eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
166 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اگر چه سوختم پشت در اما تاول آتش شرارش سخت تر از تاول خار مغیلان نیست.. ▪️گوشه ای از مراسم فاطمیه اول دانشگاه تهران @SAGHEBIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁جالبه تو دولت رئیسی اگر فساد دولت روحانی برملا بشه مقصر رئیسیه.. 🔷🔶ولی اگر دولت رئیسی پروژ‌ه‌های چندین ساله رو که خواب بودند تکمیل کنه میشه دستاورد روحانی ... عالی بود😅 https://eitaa.com/saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دبش بنوش خستگیت دربره😒 ✖️در سال ۹۸ اختلاس کردن امسال اختلاس گرها دستگیر شدن دم آقای رئیسی گرم https://eitaa.com/saghebin
در سادگی مقام معظم رهبری مدظله‌العالی همین که بعد ۲۲سال از آخرین حضور فیدل کاسترو رهبر کوبا تو این اتاق، رئیس جمهور کوبا داخل اتاقی شده که فقط رنگ مبل ها تغییر کرده نه خود مبل!! https://eitaa.com/saghebin
کسی که عمل زشتی رو نشر بده... مثل کسی هستش که اونو انجام داده... ❤️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله❤️ https://eitaa.com/saghebin
⛔اسرائیل...⛔ 🔶 کشوری که چون خنجر در شکم اعراب فرو رفته و هنوز کسی نمی داند این خنجر تا کجا و چه زمانی فرو خواهد رفت و درد آنرا برخی حکام عرب، حس نکرده‌اند. ⭕ قرار است از نیل تا فرات را دریده و بر اعراب هم حکومت کند، با این وجود برخی حکام عربی طرح صلح با اسرائیل را ترجیح می دهند. ♦️کشوری یهودی صهیونیستی که خود را نژاد برتر جهان می داند و دیگران را غلام و کنیز و چهارپایانی می پندارد که باید برای آنان کار کنند. ♦️پس آدم کشی، کودک کشی برای آنان چون آب خوردن است، ⭕ریشه این غده سرطانی همه جای جهان، گسترده شده و در ایران نیز ریشه هایی دارد!! 🛑 آیا وقت آن نرسیده که در سیاست های داخلی کشور، تمهیداتی در راستای خشکاندن ریشه این غده سرطانی و شعار مرگ بر اسرائیل، اندیشیده شود ؟؟!!! ... 🔸مرگ بر اسرائیل و تفکر صهیونیستی که کشته شدن کودکان و زنان بی دفاع را به سادگی و با ادبیات کفار، تفسیر می کند. 🔸مرگ بر تفکر صهیونیستی که با تفکر غرب‌گرایانه خود، چشم امید سران آمریکا و اسرائیل بوده و هستند. 🔸مرگ بر تفکر صهیونیستی که با خون شهدای این مملکت در معابد خود همچون کاهنان معبد آمون، فربه شده‌اند. 🔸 مرگ بر تفکر غرب‌گرایانه که گرای تحریم و تخریب را با سیاست های ساده لوحانه و یا کثیف خود به دشمنان قسم خورده دادند. 🔸و مرگ بر تفکر صهیونیستی که ادعای سیاست می کند و با همان سیاست کثیف، هشت سال و بلکه بیشتر کشور را در راستای اهداف آمریکایی خود، به عقب می برد و تا صبح جمعه اظهار بی اطلاعی می کند و این تفکر هنوز دغدغه است در تایید یا عدم تایید صلاحیت انتخابات ! https://eitaa.com/saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
حجاب2⃣1⃣ #حجاب @SAGHEBIN | ثاقبین🤍
حجاب 3⃣1⃣ آیه دوم : (یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما) (ای پیامبر به همسرانت و دختران و همسر ان مومنان بگو که چادر های خود را بر یک دیگر فرو افکنند (تا زیر گلو و سینه آن ها دیده نشود ) با این کار به عفت شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند نزدیک تر است ) ادامه دارد @SAGHEBIN | ثاقبین🤍
https://telewebion.com/episode/0x9867822 مستند خراش، شبکه 5 حتماً ببینید. https://eitaa.com/saghebin
31.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌طعم چکمه دشمن چطوریه؟ ✖️دشمن در لباس خودی میزنه!! 🔷🔶مراقب نفوذ در میان روحانیت و بسیج باشید. 🔶حضرت علی علیه السلام فرمودند هرکس به هنگام یاری رهبرش در خواب باشد، زیر لگد چکمه دشمن از خواب بیدار خواهد شد! 🔷ببینید عزیزان، لگدی که امروز از دشمن میخوریم غالبا دو نوع هست. اول: جنگ کف خیابان و اغتشاشات و برخورد سخت که همگی باطل بودن اون رو میدونیم و مقابلش می‌ایستیم دوم: جنگ نرم و نفوذ بین مذهبی ها و انقلابی ها که خیلی وقتی در حال اجراست. در واقع یکی از علت های موفقیت دشمن در کف میدان، موفقیت جریان تحریف است. 🔷🔶نوع دوم از نوع اول خطرناکتره و تبیین جبهه نفاق برای مومنین طول خواهد کشید، با خودتون فکر کنید، چند کانال در جبهه منافقین هستند؟ https://eitaa.com/saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت سی و دوم زیر لحاف، توی تاریکی، کف پای هم را
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت سی و سوم کلاس اوّل. من و ایران توی یک مدرسه درس میخواندیم. او کلاس پنجم میرفت و من کلاس اول. مدرسه ادب، فاصله چندانی با خانه ما نداشت. هر روز روپوش طوسی مدرسه را می‌پوشیدیم، مامان روی سر من یک روبان سفید خوشگل می بست که شکل پروانه بود، ایران هم روسری می‌پوشید، دستم را توی یک دست و کیف چرمی اش را توی دست دیگر می‌گرفت و از محله‌مان، کوچۀ برج راه می‌افتادیم، از کنار چشمه کبود رد می‌شدیم و آن طرف «پل «مراد» به «مدرسه ادب» می‌رسیدیم. ساعت ده که می‌شد ایران از توی کیفش، نان و پنیر و سبزی یا گردویی که مامان گذاشته بود، در می‌آورد و با لذت تمام می‌خوردیم. به این لقمه‌های دراز که حکم یک وعده غذا را داشت، لقمه قاضی می‌گفتیم. از مدرسه، معلم و مشق خوشم می‌آمد و سرکلاس شش دانگ حواسم به حرف‌های معلم بود. یک بار سر کلاس، یکی از بچه‌ها از معلممان سؤال کرد: چرا بال پروانه‌ها می‌سوزه؟ خانم معلم جواب داد: چون از نور، خوشش می‌آد، دوست داره اون قدر دور شمع یا چراغ بگرده که بسوزه. از این حرف دلم شکست و گریه‌ام گرفت. وقتی به خانه برگشتم، می‌خواستم از مامانم بپرسم که چرا اسم من را پروانه گذاشتید که پدرم از سرویس آمد. پدرم راننده ماشین سنگین بود. ماه به ماه نمی‌دیدمش، خیلی دلتنگش می‌شدم. دیدن او پس از مدت‌ها، غم و غصه داشتن اسم پروانه را از دلم برد و فراموش کردم که از مامان دربارۀ اسمم بپرسم. آقا صدایش می‌کردیم. یک آقای مهربان که هیچ وقت دست خالی از سفر نمی‌آمد، به محض اینکه می‌رسید این جمله را میگفت: شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمع ان. اسم پروانه را که می‌آورد، حظ می‌کردم و دلم غنج می‌رفت. یکی یکی بغلمان می‌کرد و به هرکدام سوغاتی را که از خرمشهر آورده بود، می‌داد که بیشتر اسباب بازی و لباس بود هر چقدر برای ما سوغاتی و خوراکی آورده بود. به همان مقدار را کنار می‌گذاشت و می‌داد به مادرم می‌گفت: اینم سهم گوهرتاج و بچه هاش، فردا بهشون بده. «گوهرتاج» عمه‌ام بود که با بچه هایش منصور، اکرم، حسین و اصغر طبقه پایین ما زندگی می‌کردند. البته حیاط ۱۰۰۰ متریمان آن قدر بزرگ بود که دو خانواده دیگر آن طرف حیاط و باغچه، مستأجرمان بودند. پدرم راننده دست و دلبازی بود. به مستأجرها سخت نمی‌گرفت. وقتی می‌آمد، مامانم میهمانی بزرگی راه می‌انداخت، همه فامیل را جمع می‌کرد و دنیا به کام ما بچه‌ها می‌شد که به درخت توت بزرگ وسط حیاط «کوف» ببندیم و بازی کنیم اما از این جمع «حسین» سرش به کار خودش بود و با ما قاطی نمی شد. حسین پسر بزرگ عمه ام با آن سن کم، نان آور خانه بود. پدرم همیشه می گفت: حسین از سه سالگی یتیم شده و چشمش رو که بازکرده عصای دست خواهرم شده، به خاطر همین از دو تا چشمام عزیزتره... عمه گوهر هم برای ما مثل مامان بود. از گل نازک تر به ما نمی‌گفت. ورد زبانش، به خواهرانم، جانم، عزیزم، دخترم بود. اما اضافه بر این القاب، من را جور دیگری صدا می‌زد و گاه بیگاه به مامانم یادآوری می‌کرد که: «خانم عروس جان، یادت که نرفته، پروانه عروس خودمه! از همون روزی که به دنیا آمد، نشونش کردم، برای حسین.» مامانم می‌گفت: «شاواجی، این حرف ها پیش بچه خوب نیست!» و عمه با یک نگاه حق به جانب جواب می‌داد: چه چیزا میگی. خانم عروس! اصلاً عقد دختر عمه و پسردایی توی آسمان‌ها بسته شده، کله قند و حلقه هم که ما آوردیم، برای نشون بوده وگرنه خدا، گِل پروانه و حسین رو، برای هم سرشته. مامان کوتاه می‌آمد و من که عقلم قد نمی‌داد معنی این حرف‌ها را بفهمم، با خواهرانم بازی می‌کردیم، بچه بودم و سؤال‌ها پشت سرهم توی ذهنم تلنبار می‌شد. چرا اسم من پروانه است؟ چرا ما با عمه و بچه هایش خانه یکی هستیم؟ عمه من را برای پسرش حسین نشان کرده یعنی چی؟ زمستان بود. زمستانی سرد و پربرف و یخبندان، که مجبورمان می‌کرد شب‌ها قبل از خوابیدن، شانه به شانه هم، دورتادور کرسی بنشینیم و به نقل های شیرین و خاطرات شنیدنی آقام از گذشته‌های دور گوش کنیم. خاطراتی که پاسخ بخشی از سؤالات تلنبار شده در ذهن من بود. من و خواهرانم، هم گوش میکردیم و هم سؤال. یک شب سرد و زمستانی از اسم هایمان پرسیدیم، آقام گفت: چند سال توی کویت کار می‌کردم، درآمدم خوب بود اما تو غربت، خیلی سخت می‌گذشت. از بس برای خانواده و آب و خاکم دلتنگ می‌شدم، همون جا از خدا خواستم اگه بچه اولم دختر شد، اسمشو بذارم ایران. اهل مطالعه و کتاب و شعر هم بودم. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️