eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
166 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹امام خامنه ای :قضیه فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است...
🎐 | | | 🏷 پروفایل «شهید القدس» به مناسبت روز جهانی قدس و حمایت از مردم مظلوم فلسطین 🇵🇸 ↓ ✿•✿•✿•✿•✿•✿ ✿@saghebin✿ ✿•✿•✿•✿•✿•✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 فرا رسیدن شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام تسلیت باد 🎥 نماهنگ «خاک یتیمی» باصدای مهدی رسولی
📚 ترجمه الغارات 🕋 سالهای روایت نشده از حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام 🔖 با مقدمه علیرضا پناهیان قسمت چهارم ↓ ✿•✿•✿•✿•✿•✿ ✿@saghebin✿ ✿•✿•✿•✿•✿•✿
S1 P1 E2.mp3
10.01M
ترجمه الغارات 4⃣ سالهای روایت نشده از حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام با مقدمه علیرضا پناهیان 🎙 محمد یحیی آبادی ↓ ✿•✿•✿•✿•✿•✿ ✿@saghebin✿ ✿•✿•✿•✿•✿•✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 جایگاه خانواده و فرزند آوری 📌 ⭕️ ❇️ فرزندآوری و تربیت آن و نقشه‌های دشمن در سال ۱۳۹۱، مقام معظم رهبری (مد) در روز نوزدهم آذر، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ی بسیار عجیبی مطرح فرمودند: «یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر می‌کند، تن او می‌لرزد، این مسئله‌ی جمعیت است.» 🔻 این جمله نشان از احساس خطری بود که مقام معظم رهبری احساس کرده و چنین جمله‌ای را مطرح کرده بودند. ممکن است به ذهن بعضی از افراد خطور کند که برای همین جمعیت فعلی هم نمی‌توان اشتغال‌زایی کرد یا سرپناه ساخت و شرایط ازدواج را فراهم کرد! پس چرا این همه به فرزندآوری سفارش می‌شود؟! ♦️ طبق آمار، در سال ۱۳۵۵، هر خانواده به‌صورت میانگین هفت فرزند داشته است. در سال ۱۳۹۰، این میانگین به ۱.۷ فرزند رسیده است. تمام کسانی که جامعه‌شناسی خوانده‌اند و مطالعاتشان درباره‌ی جمعیت است، می‌دانند اگر در کشوری، تعداد فرزند در خانواده به‌صورت میانگین، از ۲.۲ نفر کمتر شود، آن جامعه منقرض خواهد شد؛ زیرا میزان ۲.۲ نفر یعنی اینکه یک فرزند به‌جای پدر و یک فرزند به‌جای مادر می‌آید. دراین‌بین، ۰.۲ هم به‌جای افرادی که یا ازدواج نمی‌کنند یا فرزنددار نمی‌شوند. اما جای تأسف این است که میانگین فرزندآوری در کشور ما از این میزان هم کمتر است؛ یعنی به‌ازای هر خانواده، ۱.۷ است. پس کشور ما با سرعت بیشتری در حال حرکت به‌سوی جریان انقراض است. حال، با توجه به این آمار، عمق فاجعه مشخص می‌شود: اگر روند تولید نسل ما به همین شکل پیش برود، جمعیت ایران از سال ۱۴۲۰ رشد منفی خواهد داشت و در ۸۰ سال آینده، جمعیت کشور به حدود ۳۱ میلیون نفر خواهد رسید که حدود ۴۷ درصد آن را افراد بیش از ۶۰ سال تشکیل می‌دهند! طبیعی است این افراد فقط مصرف‌کننده‌اند و نمی‌توانند تولید کنند. پس در آن هنگام، تولیدکننده‌ای وجود نخواهد داشت و به‌تبع این پیشامد، ثروتی در کشور وجود نخواهد داشت و گردش پولی رخ نخواهد داد. مسلماً جمعیت چنین کشوری منقرض خواهد شد. 💢 هیچ کشوری در دنیا نتوانسته است با سرعتی که جمعیت ما کاهش یافت، جمعیتش را کاهش دهد. در زمان گذشته، مسئولان کشور ایران مرتکب اشتباهی شدند و با شعار «دو بچه کافی است»، جامعه را به توقف فرزندآوری تشویق کردند؛ 🌐 دریافت فایل پی دی اف کتاب تبیین با تبیان 💠اندیشکده راهبردی
🏴 کلیپ صوتی | بزرگ‌ترین شهید در تاریخ بشر ◾ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «ایّام شهادت مولای متّقیان است که این بزرگوار بزرگ‌ترین شهید در تاریخ اسلام بلکه در تاریخ بشر است. همچنان‌که نسبت به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) سیّدالشّهداء تعبیر «ثارالله» به کار رفته است، یعنی کسی که خون‌بهای او خدا است -معنای ثارالله این است؛ عظمت خون‌بهای او به‌قدری است که جز خود خدای متعال هیچ چیز نمیتواند خون‌بهای این عزیزان باشد- عین همین تعبیر درباره‌ی امیرالمؤمنین است؛ چون شما میگویید: یا ثارَ اللهِ وَ ابنَ ثارِه؛ «وَ ابنَ ثارِه» یعنی امیرالمؤمنین هم در همین رتبه‌ی عظمت از لحاظ خون‌بها است. عظمت این شهید بزرگوار، شهید در محراب، شهید در راه حق، شهید قاطعیّت، شهید استقامت، از این تعبیرات کاملاً آشکار است.» ۱۳۹۵/۰۴/۰۵ ◾ رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، کلیپ صوتی «بزرگ‌ترین شهید در تاریخ بشر» را منتشر میکند.
4_5886419521467584234.mp3
3.51M
↓ ✿•✿•✿•✿•✿•✿ ✿@saghebin✿ ✿•✿•✿•✿•✿•✿
amin-allah-samavati.mp3
1.34M
📝زیارت_امین_الله 🎤حاج مهدی ▪️ویژه شهادت ↓ ✿•✿•✿•✿•✿•✿ ✿@saghebin✿ ✿•✿•✿•✿•✿•✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حرم امیرالمومنین از نگاه ماهوارۀ خیام این تصویر از ارتفاع حدود ۵۰۰ کیلومتری زمین گرفته شده است. 🇮🇷🏴 ایران قوی 🏴🇮🇷
Shahadate Emam Ali 03.mp3
17.75M
🎧 قطعات شنیدنی شهادت امیر المؤمنین - بخش سوم 🔻 این قطعات صوتی شامل: 🔹 قطعات استودیویی 🔸سخنرانی 🔹 مداحی
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت سی و پنجم صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
قسمت سی و ششم صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.» کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم. بچه ها را از خانه همسایه آورده بودم. هر کاری کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. می ترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم. فکر می کردم کسی پشت کمد، یخچال یا زیر پله و خرپشته قایم شده است. فرشی انداختم گوشه حیاط و با بچه ها نشستم آنجا. معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم. شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم. صمد تعجب کرده بود. گفتم: «می ترسم. دست خودم نیست.» خانه بدجوری دلم را زده بود. بچه ها را بغل کرد و برد توی اتاق. من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم. صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب می کرد. گفتم: «بی خودی وسایل را نچین. من اینجابمان نیستم. یا خانه ای دیگر بگیر، یا برمی گردم قایش.» خندید و گفت: «قدم! بچه شدی، می ترسی؟!» گفتم: «تو که صبح تا شب نیستی. فردا پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟!» گفت: «من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.» گفتم: «خودم می روم. فقط تو قبول کن.» چیزی نگفت. سکوت کرد. می دانستم دارد فکر می کند. فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود. گفت: «رفتم با صاحب خانه حرف زدم. یک جایی هم برایتان دیده ام. اما زیاد تعریفی نیست. اگر صبر کنی، جای بهتری پیدا می کنم.» گفتم: «هر طور باشد قبول. فقط هر چه زودتر از این خانه برویم.» فردای آن روز دوباره اسباب کشی کردیم. خانه مان یک اتاق بزرگ و تازه نقاشی شده در حوالی چاپارخانه بود. وسایل چندانی نداشتم. همه را دورتادور اتاق چیدم. خواب آرام آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. اما صبح که از خواب بیدار شدم، اوضاع طور دیگری شده بود. انگار داشتم تازه با چشم باز همه چیز را می دیدم. آن طرف حیاط چند تا اتاق بود که صاحب خانه در آنجا گاو و گوسفند نگه می داشت. بوی پشم و پهنشان توی اتاق می پیچید. از دست مگس نمی شد زندگی کرد. اما با این حال باید تحمل می کردم. روی اعتراض نداشتم. شب که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم. بچه ها مریض می شوند. شاید مجبور شوم چند وقتی به مأموریت بروم. اوضاع و احوال مملکت رو به راه نیست. باید اول خیالم از طرف شما راحت شود.» صمد به چند نفر از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد.» من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم. چند روز بعد با خوشحالی آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم؛ یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد.» با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد؟!» رفت توی فکر. انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله کرده.» این حرف را خیلی جدی نگرفتم. با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود. اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت. صاحب خانه خوب و مهربانی هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم. اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید. چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی بود. دو تا اتاق داشت که همان اول کاری، در یکی را بستم و کردمش اتاق پذیرایی. آشپزخانه ای داشت و دستشویی و حمام، همین. اما قشنگ ترین خانه ای بود که در همدان اجاره کرده بودیم. عصر صمد آمد؛ با دو حلقه چسب برق سیاه. چهارپایه ای زیر پایش گذاشت و تا من به خودم بیایم، دیدم روی تمام شیشه ها با چسب، ضربدر مشکی زده. جای انگشت هایش روی شیشه ها مانده بود. با اعتراض گفتم: «چرا شیشه ها را این طور کردی؟! حیف از آن همه زحمت. یک روز تمام فقط شیشه پاک کردم.» گفت: «جنگ شده. عراق شهرهای مرزی را بمباران کرده. این چسب ها باعث می شود موقع بمباران و شکستن شیشه ها، خرده شیشه رویتان نریزد.» چاره ای نداشتم. شیشه ها را این طوری قبول کردم؛ هر چند با این کار انگار پرده ای سیاه روی قلبم کشیده بودند. صمد می رفت و می آمد و خبرهای بد می آورد. یک شب رفت
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
شرط سوم از چهار شرط وجوب امر به معروف عنوانش هست استمرار گناه یا اصرار بر گناه یا فرض بفرمایید بعضی
شرط چهارم از چهار شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر عنوانش هست: نداشتن خطر زیاد، عدم مفسده اهم🤔 تذکر دادن اکثر جاها خطر داره ضرر داره یه دلخوری ای پیش میاد حقوقمون رو رئیسمون کم میکنه یه فحشی بهمون میدن فامیلمون ممکنه باهامون قهر کنه بالاخره ممکن شیشه ماشینمون رو بزنن بشکنن ممکنه یه سیلی تو گوشم بزنن 😅 این خطرات از یه دلخوریه ساده شروع میشه این ضررها تا میرسه دیگه در کربلا آنچه که دیدیم بر سر آل الله آوردن😔
🎐 | | 🏷در آستانه‌ی روز جهانی قدس بنیاد مکتب حاج قاسم نشان و نوشتار شهید القدس را منتشر کرد. 🇵🇸