روح درباره یک مرد سیاهپوست مجرد به نام جو گاردنر است که در دهه چهارم زندگیاش بهعنوان معلم پارهوقت موسیقی در مدرسه فعالیت میکند و عاشق موسیقی جاز است. جو وقتی داستان شروع میشود، بر سر یک دوراهی قرار میگیرد. ابتدا به او گفته میشود که بهعنوان یک معلم تماموقت پذیرفته شده و میتواند از تمام مزایای این شغل، از جمله امنیت شغلی و بیمه و بازنشستگی بهرهمند شود؛ چیزی که به آن میگوییم زندگی کارمندی و عموما فیلمها میگویند که چیز بدی است و باید رهایش کرد و به افقهای بلند و قهرمانانه زندگی فکر کرد. از طرف دیگر یکی از شاگردان قدیمی جو او را برای اجرای پیانو در گروهی که عاشق کار با آن بوده دعوت میکند. جو در حالی که از جلسه تمرین آن گروه موسیقی در حال برگشتن است، درون یک چاله میافتد و تقریبا میمیرد. او در مسیر پلی که به آخرت میرود، از صف باقی ارواح میگریزد و به جایی شبیه عالم ذر یا برزخ میرود. در اینجا ارواح قدیمی، ارواحی که هنوز به دنیا نیامدهاند را برای رفتن به زمین و زندگی آماده میکنند و آموزش میدهند. جو در اینجا مربی روحی به نام «۲۲» میشود که موجودی بسیار بدقلق است و هیچانگیزهای برای رفتن به زمین ندارد. آنها یکبار با هر ترفندی که هست، دوتایی به زمین میروند.
جو درون بدن یک گربه میافتد و ۲۲ درون بدن جو. به این ترتیب، ۲۲ تجربه بودن در زمین را پیدا میکند و از جذابیتهای حیات زمینی مطلع میشود. چالشهای پس از این فلسفیتر میشوند؛ اینکه وقتی جو بالاخره موفق شد با گروه موزیک مورد علاقهاش اجرا کند، احساس میکند قضیه برایش عادی شده و اینکه ۲۲ فکر میکند اگر کسی معمولی باشد و جزء انسانهای خاص و ممتاز زمین نباشد، اساسا چرا باید پا به عرصه حیات بگذارد. یکی از کسانی که ۲۲ در قالب بدن جو با آن گپوگفتی میزند، آرایشگری سیاهپوست است که میگوید ابتدا قصد داشته دامپزشک شود اما به دلیل بیماری دخترش و مسائلی دیگر، نتوانسته است. ۲۲ از او میپرسد که آیا راضی نیست و آرایشگر میگوید که همین کار را هم خیلی دوست دارد چون میتواند با افراد مختلفی که روی صندلی اصلاح مینشینند گپ بزند و احساس خوبی بابت این دارد که آنها را زیبا میکند. به علاوه، آرایشگر به ۲۲ که حالا در قالب بدن جو قرار گرفته میگوید که مکالمه خیلی خوبی داشتند چون این اولین بار است که جو راجعبه چیزهایی غیر از موسیقی جاز صحبت میکند. جو بر خلاف دوست سیاهپوست آرایشگرش، هیچ چیز از زندگی نفهمیده و فقط در پی کسب رکوردهای موفقیتآمیز در موسیقی بوده است. شاید به این ترتیب او از لذت خود موسیقی هم دور شده باشد. شاید همین مکالمه کوتاه، بخش قابل توجهی از مفاهیم فیلم را توضیح بدهد. خوشبختی، تنها در رسیدن به اهدافی که خودمان برای خودمان در زندگی تعیین کردهایم نیست و تنهاانگیزه ما از حیات، لازم نیست که رسیدن به این اهداف باشد. چنین مفهومی با این عبارت در سکانسهای قبلی و بعدی هم بارها تکرار شده بود؛ «انگیزه تو (برای زندگی)، هدف تو نیست. » وقتی جو به هدفش که یک اجرای جاز با گروه محبوبش بود رسید، قضیه برایش بینمک شده است. فیلم میگوید اصولا هدف نمیتواند تا انتها برای انسانهاانگیزهبخش باشد و بعد از کسب رکورد، انگیزه ادامه دادن از بین میرود. اما باید برای زندگی کردن، بیاموزیم که از تکتک لحظههای زندگیمان خیلی ساده لذت ببریم. کارکرد بسیاری از انیمیشنها و فیلمهای لایواکشن که درباره روح و زندگی پس از مرگ ساخته شدهاند، در حقیقت کنار آوردن بزرگسالان با مفهوم مرگ و ریختن ترس آن است که مخل زندگی معمولی میشود. روح پیت داکتر میخواهد که ما با مفهوم زندگی کنار بیاییم و نسخه او، ساده دیدن همه چیز و خلاص شدن از دست اهداف بلند و بالاست که رسیدن به آنها تنها برای کسر محدودی از افراد محقق خواهد شد و باقی انسانها طبیعتا باید ناکام بمانند. روح حتی این را هم میگوید که آن اهداف بلند و بالا، همانهایی که معمولا فیلمها، کتابها و سخنرانیهایانگیزشی خیلی رویشان تاکید میکنند، پس از دستیافتنی شدن، مزهشان را از دست میدهند. پس انسانی که در این مدار افتاده، همیشه در حسرت رسیدن به چیزی است یا به آن رسیده و مزهاش برای او از بین رفته و حالا سرخورده شده است. این مسالهای است که در اگزیستانسیالیسم هم مورد توجه قرار گرفته، خصوصا بحثهای سورن کییرکگور که پیشوای اگزیستانسیالیسم مذهبی است و داکتر آن را به صورت ساده و فشرده در یک فیلم انیمیشن بیان میکند.
روح اولین انیمیشن پیکسار و دیزنی و شاید اولین فیلم بلند انیمیشنی در دنیا باشد که شخصیت اصلی آن یک سیاهپوست است
#روح
#soul
https://www.aparat.com/v/97rAK/