🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید طوقانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
437.mp3
1.89M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید طوقانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
✨سلام علی آل یاسین
🌿ای پدری که دلم برایت پر میزند
ای حاضر ی که از نظر های ما غایبی
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته
سلام بر تو زمانی که در دل شب برایم دعا می کنی
🌘غروب جمعه است
و نیامدی
🥀و این جمعه گذشت
و نیامدی
🌹آقا جان بیا بی تاب حکومت موعودت هستیم .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در فضای مجازی منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🔺 #دنیا
🔻 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بر خداوند عزّوجلّ است که هیچ چیزى در دنیا بالا نرود، مگر این که آن را پایین آورد.
📚 الفردوس ,ج ۲ ,ص ۱۳۲
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید شاه بداغیان: ای مؤمنان و ای نزدیکان اگر معصیتی از جانب بنده به هریک از شما شده مرا حلال و از خداوند طلب آمرزش کنید تا شاید به خدا نزدیکتر شوم و از عذاب بهحق او بیشتر در امان باشم، که طاقت درد را ندارم و بدانید که ما انسانها خیلی ذلیل هستیم. مبادا فراموش کنیم حیات اُخروی را و بدانید اگر تمام مال و شاید جانتان را تقدیم او کنید ممکن است بعضی از گناهان ما را پاک نکند و فقط منتظر کرم الهی باشیم. خلاصه عزیزان من، اسلام و مکتب قرآن را پاسداری کنید و اجرتان را هم از خالق بگیرید و مأیوس و نااُمید نشوید و مردانه این پرچم را برافراشته نگهدارید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
438.mp3
1.72M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
#مدافع_حقوق_زنان
مهسا سلام نماز را داد. تسبیح را برداشت. خواست ذکر بگوید که با صدای زنگ شتری تلفن از جا پرید. زیر لب گفت: لا اله الا الله. باز رفتیم دو دقیقه با خدا خلوت کنیم. مگه میذارن؟!
چند قدم مانده تا تلفن، صدای زنگ قطع شد. شماره برادرش افتاده بود. گوشی را برداشت. صدای بوق ممتد درون مغزش سوت کشید. منتظر ایستاد. با ناراحتی گفت: هرچی به این خان داداش بگم قطع نکن تا من بردارم بازم کار خودش رو می کنه.
دوباره صدای زنگ در فضای کوچک اتاق پیچید. این دفعه با صدایی آهنگین می نواخت. مهسا گوشی را کنار گوشش گذاشت. خان داداش، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: آبجی، در رو برام باز نمی کنی؟
مهسا چشمانش گرد شد. با تعجب پرسید: مگه پشت دری؟!
میثم با خنده گفت: آره آبجی جونم. نترس. تنهام. مسافر داشتم، گفتم حالا که اومدم تا اینجا یه سرم به شما بزنم. راستی نمی خواید گوشیتون رو عوض کنید؟
مهسا چادر سفیدش را روی سر جا به جا کرد. با ناز گفت: نوچ. گوشیمون چیزیش نیست. فقط منشی تلفنیش وقتی تلفن رو برمیداره، نمیتونه حرف بزنه. (صدای خنده مهسا بلند شد.)حالا اگه نخوام در رو باز کنم چه می کنی؟ میدونی که برا مهمون ناخونده چی میگن؟1
-اگه نخوای، مستقیم میرم خونمون. گفتم سلامی کرده باشم و یادی از آبجی کوچیکه. ببینمش که دلم براش یه ذره شده.
پشیمانی درون قلب مهسا نشست. با خود گفت: اینطوری احترا م برادر بزرگت رو می گیری. دست مریزاد.2 با صدایی آهسته جواب داد: فدای محبتت. الان در رو باز می کنم.
مهسا کلید آیفون را فشرد. در ورودی ساختمان باز شد. میثم، سه طبقه باید بالا می رفت تا به خانه مهسا برسد. مهسا تند تند لباسها و وسایل افتاده روی زمین را بغل زد. همه را درون اتاق خواب روی تختخواب ریخت. زنگ در به صدا درآمد. مهسا در را گشود. کنار ایستاد و گفت: بفرمایید. صفا آوردین.
میثم و مهسا از هر دری سخن گفتند. میثم، پرتقال پوست می کند. گوشی همراهش زنگ خورد. ابروهای میثم درهم رفت. گفت: شستن نداره. همشون تمییزن. بدون اینکه حرفی بزند، تماس را قطع کرد. پرتقال را برداشت. مشغول پوست کندن شد. مهسا با کنجکاوی پرسید: چی شستن نداره؟ میثم با تمسخر گفت: زنم می خواد فرش بشوره. می خواد برم کمکش.
مهسا برای لحظه ای به میثم خیره شد. مثل برق از جا پرید. به طرف آشپزخانه رفت. نایلونی آورد. میوه های میثم را داخل آن ریخت: سلام منم به خانمت برسون. همین حالا زنگش بزن، بگو داری میری کمکش.
میثم با چشمان گشاد شده گفت: شما که زیاد از خانمم خوشت نمی اومد. چی شده مدافع حقوق زنان شدی؟!
مهسا پشت ابرو نازک کرد. شانه بالا انداخت. گفت: بله، حق با شماس. چون یه لحظه خودم رو گذاشتم جا خانمت.3
1-خداوند متعال در آیه 28 سوره نور می فرماید : « فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ»ترجمه : پس اگر کسی را در آنجا نیافتید، وارد نشوید تا زمانی که به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد که باز گردید، بازگشته و وارد نشوید، که این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید داناست .
2- رسول خدا فرمودهاند:حق برادر بزرگتر بر برادران و خواهران كوچكتر مانند حـق پدر بر فرزند است، چنانكه حق خواهر بزرگتر بر خواهران و برادران كوچكتر مانند حق مادر بر فرزند ميباشد.
ملا محمدمهدي نراقي ، علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)، ترجمه سيدجلال الدين مجتبوي، ج2، ص275
3- "يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا"
'اى فرزند عزيز، نفس خويش را ميزانى بين خود و بين ديگران قرار ده، پس از براى ديگران دوست بدار آنچه را كه براى خودت دوست ميدارى، و خوش ندار براى ديگران آنچه را براى خودت خوش ندارى'.
نهج البلاغه، نامه31
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
در آنچه زبان #شکایت بدان گشودهام، به #نیکی بنگر.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
💥 #دنیا
✨ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلدُّنْيَا لاَ تَصْفُو لِشَارِبٍ وَ لاَ تَفِي لِصَاحِبٍ .
🌟 امام على علیه السلام فرمود : دنیا براى هیچ نوشنده اى زلال نمى شود و به هیچ یارى وفا نمى کند .
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۹۱؛عیون الحکم و المواعظ , صفحه۲۳
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید مهتدی:برادران و خواهران عزیز امروز نعمت بزرگی از جانب خداوند بزرگ در دست ما به رسم امانت میباشد. که این نعمت بزرگ امام عزیزمان میباشد کفران نعمت نکنیم که مورد غضب ایزد متعال قرار میگیریم که در این حالت وای بر ما.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
439.mp3
2M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🔻 #بدگمانی
🔸 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَائَتْ طَوِيَّتُهُ.
🔹 امام على عليه السلام فرمود: هر كه بدگمان باشد ، بد باطن شود.
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۵۸۰ ,حدیث 7792
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید مهری:نماز را سبک نشمارید و حتماً نماز جمعه شرکت کنید. با مخالفان انقلاب بجنگید. از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید، زیرا دشمنان اسلام سعی دارند که روحانیت را از مردم بگیرند تا انقلاب شکست بخورد.بسیج را در امور مالی و جانی یاری دهید و در تربیت فرزندانتان کوشا باشید جامعه ما نیاز زیادی به افراد خالص دارد شما باید با منافقینی که در لباس مسلمان و مبارز در محل و جامعه یتان مبارزه کنید و آنها را افشا کنید.و گول ظاهر آنها را نخورید از دنیا بگذرید زیرا دنیا جایی نیست که انسان آخرت خود را به آن بفروشد به این خوشی های زود گذر اعتنا نکنید با نفس خود مبارزه کنید، جهاد اکبر خود سازی را فراموش نکنید زیرا تا خود را نسازید دیگران را نمی توانید بسازید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
440.mp3
1.71M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
فدای یه تار موهات
پروانه، خانه را جمع و جور کرد. بوی غذا دهانش را آب انداخت. در قابلمه سوپ را برداشت. هم زد. با دست بوی آن را به سمت بینی اش هدایت کرد. بوی مطبوع غذا را بلعید. به به و چه چه راه انداخت. در قابلمه را گذاشت. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. با خواندن جمله «تو را من چشم در راهمِ» روی ساعت، قلبش مثل قلب گنجشک تپیدن گرفت. ده دقیقه تا آمدن حامد فرصت داشت. سریع سفره ناهار را چید. لباسش را بو کرد. لباسش تمام بوی غذا را بلعیده بود. به طرف کمد لباس رفت. از بین لباس ها پیراهن مورد علاقه حامد را بیرون آورد. آن را پوشید. به صورتش عطر گل محمدی مالید. قدری آرایش بر آن نشاند. صدای زنگ بلند شد. درون آیینه خودش را برانداز کرد. حامد پسند شده بود. سریع به طرف در رفت. از درون چشمی بیرون آمدن حامد از آسانسور را دید. دستش را روی دستگیره گذاشت. به محض رسیدن حامد، دستگیره را به سمت پایین فشرد. در باز شد. پروانه همراه در عقب نشینی کرد. انگشتانش را به سمت حامد نشانه رفت. به محض ورود حامد ماشه را چکاند:«بنگ بنگ بنگ ... »
حامد دهانش را باز کرد و در یک حرکت تمام تیرها را بلعید. با خنده گفت:« همه تیرات رو خوردم.»
پروانه مثل بچه ها پا کوبید:«چرا تیرام رو خوردی؟ می خواستم بکشمت.»
حامد در را بست. جلو رفت. دست دور گردن پروانه انداخت. صورتش را بوسید. گفت:«عزیزم من کشته عشق توام. چه بوی خوبی میاد، پروانه ام رفته روی گل محمدی نشسته، بوش رو گرفته؟»
پروانه خندید و گفت:«بله، یه سر به باغ گل زدم. فعلا بیا بریم که غذا سرد شد.»
پروانه و حامد کنار سفره نشستند. حامد نگاهی به سفره انداخت. از سلیقه پروانه تعریف کرد و گفت:« دوسِت دارم. بهترین همسر دنیایی برام.»
پروانه با لبخند جواب داد:«قابل عزیز دلم رو نداره.»
حامد با گذاشتن اولین قاشق درون دهان، دلش ترشی خواست. گفت:« کاش ... هیچی هیچی... شما خیلی زحمت کشیدی، خودم میارم.»
سراغ کابینت رفت. خواست پیاله بردارد، دستش به یکی از بشقاب های بلور خورد. بشقاب افتاد. پودر شد. تا نزدیک اپن تکه هایش پرید. پروانه از ناقص شدن سرویس بشقاب ها ناراحت شد. حامد دستپاچه گفت:«ببخشید. یهویی شد.»
پروانه خواست بگوید:«شما مردا هیچ کدومتون حواس ندارید. نمی خوردی این ترشی رو. می گفتی خودم بیارم.»
زبانش را نگه داشت. با خودش گفت:«یعنی ارزش یه بشقاب بیش از عشقته که میخوای چیزیش بگی؟ دوست دارمای چند دقیقه قبلت رو حالا ثابت کن.»
حامد خواست جا به جا شود. پروانه بلند شد. گفت:« از جات تکون نخور. خدایی نکرده شیشه نره تو پات. صبر کن جارو بکشم.»
جارو برقی را روشن کرد. تمام کف آشپزخانه را جارو کشید. حامد با صدایی غمزده گفت:«ببخشید. ن ...» پروانه نگذاشت حامد عذرخواهیش را ادامه دهد. با لبخند و از ته دل گفت:«فدای یه تار موهات.»
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
✨خدای من!
🍃رسیدن به جوار تو و قرب تو چه لذت بخش و آرامش آفرین است.
🌸یاریم نما تا به جوار و قرب تو برسم تا در دریای آرامش و عشق تو غوطه ور گردم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌿 #محتاط_باش
◾ قَالَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : خُذْ بِالاِحْتِيَاطِ فِي جَمِيعِ مَا تَجِدُ إِلَيْهِ سَبِيلاً.
▪ امام صادق عليه السلام فرمود: در همه كارهايى كه برايت پيش مى آيد، محتاط باش.
📚 ميزان الحكمه ,جلد سوّم ,صفحه 261؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد۱۷ , صفحه۳۲۲
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید حسن شفیع زاده:خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کس دیگر.
.. دلم میخواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
… سلام بر امت شهید پرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است .
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسن شفیع زاده قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh