eitaa logo
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
7.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
21 فایل
ضیافت‌قلم‌ودست‌نوشته های #سحر_شهریاری ارشد ادبیات،دانشجوی دکترا مدیریت، معلم،نویسنده،جهادگر تبیین، فعال اجتماعی، سخنران و مجری کشوری،کارشناس محافل بانوان و دختران،شاگردی درحال آموختن. حذف لینک و نام نویسنده به‌رسم امانتداری جایزنیست
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادتت مبارک فرمانده #شهیدحاج‌محمودتوکلی فرمانده #تفحص لشکر۳۱عاشورا #شهادت ۱۰مهر۹۸ پنجوین عراق در حین تفحص پیکر مطهر شهدا... @saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
از اینجا که منم تا آنجا که تویی فاصله یک جهان است... یک جهان دلتنگی... |💔 #فرمانده‌شهادتت‌مبارک
روز اول پاییز به دوستم گفتم، چه کسی گفته پاییز فصل جدایی هاست؟؟؟ آن که گفته یا عاشق نبوده، یا نمیدانسته اتفاقا پاییز فصل برگ ریزان عاشقانه هاست! فصل خاطره های ناب، رنگ های بی نظیر و هوای تنهایی دلگیر دم غروب... ده روز از پاییز گذشت...، انفجار مین... و فرود یک ترکش وسط قلب کسی که سالها پس از جنگ، هنوز وسط خاک ها دنبال خاطرات عاشقانه ی مادران چشم به راه میگشت تا پاییزشان را بهار کند... همان ترکش انار دل حاج محمود را ترکاند... دستش را از دنیا جدا کرد و رهاتر از باد با خود برد و برد و برد... پاییز فصل جدایی شد برای دل های زیادی که دیگر باید به ندیدنش، به نبودنش، به برنگشتنش عادت کنند... حالا من هم تا ابد میگویم پاییز فصل جدایی ها است، فصل برگ ریزان خاطراتی که هیچ وقت فراموش نمیشود... فصل هوای دلگیر تنهایی دم غروب و نشستن روبروی قاب عکسی که چشم هایش را بسته و آرام خوابیده... آرام آرام... @saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
شهید حاج محمود توکلی مقر تفحص شرهانی فروردین ۱۳۸۴ @saharshahriary
صوت را برمیگردانی و از اول گوش میدهی، صدایش موج دریاست، با لهجه ای که مزه ی آب دریا را شیرین کرده... یکبار، دوبار، ده بار، صدبار، گوش میکنی و اما... تمامی ندارد این اشتیاق... اصلا بنظرم اشتیاق همان دلتنگی است... فقط اسمش را عوض کرده اند که دلت خوش باشد، چشمَت به راه بماند، و گوشَت به زنگ باشد که شاید دوباره در چارچوب درب ظاهر شود و همانطور آرام و محجوب لبخند بزند و بماند و نرود... یک روز بهاری در فروردین ماه سال ۱۳۸۴ در مقر تفحص شهدا ،جایی در دل دشت شرهانی در سنگر هلالی شکل فرماندهی، یک سنگر خالی، که پر از سادگی و صمیمیت بود و آدم هایش هم جنس خودش خاکی و بی ادعا، همراه با حاج محمود توکلی نشسته بودیم و این حرفها بین مان رد و بدل شد. حاج محمود توکلی جانباز دوران جبهه و جنگ بود و حتی در دوران تفحص نیز ترکش های مین به جراحات قبلی اش افزوده بود و با دردها و رنج های بی شمار روزگار را سپری می کرد... اگر شخص ناشناسی وارد مقر می شد تا از دیگران سوال نمی کرد، نمی توانست سنگر فرماندهی را از باقی سنگرها تشخیص بدهد و حتی حاج محمود را که یک فرمانده کارکشته بود، از باقی نیروها متمایز کند. آخر آنجا فرماندهی به دل ها رسم بود، نه به درجه و پست و سمت... در همان سنگر فرماندهی حاج محمود، یاد شهید غلامی (شهید تفحص) افتاد. خیلی ناراحت بود و با غصه می گفت: چون از شهید غلامی و قافله دوستان شهیدش جا مانده، دلش گرفته، افسوس می خورَد و ... اما برای من و خیلی های دیگر، مشخص بود که حاج محمود شهید زنده ای در میان اهل زمین است که پایان مأموریتش شهادت است. حاج محمود همیشه سرش پایین بود و متین و آرام حرف می زد... آن روز هم همین طور... بعد از آن همیشه برای من سوال بود که چرا حاج محمود در جنگ به شهادت نرسیده... این همه سال در بین خاک ها به دنبال تکه استخوان شهدا اتفاقی برایش نیفتاده... تا اینکه دهم مهرماه ۹۸ یک بار برای همیشه، سوالم را جواب داد... با رفتنش...با برنگشتنش... ماموریت حاجی در پنجوین عراق به تمام رسید و مسافر معراج شهدا، فرمانده ی بی ادعا... حالا چند روزی است که ساکن بهشت است... @saharshahriary
فرمانده تنفس در اولین آب و هوای آبانی #بهشت گوارایت #شهیدحاج‌محمودتوکلی @saharshahriary