شب منتظر صبح است
و
بی امان دارد دلتنگی هایش را می بارد
در این نیمه شب بارانی
که آسمانِ بغض شکسته، سرش را روی شانه ی زمین گذاشته و اشک می ریزد،
من بیدارم
و
کنار عطر یاد تو نشسته ام...
چه حس حضور نجیبی داری
ای غایب همیشه حاضر من!
راستش را بخواهی امشب
میان اشک و آه خودم و آسمان
پر کشیده ام تا کنار لحظه ای
که چشم هایم را ببندم
و دیگر باز نکنم
صبحی نباشد...
من نباشم...
نفسی نباشد...
آه...از این ها ملالی نیست...
نگرانم که
صبح شود
و در انتظارت آخرین نگاهم به در مانده باش... آن وقت چه؟؟؟
اینجا میان ابرهای دلشکسته، میان دانه های دلتنگ تسبیح ها، میان هجوم اشک های بی قرار،
بیا و لبخند خیالت را گوشه ی خوابم گره بزن...
مرا ببین...
من... انسان دردمند آخرالزمان
میان برهوت دنیای بی امام را... ببین!
تا قاب نشده ام، تا خاطره نشده ام، تا زنده ام بیا و روشنای بیداری های شبانه ام باش...
تعبیر خواب های من لبخند توست... قلب من چشم توست...
بیا که شب منتظر صبح است
و منتظر تو...
#نیمهشبجمعه...
#سحر_شهریاری
@saharshahriary