هدایت شده از حرف های خصوصی
✅ تلنگر
🔰نقل است مرغکی مقداری آب در منقار، برای نجات ابراهیم از آتش نمرودیان شتابان می رفت، ملکی او را دید و پرسید : « با اندکی آب که به منقار گرفته ای، چگونه می خواهی آتش انبوه و شعلهور را خاموش کنی؟»
مرغک آهی کشید و گفت : «مرا همین مقدار در توان است و ابراهیم خودش می داند بیش از این از من ساخته نیست.»
⭕️ منتظر! برای ابراهیم زمانت چه کرده ای؟
...
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽سخنان تامل برانگیز #سردار_سعید_قاسمی:
شهادت قاسم، محصول عقبنشینیهای پیدرپی در کشتار حج بود...
🔻بعد از کشتار حج، ظریف دست دوستی به سمت وزیر امور خارجه عربستان دراز کرد...
♨️وقتی ازش پرسیدن این چهکاری بود؟
گفت: because he's my friend (چون او دوست من است)
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
#امام_زمان_عج🌦
🌙🌕شب_قدر🌙🌕
🤲«ای مقصد تمام دعاهای ما بیا
تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا🤲
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا📖
📖قرآن به سر گرفته ای و گریه میکنی🌦
هرشب برای محشر و دنیای ما بیا
امروزهایمان همگی بی تو رفته اند
ای غایب همیشه! به فردای ما بیا
ما هجر دیده ایم به فریادمان برس
ما زخم خورده ایم مداوای ما! بیا
این چشم ها که لایق دیدار نیستند
یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا
امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی
روضه بخوان به صحن نجف؛ جای ما بیا»🤲
شاعر:«محمد علی بیابانی»
هدایت شده از عطر1و1
▪️ روزنامه ابتکار طرحی از ظریف را کشیده و روی مدالش چهارتا گلوله شلیک شده.
😂کسانی که رفتن میدان تیر،
آیا تیر با پوکه می خوره به سیبل؟!
▪️ این تصویر دقیقا فهم دیپلماسی از میدان است که نمیدانند تیر از سر تفنگ خارج میشود یا ته تفنگ. مرمی فقط بیرون میآید یا پوکه هم همراهش عزیمت میکند.
📡 @atre1o1 🇮🇷
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌
🦋علامه جعفری تعریف میکردند:
ما در مدرسه علمیهای درس میخواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبهها زندگی سختی داشتند. با این حال، شبهای ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که میرسید، پولهای ناچیزمان را روی هم میگذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما میخریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع میشدیم و یک حالت شبنشینی داشتیم. در شبهای ولادت، در گفتوشنودهایمان شوخی هم میکردیم.
🦋آن شب هم یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: میخواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همهتان را قسم میدهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور میکند، از جیب عبایش یک عکس چاپشده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشتهباشید که یا یک عمر بهصورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا بهطور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ع) دیدار داشتهباشید، کدام را انتخاب میکنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت میکنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.»
🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند. در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا (ع) نقل شدهبود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب میگوید: «استاد میگفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود
🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبهای که عکس را آوردهبود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند...
🦋استاد میگفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام.
💕🖤💕
هدایت شده از استیکر1و1
🍃💚﷽💚🍃
‼️استغفار
✨فرزند ٱیت الله بهجت (ره) : آقا می شود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد؟! من فکر کردم ایشان یک دعاهای خیلی طویل و طولانی را می فرمایند.
فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما می دهم، اگر تمام گنج های عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوه ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می دهم برابری نمی کند».
گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمی کند؟
📜ایشان فرمودند: «استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار ! چه گنج هایی در این ذکر استغفار نهفته هست ! باید بیابید که این استغفار چیست ؟!».
ایشان فرمودند: «زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می شود، در حقیقت موانع همه بر طرف می شود و حوایج تان هم برآورده می شود. اصلاً استغفار صیقل دهنده روح است، شما را نزدیک می کند به خدا»
💕🧡💕
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
انواع #استیکر های مذهبی بسیار #زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
🍃💚﷽💚🍃
🌼جانم امیرالمومنین
✍مردعربی از حضرت علی پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه
گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !
اميرالمومنين فرمودند :
اگر آب به رو ي سرت بپاشم دردی احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند:اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه
فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته می شود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است .
📚منبع :کتاب قضاوتهای امیرالمومنین
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از آنچه بر یک مرد به دلیل بداخلاقی با همسر در #برزخ گذشت!
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط بازگشت به زندگی برای او، رساندن این پیام به مردم بود....
برای آنان که میگویند آخرت و دنیای دیگری نیست!
...