eitaa logo
تنها ساحل آرامش
67 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آنچه دریافت از سوی توست را برایمان فراهم کن که و و همه از توست. @sahel_aramesh
گوشی اش را برداشت. وارد شد. تعداد فالوورهایش ناامید کننده بود. بین پست ها چرخی زد. می خواست یاد بگیرد چه کاری باعث بالا رفتن می شود. پست های زیادی را چک کرد. از نتیجه گردشش شوکه شد. یکی از زنش کتک می خورد تا را بخنداند. یکی صورت زیبایش را مثل جن زده ها کرده با آرایش های غیر متعارف می کرد. زن و شوهری غذاهای مزخرفی اختراع می کردند، شوهر می خورد و به به و چه چه سر می داد. یکی خودش را می کرد و یکی دیگری را. یکی با دروغ هایش کرده و مردم را دنبال خودش راه می انداخت. و خدا می داند در پاسخ فالوورهایشان چقدر بافی می کردند. پست های و دنبال کننده هایشان اندک بودند. از اینستاگرام خارج شد. گوشی اش را کنار گذاشت. از خیر زیاد شدن فالوور گذشت. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: أَ تَرَى لاَ أَعْرِفُ خِيَارَكُمْ مِنْ شِرَارِكُمْ بَلَى وَ اَللَّهِ وَ إِنَّ شِرَارَكُمْ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُوطَأَ عَقِبُهُ إِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ كَذَّابٍ أَوْ عَاجِزِ اَلرَّأْيِ الکافي , جلد 2 , صفحه 299 محمد بن مسلم گويد:شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‌فرمود: آيا چنين مى‌پندارى كه من خوب و بد شما را نمى‌شناسم چرا بخدا كه بد شما كسى است كه دوست دارد مردم پشت سرش حركت كنند پس به ناچار بايد دروغگو يا در رأى خود درمانده باشد. @sahel_aramesh
عیدالله اکبر، آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالی بر همه همراهان گرامی مبارک باشد💐 بیایید در این روز با آقا عهد ببندیم و گناهی را ترک کنیم❌ و بر ترک آن تا سال آینده مداومت ورزیم. به امید اینکه مورد قبول حضرت حق و شادی دل مولایمان حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود. برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @sahel_aramesh
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علیکم بزرگواران این کلیپ را کامل ببینید بدعت عید الزهرا برایتان روشن خواهد شد.
آقا جان سلام سال هاست ما شیعیان و محبان برایتان جشن امامت می گیریم. به یکدیگر تبریک می گوییم در حالی که شما را نمی بینیم تا دستانمان را برای بیعت به سویتان دراز کنیم. حساسیت چشم هایمان کم شده است. شاید گناه هایمان پرده بر دیده انداخته یا دنیا دوستی و دنیاپرستی مانع رفاقتمان شده است. هر روز صبح و شب سلامتان می کنم؛ اما جوابی نمی شنوم. شاید چیزی قدرت شنوایی ام را کم کرده است؛ غیبت ها، موسیقی ها یا گناه های دیگر. آقا جان، زندگی خیلی سخت شده است. مردم را با شعار تدبیر و امید فریب دادند و آهسته و آرام با بی تدبیری هایشان آن ها را به ورطه نا امیدی انداختند. آقا جان، به اسم دین پا روی دین گذاشتند. آقا جان، به اسم آزادی مملکت را به فحشاخانه تبدیل کردند. آقاجان، وقتی قانونگذار قانون را زیر پا گذاشت از دیگران توقع اجرا داشتن بیجاست. آقا جان، آن روزها وقتی کافی می گفت:«جوان هایمان پیر شدند، پیرها مردند پس آقا کی می آیی.» بچه بودم. نمی فهمیدم این حرف یعنی چه. اما الان بغض گلویم را گرفته است. یعنی کی می آیی؟ آقا جان، سال ها فکر کردم که چرا می گوییم بیا. اصلا چه لزومی دارد بیایی؟ چند وقتیست به جواب رسیده ام. دیگر برای خودم نمی خواهم بیایی. نمی خواهم بیایی تا فقط صورت ماهت را ببینم. هر چند رؤیت چهره دلربایت آرزوی همه محبانت است. اما نه، دیدن یار با اجابت تقاضا و دستوراتش لذت بخش می شود. می دانم تنها تو هستی که می توانی عدل را برقرار کنی و هر چیز را سر جای خودش قرار دهی. اما برای این هم نمی خواهم بیایی. می خواهم بیایی تا حق به حق دار برسد. تا ولایت مسلمین به دست کسی بیافتد که شایسته آن است. منتخب خداست. می خواهم بیایی تا احکام الهی را در دنیا زنده کنی. می خواهم بیایی تا اسلام حقیقی را به ما بشناسانی. می خواهم بیایی تا دستور دهی و ما عمل کنیم. می خواهم بیایی تا عالی بودن را از تو بیاموزم. آقا جان کی می آیی؟ @sahel_aramesh
آقا جان، امام زمانم، کمکمان کن خوب شویم. @sahel_aramesh
های خاص ات را فقط در راه خودت به ما کن. مگذار ذره ای از ام، صرف کاری، نیتی، هدفی جز تو شود. @sahel_aramesh
هر شب برای بیدار می شد. حال و هوای را دوست داشت. وقتی دستش را برای بخشش گناهان بالا می برد، گرمای اشک را روی گونه هایش حس و با خدا عشق بازی می کرد. خلوت با خدا برایش بهترین بود. صبح خاصی داشت. آن روز کار زیاد داشت. اصلاً وقت نداشت. مادرش از او خواست برایش سبزی بخرد. رو به مادر شد و با حالتی عصبی گفت:«مادر وقت گیر آوردی؟ می دانی امروز خیلی کار دارم، سفارش سبزی می دهی؟» غم صورت را گرفت. گفت:«ببخشید حرف بی جایی زدم. سبزی نمی خواهم.» از خانه بیرون رفت. نیمی از کارهایش ماند. خسته تر از همیشه سر بر بالش گذاشت. صبح نزدیک قضا شدن نماز شد. نمازش را خواند. فکر کرد. گفت:«آه، مادرم را ناراحت کردم. به همه کارها نرسیدم. خلوت با خدا را هم از دست دادم.» أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلرَّجُلَ يُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اَللَّيْلِ وَ إِنَّ اَلْعَمَلَ اَلسَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صَاحِبِهِ مِنَ اَلسِّكِّينِ فِي اَللَّحْمِ . الکافي , جلد 2 , صفحه 272 امام صادق عليه السّلام فرمود: همانا شخص گناهى مرتكب مى‌شود و بر اثر آن از نماز شب محروم مى‌شود و تأثير كار بد در صاحبش از تأثير كارد در گوشت زودتر است. @sahel_aramesh
صبح جمعه ها دعای ندبه روزیتون☺ @sahel_aramesh
🍁 با چشم های درشتش به دست مادر خیره شده بود. در باز شد. پدر جلو آمد. صورتش را بوسید. مادر نگاهش روی دست های خالی پدر خشک شد. صورتش را به طرف دیوار چرخاند. اشک غلتیده روی گونه های استخوانی اش را پاک کرد. چه می توانست بگوید. هر چه می گفت جز درد بر دردشان نمی افزود. اما چشم های از کاسه بیرون پریده حرف های زیادی داشتند که با هم بزنند. از جنگ و قحطی تحمیلی و مرگ ضعیف ترها حرف می زدند. پنهانی اشک می ریختند تا دل سوزان دیگری را نسوزانند. نگاهشان روی پوست به استخوان چسبیده قفسه سینه فرزندشان برگشت. خوشحال بودند. تپش قلبش سینه نحیفش را حرکت می دهد. هر چند نمی توانست مثل گذشته بخندد. بدود. بگرید. بلند فریاد بزند. بالا و پایین بپرد. 🍂 قحطی حتما زمانی به نقطه پایان می رسید. اگر فرزندشان می توانست آن را تحمل کند، دوباره مثل قبل حالش خوب می شد. مادر با امید برایش داستان روزهای خوب، شاد و بدون جنگ را تعریف می کرد تا شاید خواب او را با خود به سرزمین های سبز و خرم ببرد، شاید خواب غذایی لذیذ ببیند. دلش آرام گیرد و گرسنگی کمتر آزارش بدهد. 🍁 گرسنه بود. خواب سراغش نمی آمد. اما مادر آنقدر حرف های گرم زد و از غذاهای خوشمزه برایش تعریف کرد که چشمانش گرم شد. به خواب رفت؛ خوابی عمیق. مادر در جستجوی غذا همراه پدر از اتاق بیرون رفتند. بالاخره توانستند غذای ناچیزی به دست آورند. خوشحال به خانه برگشتند. وارد اتاق شدند. چشمانشان به سینه آرام گرفته فرزند خیره ماند. غذا از دست پدر افتاد. اشک روی گونه های مادر جاری شد. جلو رفت. بدن سرد او را در آغوش گرفت. @sahel_aramesh
از همه شلوغی ها و هایت که اگر این شلوغی ها نبود، هدر می رفت در راه همه شلوغی ها و هایمان را فقط برای خودت قرار ده و از همه شان، و باش. @sahel_aramesh
🌸 نمازم را قامت بستم. بسم الله الرحمن الرحیم گفتم. وارد سالن شرکت شدم. همکارم به جای آنکه کار کند، گوشه دنجی پیدا کرده و خوابیده بود. برایش برنامه ریختم. فردا نخواهم گذاشت مثل امروز از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. 🌼 زنم غر می زد. از بچه ها شکایت می کرد. اخم هایم در هم رفت. دستی تکان دادم. با خودم گفتم:«بگذارید نمازم تمام شود. خدمتتان می رسم.» 🌸 ناگهان صدای خنده دخترم بلند شد. بلند گفت:«بابا، نمازت تمام شد. چرا بلند شدی. نمازت چهار رکعتی نیست؟» 🌼 از خجالت آب شدم. حتی برای لحظه ای دلم با خدا نبود. أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ اَلْعَبْدَ لَيُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلاَتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا وَ مَا يُرْفَعُ لَهُ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالنَّوَافِلِ لِتَتِمَّ لَهُمْ بِهَا مَا نَقَصُوا مِنَ اَلْفَرِيضَةِ. علل الشرایع , جلد 2 , صفحه 328 امام صادق عليه السّلام فرمودند: بسا نماز بنده نصف يا ثلث و يا ربع و يا خمسش بالا مى‌رود و بالا نمى‌رود از نماز مگر همان مقدارى كه بنده آن را با حضور قلب خوانده و انجام داده فلذا بندگان مأمور شده‌اند به خواندن نوافل تا بدين ترتيب نقائص از فرائض خود را تتميم و تكميل كنند. @sahel_aramesh