353.mp3
2.09M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی اصغر پولکی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان
🔥 #رستم_سبیل
آب روی ظرف سرید. در میان صورت چرب ظرف، خودش را کنار جوی آب دید. سوز سرما خون به صورتش دواند. ظرف ها را درون آب سرد فرو برد. دستانش قندیل بست. سوخت. اما چاره ای نداشت. اشک از گوشه چشمانش جاری شد. روی گونه اش غلتید و درون آب جوی افتاد. صورتش را درون آب زلال بالای دست تماشا کرد. چقدر شبیه مادر شده بود؛ همان صورت ریز نقش و زیبای مادر. تنها تفاوتش ترک های روی لب هایش بود. صورت مادر هرگز اینقدر از سرما سرخ نمی شد. زن ارباب، کم کسی نبود. روستایی در خدمتش بودند. نیاز نداشت به سیاه و سفید دست بزند. او هم تک دختر و دردانه ارباب بود. هیچ کس جرأت نداشت به او بگوید بالای چشمت ابروست. بشقاب دیگری درون آب فرو برد.
خوشی های او زیاد دوام نداشت. با زیر خاک رفتن پدر و مادرش دنیا برایش تیره و تار شد. برادرش میثم فقط دو سال از او بزرگتر بود. پشت لب هایش تازه سبز شده بود. دوستان زیادی داشت. با مرگ پدر، هر روز بر تعدادشان افزوده می شد.
اسماء از پشت شیشه به بیرون نگاه کرد. دوباره امشب هم شب نشینی دارند. اشک از چشمانش مثل نم باران روی صورت صاف و لطیفش غلتید. صدای خنده و قهقه میثم میان صدای خنده کلفت و مردانه رفقای همسن پدرش گم شد. به پرچین خانه خیره شد. آرزو داشت پدر و مادرش زنده بودند. لااقل پدرش زنده می ماند تا میثم آتش به زندگیشان نزند.
رستم سبیل پرچین را کنار زد. دو، سه مرد قد بلند و چهار شانه مثل خودش را همراه آورد. قلبش مثل گنجشک شروع به زدن کرد. وارد حیاط شدند. مشهدی قاسم آخرین خدمتکارشان قبل از اینکه برای همیشه از خانه شان برود، به او گفت:« خانم جون، حواستون نیست، میثم داره...» با فریاد میثم، اشک در چشم هایش لانه کرد. پدرش هیچ وقت سر او داد نزده بود. قبل رفتنش زیر لب گفت:« حواستون به رستم سبیل باشه.»
حالا رستم سبیل آمده بود. دلش نمی خواست از اتاق خارج شود. دل ماندن هم نداشت. گوشش را به در چسباند. صدای رستم سبیل را شنید:« رفقا خیلی خوش اومدید، امشب برید. فردا خودم همینجا در خدمتتون هستم.» ابروهای باریک و طلایی رنگ اسماء بالا پرید:« چی میگی؟» میثم، همنوا با او از رستم همین سؤال را پرسید.
اسماء با شنیدن حرف رستم سبیل به خود لرزید:« اینجا دیگه مال منه، تو و خواهرتم باید از اینجا برید.» قهقه شبیه زوزه گرگش، بدن اسماء را بیشتر لرزاند. میثم غرید:« چی میگی مردک ناحسابی، تو رو وکیلت کردم که برام بفروشیش . این حرفا چیه می زنی؟»
شکستن ظرف ها قرار را از اسماء گرفت. بیرون رفت. میثم روی ظرف دیس و بشقاب میوه ها افتاده بود. رستم سبیل روی سینه اش نشست:« حرف دهنتو بفهم جوجه. فروختمش حالام می خوام تا اومدن صاحب اصلیش توش کیف کنم و مهمونی بگیرم.»
میثم با چشمان سیاه از حدقه بیرون زده اش به سبیل های مثل شمشیر رستم خیره ماند. رستم یقه اش را گرفت. بلندش کرد و به سمت در سالن برد. اسماء زبانش به کام چسبید. می خواست جیغ بزند؛ اما چشم های خیره اهال محل، لبانش را به هم دوخت. اگر مروت داشتند به جای نگاه کردن، قدمی بر می داشتند. نرم و لرزان به دنبال رستم و میثم به سمت در رفت. رستم میثم را به بیرون پرت کرد. می خواست دست اسماء را هم بگیرد و بیرونش بیندازد. اسماءخودش را عقب کشید:«مرتیکه دستتو بکش. خدا آتیش تو جونت بندازه که آوارمون کردی.»
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
از تو می خواهم که بر این #وجود بی تاب و این #استخوان های کهنه ی #پوسیده ، #رحمت آری. وجود ناتوانی که #توانایی گرمی #آفتاب را ندارد ، چگونه #تاب گرمی آتشت را دارد؟!
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✅ #یقین
🔹 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاَةٍ فِي شَكٍّ
🔸 امیرالمؤمنین عليه السلام فرمود: خوابى كه همراه يقين باشد، بهتر از نمازى است كه همراه شك باشد
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۷۱۹,حدیث 9958؛ نهج البلاغه, حکمت97
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید علی افکاری:دائما در شعارهایتان از ولایت فقیه و خط رهبرى پیرورى کنید و خود را هر چه بیشتر با قرآن و دعاها و اعمال خیر آشنا کنید که انشاءالله در آن دنیا فریادرس شما باشد دائما از روحانیت مبارز پیروى کنید که آنانند پیروان راستین خط حسینى .حمایت از ارگانهاى اسلامى خصوصا بسیج و انجمن اسلامى و رحمتکشان این انقلاب را فراموش نکنید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار علی افکاری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی افکاری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
354.mp3
2.16M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی افکاری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
#توبه من را توبه ای قرار ده که پس از آن #نیازمند به توبه نباشم #توبه ای سبب محو شدن #گناهان گذشته و #سلامت از گناه در باقیمانده عمر ای آنکه #توصیف وصف کنندگان او را نمی ستاید و ای آنکه #امید امیدواران از او نمی گذرد.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✳ #فقیر_غنی
🔹 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ اَلْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ اَلْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلاَّ بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَ اَللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ.
🔷 امام علی علیه السلام:خداوند سبحان قُوت(و نيازهاى) فقرا را در اموال اغنيا واجب و معين كرده است، ازاين رو هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند مگر به سبب بهره مندى غنى(و ممانعت او از پرداخت حق فقير) و خداى متعال دراين باره از آنها سؤال و بازخواست مى كند.
📚 نهج البلاغه, حکمت 328
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید اکبر ابراهیمی:ای دوستان، انسان همیشه بر سر دوراهی قرار می گیرد و باید یکی از این دو راه را انتخاب کند یا ذلت و یا عزت را ، یا حسین را و یا یزید را ، یا تسلیم و یا شهادت در راه خدا را و بالاخره یا بهشت جاودانه یا دوزخ را و انسان در تمام این مراحل خود انتخاب گر است پس بکوشید که بهترین راهها را انتخاب کنید که شما باید خودتان را بسازید که زمینه ظهور حضرت مهدی فراهم شود و شما در رکاب آن حضرت بجنگید. تو را به خدا رهبر عزیز را رنجیده خاطر نکنید و او را ناراحت نکنید و همیشه او را از خود راضی نگهدارید که راضی نگهداشتن او در اصل راضی نگهداشتن خداست.
خواهرم، مکتب ما توحید است. خواهرم، در مکتب ما همه نوع بشر یکسانند. خواهرم در مکتب ما نکبت و ننگ را جایی نیست. خواهرم باور کن سخن از روسری و توسری نیست، سخن از سرپوش نیست، سخن از زنجیر نیست. خواهرم باور کن سخن از عفت توست، سخن از ارزشهاست، سخن از آزادی است؛ خواهرم باور کن از دامن زن مرد به معراج می رود. پس خواهرم قدر خودت را بدان.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار اکبر ابراهیمی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار اکبر ابراهیمی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
355.mp3
2.43M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار اکبر ابراهیمی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان
🐈 #گربه_همسایه
گربه همسایه گاهی خانه ما را یواشکی دید می زد. هیچ کس نمی دانست از کجا آمده است. بعد از دوازده سال خدا به همسایه ما فرزندی داده بود. او گوسفندی را برای دخترش عقیقه کرد. بوی خون و گوشت تازه خانه به خانه رفت. گربه آدرس خانه را گرفت. راه افتاد و از چند محل آنطرف تر به خانه همسایه نقل مکان کرد. گربه مُردنی، نانش در روغن شد. همسایه حسابی به او می رسید. گوشت تازه به بدن لاغر و نحیف گربه رویید. از گربه ها خوشم نمی آمد. حس می کردم همیشه منتظر فرصتی هستند که پنجه های در غلافشان را تیز کنند و به صورتت چنگ بیندازند. به گربه همسایه رو نمی دادم. نمی خواستم پایش به خانه مان باز شود. هر سال بهار پسرم فیلش یاد هندوستان می کرد. یک روز پاهایش را درون یک کفش فرو برد و گریه کنان گفت: بابا، منم جوجه رنگی می خوام.
با آرامش گفتم: این جوجه رنگیا دو روزم عمر نمی کنن. جوجه های مردنی مرغداریند.
پاهایش را روی زمین کوبید: من جوجه می خوام. اصلا اونا رو نخر. جوجه گلباقالی برام بگیر.
دستش را گرفتم و به بازار بردم. سه تا جوجه گلباقالی به اسم خودش ، من و مادرش خرید. وقتی پولش را حساب می کردم، کنار گوشش گفتم: وای به حالت اگه حواست بهشون نباشه و روزی گربه همسایه بشن.
پسرم کارتن کوچک جوجه ها را محکم به سینه اش چسباند و گفت: اگه اون گربه خیکی به جوجه هام نگاه چپ بندازه به روز سیاه می نشونمش.
پسرم هر روز بعد از مدرسه جوجه ها را به حیاط می برد. کنارشان می نشست. آنها را از قفس کوچک شان بیرون می آورد و می گفت: یه کم پیاده روی کنید، پاتون باز شه. خشک شد پاهاتون از بس تو این قفس راه نرفتید.
جوجه ها خوشحال بال می زدند. از این سر حیاط تا آن سر می دویدند. دنبال هم می کردند و تو سر و کله هم می زدند. یک روز پسرم با اینکه قبل از بیرون کردن جوجه ها دستشویی رفته بود، دوباره دستشوییش گرفت. با خودش گفت: تازه دستشویی بودم. خیلی طولش نمیدم. زود میام بیرون. بذار جوجه ها تو حیاط حال کنن.
قبل از اینکه کارش تمام شود صدای جیک جیک جوجه ها بلند شد. صدا اوج گرفت. وقتی او بیرون آمد صدای جیک جیک تمام شده بود. گربه همسایه کمین کرده و با رفتن پسرم به دستشویی یکی از جوجه ها را کشته و با خود برده بود. همسایه به همه گفته بود: گربه تو زیرزمین خونشون زن و بچه شم آورده.
وقتی از سر کار برگشتم، لبهای آویزان پسرم را دیدم. از خانمم جریان را پرسیدم. او هم سیر تا پیاز داستان دست درازی گربه و چشم طمع داشتنش را به اموال ما برایم تعریف کرد. نمی توانستم ببینم گربه از حق و حقوق خودش تجاوز کند و بدون مجازات آزاد بگردد. با دو تا جوجه باقیمانده برایش تله گذاشتم و خودم گوشه ای پنهان شدم. گربه با خیال راحت خواست جوجه بعدی را بخورد؛ امّا درون تله من گرفتار شد. داخل گونی ای انداختمش و به جایی دور و پرت بردم و رهایش کردم. چند روز بعد زنش هم بیخ گردن بچه هایش را به دندان گرفت و از آنجا اثاث کشی کرد.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
رسیدن به روزیم را بر من #آسان کن و به مقداری که برایم مقرر کرده ای #خشنود ساز و به سهمم در آنچه نصیبم فرموده ای #راضی کن و آنچه از بدنم و عمرم #هزینه می شود ، در راه #اطاعت و بندگیت قرار ده. همانا تو بهترین #روزی دهنده ای.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
▪ #دروغگو
🔺 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْكَذَّابُ وَ اَلْمَيِّتُ سَوَاءٌ فَإِنَّ فَضِيلَةَ اَلْحَيِّ عَلَى اَلْمَيِّتِ اَلثِّقَةُ بِهِ فَإِذَا لَمْ يُوثَقْ بِكَلاَمِهِ بَطَلَتْ حَيَاتُهُ.
🔻 امام على عليه السلام فرمود:دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست.
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۱۱۹,حدیث 2104
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید رضا پورامینی:امیدوارم که اگر توفیق شهادت نصیب من شد، با ریختن خونم بر روى زمین بتوانم کمکى به اسلام کرده باشم. تقاضاى آخرم از خانواده ام این است که بعد از شهادتم در صورت امکان بگذارید جنازه ام تا روز جمعه در سردخانه یا بیابان بماند و روز جمعه یکى از نوارهاى مرحوم کافى را کنار جنازه ام بگذارید تا جنازه ام به عشق حسین گریه هاى شما را بشنود و به خاک رود.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار رضا پورامینی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار رضا پورامینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
356.mp3
2.29M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار رضا پورامینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
#قلب های ما را به #یاد خود از هر یادی و #زبان های ما را به #شکر خود از هر سپاسی و #اعضای ما را به #اطاعت خود از هر اطاعتی #مشغول ساز.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh