موفق شود کاهش دلار را در نتیجه توافقات معرفی کند ، دولت دست از مسیر صحیح خود برمیدارد! 🎙 دکترحمیدرضا مقصودی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
سلام خدمت عزیزان مهدوی❤️🙏 🔘لطفا برای حمایت های مادی از کانال و اخذ شماره کارت جهت واریز کمک های خودتون به آیدی ادمین پیام دهید👇 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali برای توسعه وگسترش فعالیتها و بالابردن اعضای کانال نیاز مبرم به کمک تک تک  شما عزیزان هست
✅سپاس‌گزاری زیبای سردار دل‌ها ✍️سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌بن‌ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آن‌ها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
🛑 نتیجه ی دوری از دین و دین زدایی ، نتیجه ی ایستادن در برابر فرامین خدا ، نتیجه ی طغیان و خودسری چند قرن تمدن منحط غرب ، نتیجه ی استعمار و ریختن خون ملت های بیگناه ، نتیجه ی مال حرام ... ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
یک توصیه 🔘حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: دختران🧕🏻 را ناخوش ندارید آنها مونس و همدم شما هستند. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت دهم یک باری یک جفت گوشواره‌ی طلا برایم آورد.خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زی
قسمت یازدهم می خواستم گریه کنم. گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم. اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم.» خیلی ترسیده بودم. گفتم: «الان برادرهایم می آیند.» خیلی محکم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم. دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی. بگو ببینم کس دیگری را دوست داری؟!» ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم. خنده اش گرفت. گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی. اگر دوستم نداری، بگو. باور کن بدون اینکه مشکلی پیش بیاید، همه چیز را تمام می کنم.» همان طور سر پا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد روبه رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش. آهسته گفتم: «من هیچ کسی را دوست ندارم. فقطِ فقط از شما خجالت می کشم.» نفسی کشید و گفت: «دوستم داری یا نه؟!» جواب ندادم. گفت: «می دانم دختر نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم. اگر قسمت شود، می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟!» جواب ندادم. گفت: «جان حاج آقایت جوابم را بده. دوستم داری؟!» آهسته جواب دادم: «بله.» انگار منتظر همین یک کلمه بود. شروع کرد به اظهار علاقه کردن. گفت: «به همین زودی سربازی ام تمام می شود. می خواهم کار کنم، زمین بخرم و خانه ای بسازم. قدم! به تو احتیاج دارم. تو باید تکیه گاهم باشی.» بعد هم از اعتقاداتش گفت و گفت از اینکه زن مؤمن و باحجابی مثل من گیرش افتاده خوشحال است. قشنگ حرف می زد و حرف هایش برایم تازگی داشت همان شب فکر کردم هیچ مردی در این روستا مثل صمد نیست. هیچ کس را سراغ نداشتم به زنش گفته باشد تکیه گاهم باش. من گوش می دادم و گاهی هم چیزی می گفتم. ساعت ها برایم حرف زد؛ از خیلی چیزها، از خاطرات گذشته، از فرارهای من و دلتنگی های خودش، از اینکه به چه امید و آرزویی برای دیدن من می آمده و همیشه با کم توجهی من روبه رو می شده، اما یک دفعه انگار چیزی یادش افتاده باشد، گفت: «مثل اینکه آمده بودی رختخواب ببری!» راست می گفت. خندیدم و پتویی برداشتم و رفتم توی آن یکی اتاق، دیدم خدیجه بدون لحاف و تشک خوابش برده. زن برادرهای دیگرم هم توی حیاط بودند. کشیک می دادند مبادا برادرهایم سر برسند. ساعت چهار صبح بود. صمد آمد توی حیاط و از زن برادرهایم تشکر کرد و گفت: «دست همه تان درد نکند. حالا خیالم راحت شد. با خیال آسوده می روم دنبال کارهای عقد و عروسی.» وقتی خداحافظی کرد، تا جلوی در با او رفتم. این اولین باری بود بدرقه اش می کردم. در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند. مردم بعد از برداشت محصولاتشان آستین بالا می زنند و دنبال کار خیر جوان ها می روند. دوازدهم آذرماه 1356 بود. صبح زود آماده شدیم برای جاری کردن خطبه عقد به دمق برویم. آن وقت دمق مرکز بخش بود. صمد و پدرش به خانه ما آمدند. چادر سرکردم و به همراه پدرم به راه افتادم. مادرم تا جلوی در بدرقه ام کرد. مرا بوسید و بیخ گوشم برایم دعا خواند. من ترک موتور پدرم نشستم و صمد هم ترک موتور پدرش. دمق یک محضرخانه بیشتر نداشت. صاحب محضرخانه پیرمرد خوش رویی بود. شناسنامه من و صمد را گرفت. کمی سربه سر صمد گذاشت و گفت: «برو خدا را شکر کن شناسنامه عروس خانم عکس دار نیست و من نمی توانم برای تو عقدش کنم. از این موقعیت خوب بهره ببر و خودت را توی هچل نینداز.» ما به این شوخی خندیدیم؛ اما وقتی متوجه شدیم محضردار به هیچ عنوان با شناسنامه بدون عکس خطبه عقد را جاری نمی کند، اول ناراحت شدیم و بعد دست از پا درازتر سوار موتورها شدیم و برگشتیم قایش. همه تعجب کرده بودند چطور به این زودی برگشته ایم. برایشان توضیح دادیم. موتورها را گذاشتیم خانه. سوار مینی بوس شدیم و رفتیم همدان. عصر بود که رسیدیم. همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم. بعد رفت