eitaa logo
پایگاه بسیج خواهران صاحب الزمان(عج)
193 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
439 ویدیو
82 فایل
کوی دانشگاه امام حسین(ع) ، فاز یک ، خیابان رضوان یکم ، پشت حسینیه صاحب الزمان(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
 بست بر روی سر عمامه پیغمبر را رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را من به مهمانی تان سوی شما آمده‌ام یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟ پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟ باغ هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله حرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند آیه‌ها را همه با هلهله پاسخ دادند نیست از چهره آیینه کسی شرمنده که شکم ها همه از مال حرام آکنده بی‌گمان در صدف خالی‌شان درّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود آی مردم پسر فاطمه یاری می‌خواست فقط از آن همه یک پاسخ آری می‌خواست چه بگویم به شما هست زبانم قاصر دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد با همان گریه خود غسل شهادت می کرد گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند داستان را همه اهل حرم می دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب.. غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب… مرغِ در بین قفس این در و آن در می‌زد هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟ علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد می رسد ناله آن مادر عاشورایی زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی کودک من به سلامت سفرت، آهسته می‌روی زیر عبای پدرت آهسته پسرم می روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام پسرم شادی این قوم فراهم نشود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید کار از دست تو از حلق تو بر می‌آید خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن 🌹پ.ب.خ.صاحب الزمان(عج)🌹 @saheb_zaman_pbkh
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر بلند مرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلی، سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین، ما رایت الا تن به آسمان بنگر، ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر همان سری که یحب الجمال محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک، همه بودن سروران را سر زهیر گفت حسینا بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس، اجنمی گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر روی پای مولا سر چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید بروی چادر زهرا گذاشت سقا سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر همان سری، همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود، پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر میان خاک کلام خدا مقطعه شد میان خاک، الف، لام، میم، طا، ها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب چه خوب شد که  نبوده است بر بدنها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرچه هرکه دلش خواست داد، حتی سر جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیافتاده است از پا سر صدای آیه کهف الرقیم می‌آید بخوان، بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر عقیله، غصه و درد و گلایه را به گفت به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 🌹پ.ب.خ.صاحب الزمان(عج)🌹 @saheb_zaman_pbkh
یاحبیب الباکین نو سروده ای به آستان حضرت رقیه خاتون (س) انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبهء او روز دشمن شد سیاه قصهء کرب و بلا را دختری تغییر داد کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر انا فتحنا اشک می ریزد ولی گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه بر سرش می ریخت خاک از بام ها ، می سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند او به زینب یا که زینب می برد بر او پناه تا شود زهرا فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه چون زبانش بند می آمد خجالت می کشید با سرِ بابا سخن می گفت ، اما با نگاه آه بابا! پا به پایت سوختم ، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه ماند داغِ نالهء من بر دل دشمن فقط خیزران وقتی که خوردی زیر لب می گفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه می جنگید با دستان بسته ، بی سلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر پای من زخمی ست اما روبه راهم رو به راه... 🌹پ.ب.خ.صاحب الزمان(عج)🌹 @saheb_zaman_pbkh