eitaa logo
❤صاحب‌الزمان‌دوستت‌دارم❤
3.3هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
28.4هزار ویدیو
289 فایل
بسم‌رب‌المہدے‌عج♥️🍃 کپے‌حلال📿🌱 ڪانال‌طراحے‌مون:‌ @badrion تبادل و تبلیغات @majnon_rahbarr
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 "با کشتی نوح تا کشتی حسین علیه السلام" ⚜ بسم الله الرحمن الرحيم 🔸در ادامه بررسی تفکرات حاکم بر قوم نوح (ع) به دو ویژگی در جهان بینی این قوم رسیدیم یعنی سکولاریزم (دخالت نکردن دین در حکومت ) و ماکیاولیزم ( دخالت نکردن اخلاق در حکومت) باید گفت وجود رویکرد سکولار در معادلات بین‎المللی نیز موثر خواهد بود بدین معنا که بر مبنای این تفکر است که سیاست و دیانت از هم جدا می‎داند در عرصه سیاست خارجی صحبت از منافع انقلابی بی عقلی محض است. 🔸در این تفکر حزب الله لبنان یک وزنه است که ایران می‎تواند با آن معامله منافع ملی کند و اگر منفعت خوبی بدست بیاورد می تواند حزب الله لبنان را بفروشد. بنابر این باید گفت یکی از اصلی‎ترین دلایلی که غرب قادر به درک جمهوری اسلامی نمی‎باشد این تفاوت ماهوی پارادیم ‎(الگو/ چارچوب مفهومی) اعتقادی و تفکری است. به تعبیر دیگر تمام عقاید جمهوری اسلامی با تمام عقاید غرب در تضاد است و به طور کل غرب، از درک عقاید جمهوری اسلامی عاجز است. در تفکر غرب، که همان ادامه تفکر قوم نوح است، جهاد و شهادت معنای دیگر پیدا می‎کند خشونت دینی و بنیادگرایی دینی. می‎شود؛ زیرا آن‎ها درکی از سود معنوی ندارند و نمی فهمند که شهادت همان سود و منفعت اصلی است. آنها سود مادی را درک می‎کنند. 🔸تکیه تام این تفکر بر سود و زیان مادی و دخالت ندادن دین در امور دنیایی، باعث شده‎است که اعتقاد به رسیدن منجی و برپایی حکومت عدل نهایی، دور از ذهن جلوه کند. رواج این تفکر باعث بروز پدیده‎ای با عنوان رویای آمریکایی شده‎است. در این پدیده که همان رویای مصری است، مردم این زمان همانند قوم موسی عمل می‎کنند. همان گونه که قوم موسی زمین موعود را ندیده و فریب وعده سامری در داشتن سرزمینی همانند مصر را خوردند. در حالی که مصر جایی بود که از آن گریخته بودند، و در مقابل این ناشکری به موقعیت پیشین خود بازگشتند. مردم این زمان نیز، رسیدن زمانی که جهان پر از عدل و داد می‎گردد را درک نکرده و وجود زمان موعود را بعید می‎دانند؛ از این روبا خوشی‎های زودگذر از خود را سرگرم کرده و عمر خود را به پایان می‎رسانند. 🔸نکته مهم دراین است که اگر شیعیانی که منتظر رسیدن امام زمان خود هستند و با تکیه بر این تفکر انقلاب کرده‎اند و خود را وارد پیچ تاریخی عظیمی کرده‎اند، نیز در گفتار و عمل خود از تفکر سکولار تبعیت کنند و شکرگزار داشتن فرصت مناسب برای زمینه‎سازی ظهور نگردند، اوضاع همانند گذشته می‎گردد؛ زیرا این پیغام را به خدا می‎دهند که لیاقت رسیدن به زمان موعود و دیدن امام موعود را نداشته‎اند. 👈ادامه دارد ... 🌐 @sahebzaman_dosetdaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥و اما سر مربي⚽️ 👌مجموعه کلیپ 🏆 🔺 🔸 برگرفته از پرفروش و جذاب ✅ به قلم دوستانتون رو به دعوت کنید...🌹 •[صآحِب‌الزَمآݩ‌دوستَٺ‌دآرَݥ]•°♥️👇🏻 @Sahebzaman_dosetdaram
📜📖📜 📖📜 📜 🕊🥀 ↩️ گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با شما کردند اینها را دارید می گویید؟ گفت: آن ها که کردند حق داشتند ، چون شما را دوست دارند ، من را نمی شناسند و این طبیعی است که هر پدر و مادری می خواهند دخترشان را حفظ کنند. هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم . بعد از این جریان مادرم منقلب شد . مادرم میگفت : من اشتباه کردم این حرف را زدم . دیگر حرفم را پس گرفتم . باید خودش این کارها را برای شما انجام بدهد. چرا این قدر نازش می کنی . مصطفی چیزی نگفت ، خندید . غاده به مادرش نگاه کرد.فکر کرد: حالا برای مصطفی بیشتر از من دل میسوزاند! و دلش از این فکر غنج رفت. روزی که مصطفی به خواستگاریش آمد مامان به او گفت: شما می دانید که این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید چه طور دختری است ؟ او ، صبح ها که از خواب بلند می شود وقتی رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلوی در اتاق آورده اند و قهوه آماده کرده اند . شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید ، نمی توانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در این خانه اش هست . مصطفی خیلی آرام این را گوش داد و گفت: من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم ، اما قول می دهم تازنده ام ، وقتی بیدارشد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت . و تا شهید شد این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودم در اهواز در جبهه ، اصرار می کرد خودش تخت را مرتب کند ، می رفت شیر می آورد. خودش قهوه نمی‌خورد ، ولی میدانست ما لبنانی ها عادت داریم ، درست می کرد . گفتم: خب برای چی مصطفی ؟ می گفت: من قول داده ام به مادرتان تازنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم . مامان همیشه فکر می کرد مصطفی بعد از ازدواج کارهای آن ها را تلافی کند ، نگذارد من بروم پیش آن ها ، ولی مصطفی جز محبت و احترام کاری نکرد و من گاهی به نظرم می آمد مصطفی سعه ای دارد که می تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختی های زندگی مشترکمان در مدرسه جبل عامل را . خانه ما دو اتاق بود در خود مدرسه همراه با چهارصد یتیم، به اضافه این که آن جا پایگاه سازمان بود، سازمان امل . از نظر ظاهر جای زندگی نبود ، آرامش نداشت . البته مصطفی و من از اول می دانستیم که ازدواج ما یک ازدواج معمولی نیست . احساس می کردم شخصیت مصطفی همه چیز هست . خودم را نزدیک ترین کس به او می دیدم و همه آن هایی که با مصطفی بودند همین فکر را می کردند.گاهی به نظرم می آمد همه عالم در گوشه این مدرسه در این دو اتاق جمع شده ، همه ارزشهایی که یک انسان کامل ، یک نمونه کوچک از امام علی علیه السلام می توانست در خودش داشته باشد. ولی غریب بود مصطفی ، برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش روشن می شد و اصلاً مرامش این بود . خودش را قدم به قدم آشکار می کرد. توقعاتی که داشت یا چیزهایی که مرا کم کم در آن ها جلو برد اگر روز اول از من می خواست نمی توانستم ، ولی ذره ذره با محبت آن ابعاد را نشان داد. ........ 📗از زبان همسرشان غاده 🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊 صآحِب‌الزمآݩ‌دوستَٺ‌دآرَم🌸👇🏻 | @sahebzaman_dosetdaram | 📜 📖📜 📜📖📜
🎉🎉🎉 🎉🎉 🎉 *ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ* ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﮔﺬﺷﺖ … ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺯ ﻭ ﻧﺸﯿﺐ ﻫﺎﺵ … ﺩﻋﻮﺍﻫﺎ ﻭ ﻏﺮ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ … ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ... ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪ … . ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩﻡ . ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ … ﺩﻟﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ … ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ، ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﯾﻢ … . ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺟﻠﻮﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ . ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺍﯾﺮﺍﻥ . . ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮﯼ ﺣﺮﻓﺶ … ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺑﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺍﻭﻣﺪ 😭ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺴﯿﻦ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﺍﯼ ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ، ﭘﺪﺭ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﻩ . ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﻋﺎﻟﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻪ . ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ … . ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ 😢 ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ … ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ … ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻠﯿﻂ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮﯼ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﻮﺩ . ﭼﺸﻤﺶ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪ . ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﺎ ﺛﺮﻭﺗﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺒﻮﺩﻡ . ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺗﺨﺘﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ .ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ … . ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻡ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ … ﻧﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﻧﻪ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ... ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻫﺰﺍﺭﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ … ﻓﮑﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺑﻮﺩ … . ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﭘﺮﯾﺪ … ﻭ ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ … # ادامه_دارد... 📝نویسنده: 📚منبع:داستانهای ناز خاتون 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 صآحِب‌الزمآݩ‌دوستَٺ‌دآرَم🌸👇🏻 | @sahebzaman_dosetdaram | 🎉 🎉🎉 🎉🎉🎉
جمعیت12مخالفین فرزندآوری.mp3
4.76M
🚨 پاسخ به شبهات مرتبط به جمعیت و فرزندآوری در ۲۰ قسمت ⭕️ قسمت دوازدهم 🔶 لزوم جهادتببین در موضوع جمعیت 🔹نظر اسلام در مورد تعداد فرزند چیست؟! 🔸وقتی حرف مردم مانع فرزندآوری می‌شود ! 🔹نقش والدین در تشویق فرزندانشان به فرزندآوری ✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی ⌚️ رادیومعارف سال ۱۳۹۱ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️ @Sahebzaman_dosetdaram