eitaa logo
تنها ساحل آرامش
71 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 روی زمین نشست. به قطعه سنگی خیره شد. با دستان پینه بسته اش آن را برداشت. جلو چشمانش گرفت. خطاب به آن گفت:«ای سنگ، کاش تو ارزش و بها داشتی. کاش تو مزد زحمات صبح تا شبم را می پرداختی.» ☘ سنگ را سر جایش انداخت. گرمای آفتاب صورتش را گزید. کلاه حصیری اش را روی سر گذاشت. بیل را روی دوش گرفت و به طرف مزرعه حرکت کرد. گاهی هنگام شخم زمین سنگی وسط زمین پیدا می کرد. آن را به پسرش می داد تا به خانه ببرد. آنها را کنار طویله روی هم می گذاشت. با همان سنگ ها سقف طویله را زد. 🍀 سال ها گذشت. فرزندانش بزرگ شدند. درس خواندند. یکی از پسرهایش مثل پدر، عاشق خاک، زمین و سنگ بود. دانشجوی معدن شد. انواع سنگ ها را شناخت. روزی گوشه طویله سنگی پیدا کرد. آن را به آزمایشگاه دانشگاه برد. آن سنگ، خبر از معدن سنگ ارزشمندی داشت. ☘ پسر به خانه برگشت. از پدر درباره سنگ پرسید. پدر دستش را گرفت و با کمری خمیده او را به مزرعه برد. محل پیدا کردن تک تک سنگ ها را دوباره به پسر نشان داد. خاطرات کودکی اش را برایش تعریف کرد. پسر دست پدر را بوسید. گفت:«پدر جان، مزرعه ما قلب یک معدن سنگ گرانبهاست. سالها شما روی گنج کار می کردید و نمی دانستید. با اندکی سرمایه گذاری می توانیم صاحب معدنی بزرگ شویم و برای جوانان منطقه نیز کارآفرینی کنیم. باید عدهای را هم برای تراش آن ها آموزش دهیم تا از خام فروشی جلوگیری کنیم و سودش به جیب مردم خودمان و کشورمان برود.» @sahel_aramesh