eitaa logo
صاحب‌‌ قلم| ملک‌محمدی
711 دنبال‌کننده
822 عکس
144 ویدیو
3 فایل
در دفتر زمانه زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت 👈از تجربه‌های معلمی و مدرسه‌داری می‌گم 👈از کتابام حرف می‌زنم. 👈و هر چیزی که سر ذوق بیاردمون😉 #نویسندگی #معلم #مدرسه. 🆔️ @soheila_malekmohamadi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم من میگویم عجب دنیای لقی! یعنی دنیایی که به هیچ جایی بند نیست. البته منصوره _دوست کاشانی_ معتقد است دچار بحران سی سالگی شدم، اما من فکر میکنم این حس و حال بیشتر به بحران چهل می‌ماند تا سی؛ بحرانِ انتخاب ادامه‌ی مسیر، کلنجار شبانه روزی یک زندگی درون پیله‌ای، (گفتم درون پیله، گاهی واقعاً دلم میخواست مثل لاک پشت‌ها یا حلزون‌ها لاکی داشتم که هر وقت اراده می‌کردم در لاکم فرو می‌‌رفتم و بیرون نمی‌آمدم! تا هروقت که دلم می خواست)؛ بحران انتخاب نوع غُصه‌ها، انتخاب کتاب‌های نخوانده، و کارهای باقی‌مانده. سی‌وپنج‌ سالگی نصف متوسط عمر یک انسان‌ست. یعنی نصفش رفت و شاید نیمه‌ی دیگری باقی. صدای غُصه‌های سریال‌های تلویزیونی را که می‌شنوم، جیغ و داد بازیگرها که به گوشم می‌خورد، با خودم فکر میکنم چقدر پای غصه‌هایی که واقعی نبود، اصالت نداشت، رنج، به این دل تحمیل کردم، چقدر گوشم دروازه ‌ی ورود غصه‌هایی بود که متعلق به من و جنس من نبود و قلبِ بی‌چاره بهایش را داد. گاهی فکر میکنم ما پای کدام غصه پیر می شویم؟ غصه‌ها مثل طلا هستند، عیار دارند، تقلبی و اصل دارند، مثل غصه‌های همین موسیقی هایی که نوش جان می کنیم، همین‌هایی که، آدم پای بعضی‌شان می‌خواهد قالب تهی کند از بس که ترانه سرای روان پریشی داشته و ذهن و قلب مخاطب باید بهای آن را بپردازد. مثل اندوه شخصیت‌های  کتاب‌های قِصه؛ اما می‌دانید راستش من می‌گویم بحران چهل که احتمالاً من به آن دچار شده‌ام، بحران شیرینی است، بحران انتخاب و عجله!!! بحران تاجر شدن، بحران انتخاب با وسواس، که ترازو دست بگیری و دقیق بشوی و هی به منافعت فکر کنی، _البته منافع برای هر کسی تعریف خودش را دارد_؛ که آدم بیشتر به بهای خستگی‌ها و فرسودگی‌هایش فکر می‌کند، بحران چهل تو را از روئای قله به واقعیت دامنه می‌کشاند. اما، این روزها که خیلی درگیر دستاوردهای زندگی‌ام هستم، جمله‌ای خواندم که خیلی به دلم نشست، شاید هم توجیهی برای تنبلی‌هایم باشد، اما هر چه که بود برایم دلپذیر و دلنشین بود: 🍎دنیا را باید کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ای تحویل دهی، خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچه‌ای سرسبز، خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی، و اینکه بدانی اگر حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است، یعنی تو موفق بوده‌ای./«گابریل گارسیا مارکز»/ 💚پ.ن: از لذتهای مادری این است که قصه‌ها و ترانه‌های روزگار کودکی‌تان را برای بچه‌هایتان بخوانید و با آب و تاب از مریم نشیبا و شب بخیر کوچولوی رادیو ایران، و محمدرضا سرشار و قصه‌های ظهر جمعه بگویید. ✍سهیلاملک‌محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
_______ عکس ۱) مدتیه در اینستا فیلمی از نوجوان سیزده ساله‌ی ایرانی، که با یه خانم لایو گذاشته، دست به دست می‌شه. تحلیل‌هایی که روی این فیلم انجام شده جالب و خوندنیه. اما بعضی در کمال بی‌انصافی اون رو نتیجه‌ی چهل سال کار فرهنگی می‌دونند و معتقدند این نوجوون‌ها نتیجه‌ی فلان است و فلان! فیلم ۲) این‌ها هم نوجوونای ایرونی هستند که اتفاقاً تعدادشون کم هم نیست. باصفا، با اخلاق، غیور، با هدف، پر سوال و دغدغه‌مند. نوجوونایی که دنیاشون خیلی بزرگتر از فضای اتاق و تخت و شبکه‌های اجتماعیه. دختر و پسر هم نداره. ما از این مدل نوجوونا کم نداریم. حالا اگه نمی‌خواییم ببینیم یا دوست داریم سانسورشون کنیم، یا سانسورشون کنند اون دیگه بحثش جداست. __________ یادم میاد یه زمانی دوستی خیلی دغدغه تربیت پسر نوجوانش رو داشت. بهش گفتم ببین من الان مدرسه کار می کنم با بچه هایی هم سن و سال بچه تو. ما توی یه شهر با یه فرهنگ و مدرسه هایی که بافت اقتصادی خانواده‌هاشون شبیه به همه، رفتار های متفاوتی رو می‌بینم. من فکر می‌کنم این نشون میده که خانواده هنوزم زورش به خیلی چیزا میچربه. اگه ما پدر مادرا تنبلی رو کنار بذاریم و بچه‌ها رو رها نکنیم، بعد در کمال بی انصافی همه چیز رو گردن چهل سال کار فرهنگی نمی‌ندازیم. البته که انکار نمی‌کنم خیلی کار داریم هنوز، خیلی... ته تهش می‌خوام بگم انصاف داشته باشیم. _____________ ✍ سهیلا ملک محمدی
41.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
________________ بسم الله الرحمن الرحیم 📚 بخشی از بیانات گهربارم به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی در گفتگوی تلفنی با رادیو کاشان، برنامه هشت کتاب؛😊 (انصافاً حرفای بدی نزدم، گوش کنید😉) 🆔 @s_malekmohamadi
______________ 🇮🇷 دوست داشتن‌ وطن نه مرز جغرافیایی دارد، نه مرز زمانی. وطن وطن است؛ حالا هی بر سر و کله شان بکوبند که آب بود، یک مایعی بود، یا اصلا واکسن چینی بود. هر چیزی که بود، به احترام بعضی مفاهیم باید تمام قد ایستاد. بعضی مفاهیم چنان در هم تنیده و گره خورده‌اند که یکی بدون دیگری تعریف ندارد. مثل دانشمندی که به عشق وطن، نمی‌رود، می‌ماند، حرفش خریدار ندارد، نقشی در تصمیم سازی و تصمیم گیری ندارد. می‌فهمد و می‌ماند! خون دل می‌خورد و می‌سازد و می‌ماند! شاید هم کُشتندش! اما نمی‌رود. حالا فرض می‌کنم در آن سرنگ آب بود. ناز شست شما. ناز شست تمام دانشمندانی که عشق‌شان از رفاه‌شان پیشی گرفته. ما را ببخشید که شما را نمی‌شناسیم. منش و روش تان را نمی‌دانیم. از شما فیلم و کارتون و تئاتر نمی‌بینیم. کتاب‌هایتان را نمی‌خوانیم. سرگذشت تان را بلد نیستیم. ما را ببخشید که اخبار بیست و سی شبکه دو یک هفته‌ای هست درگیر مسائل مالی باشگاه پرسپولیس و استقلال است (کاش نجف زاده ایران بود) و میلیارد میلیارد خرج‌ برد و باخت‌شان می‌کنیم و شما بودجه ندارید! ما می‌فهمیم که شما با دست خالی کار می‌کنید. می‌فهمیم که کار علمی در شرایط تحریم چقدر سخت است. می‌فهمیم وقتی یک دانشجوی رشته‌ی شیمی به خاطر نبود تجهیزات هی باید سنتز کند، تکلیف شیمی‌دان و فیزیک دانش معلوم است دیگر؛ ما این‌ها را می‌فهمیم. کاش این روزها برای آینده‌ی دنیا ثبت شود، روزهایی که دنیا نگاهش به دستان دانشمندانش بود. و ما نگاه‌مان به دستان دانشمندان وطن؛ ✍ سهیلا ملک محمدی 🆔 @s_malekmohamadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس نویسندگی ویژه دانش آموزان مقطع ابتدایی/ کاوشکده علوم کاشان