صدایی که ماند .pdf
2.89M
📚 معرفی و دانلود یک کتاب ناب...
📗صدایی که ماند
📝مولف:سید محمدعلی جلالی
تعداد صفحات:۳۲
زبان:فارسی
موضوع: در این اثر به بررسی خطبههای امام سجاد و حضرت زینب علیهما السلام در کوفه و شام پرداخته شده است.
#معرفی_کتاب
@SAGHEBIN
💠قمهزنی پنهانی
💬 سؤال:
اگر کسی یا افرادی بصورت مخفی و بدون اینکه مردم آنها را ببینند به عنوان عزاداری برای اهلبیت علیهمالسلام اقدام به قمهزنی بکنند، آیا در این حالت هم قمهزنی حرام است؟
✅پاسخ:
🔹 قمهزنی علاوه بر اینکه از نظر عرفی از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمیشود و سابقهای در عصر اهلبیت علیهمالسلام و زمانهای بعد از آن ندارد و تأییدی هم به شکل خاص یا عام از معصوم علیهالسلام در مورد آن نرسیده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب میشود، بنابراین در هیچ حالتی جایز نیست.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای.
#احکام
@SAGHEBIN
هفت شهر عشق قسمت چهاردهم.mp3
1.88M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت چهاردهم 4⃣1⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
⭕️نقش امر به معروف در قیام امام حسین چیست❓
انسانی که دنیاپرست باشه تابع یزید
انسانی که حق پرست باشه تابع امام حسین علیه السلام
همه جا خطا و گناه هست و شما مأمور هستی تا افراد رو نجات بدی.⚠️
بی تفاوت بودن مساوی است با مخالفت با راه و هدف امام حسین علیه السلام.❌
تو اکثر روضه ها دیدی چیا میگن!
رنگ اسب امام، تعداد کودکانی که همراه امام بودن و سنشون، رنگ خیمه ها، محل توقف و بسته شدن آب و راه و....
چیزهایی که جزئی و ریز هستن اینا خوبه ها تاریخ باید گفته بشه اماااا آیا از هدف قیام هم اینقدر گفته میشه⁉️
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#سلوک_عاشورایی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
هفت شهر عشق قسمت پانزدهم.mp3
4.72M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت پانزدهم 5⃣1⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
28.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙شخصیت محوری
🔻قسمت دوم
👤استاد عباسی ولدی
#تربیت_فرزند
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨«رسانهها و نقش آنها در ایجاد آشوب»✨
🔷همانطور که قبلاً گفته شد، یکی از تاکتیک های جنگ روانی دشمنان یک جامعه در جنگ نرم، تولید و پخش شایعه است که میزان زودباوری آن جامعه را در طراحی نقشه های اصلی، نشان می دهد.
🛑در این میان، نقش مردم در باور و انتشار شایعه بسیار مهم است و بر این اساس می توان مردم را به چند گروه تقسیم کرد:
۱- مردمی که نه شایعه را باور می کنند و نه در پخش آن تأثیر گذار هستند.
۲- مردمی که نه تنها باور نمی کنند، بلکه با آن برخورد می کنند.
۳- مردمی که فقط باور می کنند و نقشی در پخش آن ندارند.
۴- افرادی که هم باور می کنند و هم نقش بسزایی در پخش آن دارند.
۵- افرادی که نه تنها باور و پخش می کنند، بلکه به محتوای آن اضافه می کنند.
🔷 مدت اعتبار شایعه
مدت زمان اعتبار شایعه بستگی به موضوع و محتوای آن دارد،
✅بعضی از شایعات مدت اعتبار آنها محدود به زمان خاص است و پس از آن دیگر کارساز نیست، مثلاً زمان انتخابات ریاست جمهوری و...
✅ بعضی مدت اعتبار مشخص ندارند و ممکن از به طور پیوسته ایجاد و منتشر شوند، مثل وضع تحریم ها و یا گرانی اجناس و ...
معمولاً شایعات، در شرایط حساس یک جامعه منتشر می شوند تا احساسات و هیجانات مردم آن جامعه را برانگیخته کند و یا احساسات عمومی یک جامعه را جهت ایجاد آشوب، بیشتر تحریک کند.
🔵مقدار تأثیر گذاری و نفوذ شایعه در یک جامعه تابع دو مورد اساسی است:
۱- ابهام در موضوع
۲- میزان اهمیت موضوع
هر چقدر مقدار اهمیت موضوع، بیشتر باشد، مقدار تأثیر گذاری و نفوذ در افکار عمومی آن نیز بیشتر خواهد بود.همینطور، افزایش ابهام در یک موضوع، مقدار تأثیر گذاری و نفوذ آن را در بین افراد یک جامعه بیشتر خواهد کرد.
#سوادرسانه
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
هفت شهر عشق قسمت شانزدهم.mp3
3.38M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت شانزدهم 6⃣1⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
هفت شهر عشق قسمت هفدهم...mp3
3.34M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت هفدهم 7⃣1⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
به نام خدای بیزار از سخن چینی
سلامی پر مهر تقدیم به مهر مهربانان سر آغاز هفتتون پر از خیر و برکت
پیامبر رحمت که سلام خدا بر او و خاندان پاکش باد فرمودند
إنَّ أبغَضَکُم إلَى اللّه المَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ بَینَ الاَحِبَّةِ المُفَرِّقُونَ بَینَ الاَحزَابِ المُلتَمِسُونَ لِلبُرَاءِ العَثَراتِ.
دشمنترین شما نزد خدا کسانى هستند که براى سخن چینى بین دوستان کوشش میکنند و جمعیّتهاى متشکّل را پراکنده میسازند و کارشان تفرقه افکنى میان انجمنها و عیبجویى از پاکان و نیکان است.
محجّة البيضاء، ج ٥- ص ٢٧٥
سخن چینی یعنی شخصی سخن یا راز کسی را برای دیگری بازگو کند و بدین وسیله میان افراد، ناراحتی، اختلاف و درگیری ایجاد کند. روایات و آیات عجیبی در مورد زشتی سخن چینی بیان شده و یکی از اموری که انسان را به قعر دوزخ می فرستد همین دو به هم زنی است. فرقی ندارد که میان دو نفر باشد یا دو طایفه یا دو فرقه یا .... خداوند دوست دارد انسانها در صلح و دوستی باشند و سخن چینان دوست دارند صلح و دوستی را از بین ببرند.
#قرآن_کریم
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
همراهان کانال ثاقبین
نظرات، پیشنهادات و انتقادات شما را در خصوص مطالب کانال شنواییم☺️
https://gkite.ir/es/nashenas1401
📨 #پیام_ناشناس
کانال شما خیلی عالیه
مخصوصا صوت های گزیده الغارات 😅 واقعا هم گوینده خیلی خوب بود و هم محتوا
و گوینده خیلی خوب بود
خدا گویندشو عاقبت بخیر بکنه
و گوینده اش رو 😅از کامنت گذاشتن تو این ارسال پیام محروم نکنه بازم بیاد پیام بده
مرسی بای.
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام سپاسگزارم از نظرتون پیام شما به دست گوینده محترم میرسه و منتظر نظر ایشون باشید.
منتظر نظرات دیگر دوستان هستیم. 😇
📨 #پیام_ناشناس
سلام خداحافظ سالار را یک هفته نذاشتید
روز شمار محرم قشنگ بود ممنون 💐
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨
سلام بزرگوار داستان شهدا یکشنبه ها ارسال میشه.
هفت شهر عشق قسمت هجدهم.mp3
1.87M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت هجدهم 8⃣1⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 سکوت و رضایت به انجام گناه یعنی شریک بودن در آن
❌ خداوند میفرماید نزدیک گناه نشوید «لا تَقْرَبُوا» (نساء/۴۳) چون اگر نزدیکش شدی آتش آن دامنت را میگیرد...
به گناه ديگران هم اگر راضی بودی و خوشت آمد، یعنی تو هم در آن شریک هستی.
قرآن میفرمايد «قَتَلْتُم» (بقره/۷۲) شما پيغمبرها را كشتيد، به چه كسی میگويد؟ به يهودیهای زمان صدر اسلام که حی و حاضر بودند، در حالی که این جنایت صدها سال قبل اتفاق افتاده بود، و يهودیهای زمان حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، پيامبری را نكشته بودند، اجداد اينها كشته بودند.
اما چون اينها هم راضی به آن جنایت بودند، در آن گناه شریکند، حتی اگر صدها سال پیش آن گناه اتفاق افتاده باشد.
🔸 ناقه (شتر) حضرت صالح علیه السلام را يک نفر كشت، ولی قرآن میفرماید:
«فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا» (شمس/۱۴)
ﻭلی ﺑﻪ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﻗﻪ ﺭﺍ پی ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮔﻨﺎﻫﺸﺎﻥ ﻋﺬﺍﺏ سختی ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻗﻮم ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺎک ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﺎﺧﺖ.
🔸 یک نفر ناقه را کشت، ولی همه قوم دچار عذاب الهی شدند و هلاک شدند، چون به این جنایت راضی بودند.
🔸«لا تَقْرَبُوا» نزدیک گناه نشوید و به گناه دیگران هم راضی نباشید.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
#معارف_قرآنی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت بیستم او که همیشه عادت داشت بحرانی ترین شرا
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت بیست و یکم
نگاهی به زمین داشتم که نیفتم و نیم نگاهی به ابوحاتم که در حین راه رفتن، به ساختمان های ویران نظر می انداخت. نگران بود، نگران تک تیراندازهایی که در تیررسشان بودیم. به جایی رسیدیم که به نظر ابوحاتم نمیشد. از همین راه ادامه مسیر داد به همین خاطر از داخل خانههایی که دیوارهاشان سوراخ شده بود و اینگونه به هم متصل شده بودند، به سمت حرم رفتیم.
شرایط به مراتب، بدتر از گذشته بود. به گفته ابوحاتم، تکفیریها اگرچه نتوانسته بودند به حرم برسند ولی خون زیادی از مردم و محبّان حضرت را توی کوچه ها و کنار حرم ریخته بودند،. فقط به جرم اینکه آنها چه شیعه و چه سنی، مُحبِ اهل بیت بوده اند.
پایمان به صحن حرم که رسید، نفس راحتی کشیدیم. گویی به حرم امن خدا رسیده ایم، اما حرم امن خدا این قدر بی زائر و غریب نبود. چسبیدم به ضریح و پنجه بر مشبک های آن انداختم و به پهنای صورتم برای غربت حضرت زینب، اشک ریختم. اشکی که آرام و مصمم کرد که حاضر بودم همان جا بمانم و برای دفاع از حرم، مثل آن جوانهای سوری اسلحه بگیرم و بجنگم و حتم داشتم که دخترانم، همین عزم و اراده را دارند. ساعتی را به دعا و نماز و زیارت گذراندیم و با دلی محکم از یاد خدا، از حرم بیرون آمدیم. ابوحاتم به قصد بازگشت جلو افتاد، در جهت معکوس همان مسیر، همان ویرانه ها و حتماً همان چشمهای حرمله ها روی ماشه. ولی ما آرام تر، و سبک بال تر از آمدن برمی گشتیم.
برای افطار آش بار گذاشته بودم، حسین از آش خیلی خوشش می آمد، اصلاً بدون او، خوردن آش برای من و دخترانم، لطفی نداشت. دمدمای افطار بود که رسید. سعی میکرد خستگی اش را پنهان کند و خودش را سرحال نشان بدهد. پرسیدم: چه خبر از پروژه؟ و طوری پرسیدم که انگار میدانم پروژه چیه یا کجاست. بویِ آش را بهانه و سر شوخی را باز کرد و گفت: اونقدر گرم کار بودم که گذر زمان رو احساس نمیکردم. مسلحین نزدیکمون بودن و بوی انفجارها، برام سرگیجه آورده بود که یه دفعه بوی آشنایی به مشامم رسید. بوي آش سالار بود که از هفت تا کوچه اون طرف تر می اومد و مسلحین رو هم منگ و حیرون کرده بود درگیری رو نصف و نیمه گذاشتن و رفتن.
من که در این اوضاع و احوال انتظار چنین روحیه ای را از حسین داشتم، شاد خندیدم. اما معمای پروژه برایم پیچیده تر شد. پروژه هرچه بود، بوی خطر از آن میآمد. زهرا و سارا هم که در حال پهن کردن سفره افطار بودند از این فرصت استفاده کردند، پا شدند رفتند دو طرف پدرشان نشستند و گفتند: بابا، اینجا، ما اصلا احساس غربت نمیکنیم، اما خیلی نگران شماییم.
شاید این احساس نگرانی تأثیر خاطره ای بود که امین به نقل از ابوحاتم درباره رفتن حسین به کفریا گفته بود. حسین قاشقش را که جلوی دهانش معطل مانده بود، توی دهان گذاشت و گفت: اما من شما رو سپردم به خدا و اصلاً نگرانتون نیستم چون این جنگ رو ادامۀ عملیات الی بیت المقدس میدونم. ما خودمون رو توی این را به خدا سپردیم!
زهرا سادگی کرد و حرف شوهرش را لو داد: اما برای آزادسازی خرمشهر در کنار شما، محمود شهبازی بود. همت بود؛ وزوایی بود، خودتون تو سفر راهیان نور که با هم به خوزستان رفتیم،می گفتید که ۱۴ شب از کارون تا روی جاده اسفالت اهواز.خرمشهر با یه گروه برای شناسایی میرفتید اما اینجا تک و تنها به شناسایی...!
حسین گرهی توی ابروهایش انداخت. میدانست کسی غیر از ابوحاتم از رفتن به شناسایی خبر نداشته و زیر چشمی نگاهی به امین کرد و با زیرکی ای که داشت، فهمید که ابوحاتم برای امین ماجرا را گفته و امین برای ما. به امین حرفی نزد و سر چرخاند سمت زهرا و گفت: حرفات بوی برگشتن به ایران میده، نمیخوای که خانم رو تنها بذاری، میخوای؟!
زهرا که خوب حرف پدرش را درک کرده بود و جدیت او را در کار میشناخت، دستهایش را شانه وار کشید توی محاسن سپید پدرش و با مهربانی گفت: بابا هرجا که بری باهات میام، خیالت راحت باشه.
گفت وگوی زهرا و پدرش ادامه داشت که صدای هلی کوپتری آمد و پشت بندش صدای غرش توپخانه بلند شد. هر چند انفجارها دور بودند اما شیشه ها لرزیدند، یک باره برق رفت و همه جا تاریک شد. گاهگاهی برق انفجاری اتاق را روشن میکرد. بلند شدم و دو تا شمع آوردم، روشن کردم و گذاشتم وسط سفره، حسین شمع ها را که دید، یاد گذشته ها کرد و گفت: خدا دایی جونو بیامرزه پروانه خانم! نور به قبرش بباره.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️