فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ای خواهر و برادری که شدی مدافع شعار زن، زندگی، آزادی و میگی حجاب من به کسی مربوط نیست،
حجاب شما به ما مربوط نیست، به آنهایی☝️☝️ که برادر من و شما بودند و اینگونه جان دادند که پای حرامی به ایران باز نشود، مربوطه...
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
کمتر از ۱۰۰ سال دیگه دارن نوروز 1500 رو به هم تبریک میگن و کسی ما رو یادش نیست
دقیقا ب چی مینازی و مغروری؟😏😂
به نام خدای بیزار از کبر و خود برتربینی
سلام
خداوند مهربان فرمودند
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
و هرگز به تکبّر و ناز از مردم روی بر مگردان و در زمین با غرور و تکبر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر و فخر فروش را دوست نمیدارد.
(سوره لقمان، آیه ۱۸ )
«تصعير»، نوعى بيمارى است كه شتر به آن گرفتار مىشود و گردنش كج مىشود. لقمان به فرزندش مىگويد تو بر اساس تكبّر مثل شترِ بيمار، گردنت را با مردم كج نكن. «مرح»، به معناى شادى زياد است كه در اثر مال و مقام به دست مىآيد. «مُخْتالٍ» به كسى گويند كه بر اساس خيال و توهّم خود را برتر مىداند، و «فَخُورٍ» به معناى فخرفروش است.
تكبّر، هم توهين به مردم است، هم زمينه ساز رشد كدورتهاى جديد و هم تحريك كنندهى كينههاى درونى قديم. در حديث مىخوانيم: هر كس با تكبّر در زمين راه رود، زمين و هر موجودى كه زير و روى آن است، او را لعنت مىكنند. یادمان باشد قانون خدا این است که انسانهای متکبر را خوار و ذلیل کند مراقب باشیم
مطابق این آیه باید با مردم، چه مسلمان و چه غير مسلمان، با خوشرويى رفتار كنيم و بدانیم که تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن باید مراقب باشیم که به موهومات، خيالات و بلندپروازىها خود را گرفتار نسازيم و بر مردم فخر فروشى نكنيم
✍مشاور
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 تفاوت سنتهای الهی با احکام الهی چیست؟
☀️سنتهای الهی یعنی قانون و تعهدی که خداوند برای خودش تعیین کرده است.
☀️ احکام الهی یعنی قوانینی که خداوند برای بشر تعیین کرده مثل احکام (نماز، روزه، حج، جهاد، و...)
🔸سنتهای الهی:
مثلاً در قرآن آمده است «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى» واجب هست بر من که خدا هستم، مردم را هدایت کنم. این یعنی سنت الهی...
خداوند بر خود واجب کرده مردم را به هدایت راهنمائی کند...
☀️ یکی دیگر از سنتهای الهی میراث زمین برای مستضعفان است، حکومت حضرت مهدی علیهالسلام است...
خداوند بر خود واجب کرده که زمین به مستضعفین به ارث برسد و بر آن حکومت کنند...
☀️🔸☀️ نکته بسیار زیبا و حیرت انگیزی در مورد حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در قرآن وجود دارد
🔺 خداوند در قرآن بر مؤمنین برای وجود مقدس حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله در بین مردم منت میگذارد:
«مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (آلعمران/۱۶۴)
بخاطر وجود پیامبر بر مؤمنین منت گذاشتم
🔺 اما خداوند در مورد وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام بر همه مستضعفین منت میگذارد:
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا» (قصص/۵)
🔸 وجود حضرت پیامبر منت است بر مؤمنین
🔸 وجود حضرت مهدی منت است بر همه مستضعفین کره زمین
❌ خداوند نعمتهای زیادی به ما عطا فرموده، اما به خاطر چند نعمت ویژه بر ما منت نهاده...
بعضی نعمتها را خدا منت میگذارد «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَة» (آلعمران، ۱۶۴)
خدا منت گذاشت بر مؤمنین، که پیامبر را به آنها داد
☀️ و برای امام زمان میفرماید: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين» (قصص/۵)
و بر مستضعفین جهان منت گذاشتیم و آنها را رهبر و وارث زمین گردانیدیم
❌ این خیلی مهم است، برداشت اشتباه نکنید، نمیخواهم بگویم نعوذ بالله امام زمان از پیامبر بالاتر است...
بلکه حضرت امام زمان علیه السلام توفیق تمام کننده رسالت انبیاء را دارد...
در زمان انبیاء این امکان فراهم نشد که دین الهی جهانی بشود، دین الهی کره زمین را فتح کند، اما در حکومت امام زمان «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» اسلام کره زمین را خواهد گرفت... دین الهی جهانی خواهد شد ان شاء الله...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیب الله یوسفی
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نمایش اغتشاش
کار فرهنگی زیبای بسیجیان مازندران، از اتفاقاتی که در اغتشاشات رخ داد.
این نمایش، یک الگوی خوب برای کلیه استان هاست.
مصداق بارز یک کار تمیز فرهنگی که باید رسانه نقش خودش را برای ترویج آن ایفا کند...
#جهاد_تبیین
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمہ فارسے سورہ مبارڪہ بقرہ ✨
بخش چهاردهم
☀️آیات ۱۶۵ تا ۱۷۷☀️
🔻اشارہ بهــــــــ👇
🌟پند
🌟احکام
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تحلیلی بر انیمیشن ۲۰۲۰ به پیش
⚠️تغییر ارکان قدرت با جنگ جهانی بیولوژیک
#نظم_نوین_جهانی_۴
#جهاد_تبیین
#امام_زمان
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه هشتادی ها و نودیها برای ماموریت آخرالزمان آماده باشید⚠️
حاج حسین یکتا
#امام_زمان
#تلنگرانه
#حجاب
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🌹جمعه احوال عجيبي دارد
🍀هر كس از عشق نصيبي دارد
🌹در دلم حس غريبي جاري است
🍀و جهان منتظر بيداري است
🌹جمعه، با نام تو آغاز شود
🍀يابن ياسين همه جا ساز شود
🌹جمعه يعني غزل ناب حضور
🍀جمعه ميعاد گه سبز حضور
🌹جمعه هر ثانيه اش يكسال است
🍀جمعه از دلهره مالامال است...
🌹ابر چشمان همه باراني است
🍀عشق در مرحله پاياني است
🌹كاش اين مرحله هم سر مي شد
🍀چشم ناقابل ما تر مي شد...
💚🍃اللهمعجللولیکالفرج🍃💚
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچکس رو قضاوت نکنیم ...
عالیه 👌👌
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و شش بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.»
#دختر_شینا
قسمت هفتاد و هفت
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند.خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد.یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!.. بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم.پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم:«با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود.خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه...خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و هفت اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز
#دختر_شینا
قسمت هفتاد و هشت
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت:«... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.»
گفتم:«نه، در باز نبود.من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.»
پدرشوهرم کلافه بود. گفت:«حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.»
هر چند مطمئن بودم؛اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم:«پس صمد کجاست؟!»
با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»
گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.»
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»
پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.»
با تعجب پرسیدم: «می خواهید بخوابید؟! هنوز سر شب است. بگذارید شام درست کنم.»
گفت: «گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت را بینداز، بخوابیم.»
بچه ها دایی شان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: «نکند برای شینا اتفاقی افتاده.» برادرم را قسم دادم. گفتم: «جان حاج آقا راست بگو، شینا چیزی شده؟!» امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: «به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!»
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچه ها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: «می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم.»
خانم دارابی که همیشه با دست و دل بازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: «بگذار من شماره بگیرم.»
شستم روبه رویش. هی شماره می گرفت و هی قطع می کرد. می گفت: «مشغول است، نمی گیرد. انگار خط ها خراب است.»
نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود.
زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع می کرد. گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.»
برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند.
از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.»
خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.»
از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.»
خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت:«تلفنشان مشغول است.»
دست آخر هم گفت: «ای داد بی داد، انگار تلفن ها قطع شد.»
از دست خانم دارابی کفری شدم. خداحافظی کردم و آمدم خانه خودمان. دیگر بدجوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود.همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشسته اند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود،برداشته اند و دارند وصیت نامه صمد را می خوانند. پدرشوهرم تا مرا دید، وصیت نامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: «خوابمان نمی آمد.آمدیم کمی قرآن بخوانیم.»
لب گزیدم.از کارشان لجم گرفته بود. گفتم:«چی از من پنهان می کنید. اینکه صمد شهید شده.» قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینه ام گذاشتم و گفتم:«صمد شهید شده. می دانم.»
پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!»
یک دفعه برادرم زد زیر گریه.
من هم به گریه افتادم.قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم.بوسیدم.
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی دکتر علی تقوی/طرح کرامت_شهر مقدس قم
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
پخش زنده دکتر علی تقوی8253 آهنگ زنگ.mp3
28.82M
#فایل_صوتی🎙
#دکتر_علی_تقوی
《آمـوزش نویـن امـر بہ معـروف ونهـی ازمنڪر》
(۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲)
طرح کرامت_شهر مقدس #قم
💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
.
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت پنجاه و نه
🔸کسری بودجه وحشتناک در دولت
در تاریخ جمعه ۳ بهمن ۵۴ چهار علم می گوید اولا بودجه امسال را با ۲۵ میلیارد تومان کسری بودجه بستند ثانیا آن قدر پول هدر دادند چه در پروژه های بی ثمر در خرید های بی ثمر از جمله ۴هزار کامیون که نه راننده ۱۰ و نه راه برای آن موجود است چه در خرید گندم و مواد غذایی و چه در خرید شکر که واقعا انسان شاخ در می آورد.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۵، ص۴۱۴
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت شصت
🔸قابل توجه مخالفین اعدام
صبح چند خبر خارجی را هم عرض کردم من جمله مقالات تند لوموند را علیه اعدامهای اخیر شاهنشاه فرمودند اهمیت ندارد عرض کردم شخصیت ما در اروپا و آمریکا دارد خراب میشود فرمودند به جهنم ما که نمی توانیم از اسیر روزنامه هایی باشیم که خودشان نمی دانند میخواهند این پدرسوخته که میگوید قاتل را آن هم قاتلی که تروریست است اعدام نکنید آخر چه منطقی دارند ما هم باید این مزخرفات را گوش کنیم خیلی عجیب است.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۵، ص۴۳۵
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🔸بازدید مالک از ملک دارای مستأجر🔸
❓ آیا مستأجر میتواند از ورود مالک به ملک خویش برای آگاهی از چگونگی نگهداری مستأجر یا فروش ملک و... جلوگیری کند؟
👈 جواب: مالک بدون اجازه مستأجر حق ورود به ملک را ندارد، مگر اینکه در هنگام عقد اجاره شرط خاصی شده باشد.
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️مصاحبه با دختری که میزبان ویژهترین مهمان نمایشگاه کتاب بود!
▫️ حتی یک درصد هم فکر نمیکردم رهبری به غرفه من بیاد، اون عکس معروف پدر دختری بود
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
★ | کونوا لَنـٰا زَیْنـا ...|
بـراۍمـا، زینـت باشـید.
و معصومه سلاماللهعلیها جلوهی تامّ زیبندگیست ،
که به عددِ تمامیِ اهلِ آن، به سوی آسمان راه میگشاید.
بانویی که بهشت در انحصار شفاعت اوست.
♡ ویژه ولادت #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها