زیارت روز سه شنبه.mp3
885.4K
✅ زیارت مخصوص امام #زين_العابدين و حضرت #باقر و حضرت #صادق عليهم السّلام در روز #سه_شنبه روزیتان
🎤 با صدای #رفیعی
📝 @sahel_aramesh
😱 #هلاکت
▪ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَهْلَكَ اَلنَّاسَ اِثْنَانِ خَوْفُ اَلْفَقْرِ وَ طَلَبُ اَلْفَخْرِ .
◾ امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:دو چيز مردم را هلاک کند: ترس از فقر و فخر فروشی.
📚 تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱ , صفحه۲۱۵
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید حسن اکبریان: ملت شهید پرور، من در راه خداوند و اسلام عزیز قدم نهادم تا شاید با این قطره خون ، من بتوانم درخت اسلام عزیز را آبیاری کنم. شما ملت شهید پرور ایران فقط تنها پشت جبهه ها را نگه دار ید که دست اجانب از آستین در نیایید و در کشور. وحدت ما را به هم نزند و شما ملت عزیز هوشیار باشید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
294.mp3
1.92M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
موانع استجابت_26.mp3
15.29M
🔻 #موانع_استجابت_دعا ۲۶
⌛در مکتب دعا،
ره صد ساله را یک شبه میتوان پیمود؛
اگـــر ؛
دعاهایت از جنس #سوز و #صدق باشند.
و سوز ، محصول #اخلاص است !
برای رسیدن به اخلاص چه باید کرد؟
🎤 #استاد_شجاعی
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
😈 #جادوی_مدیر
در گاراژی شرکت با صدای غژّی باز شد. مدیر ، ماشین شاسی بلند سیاهش را با شتاب پارک کرد و با توپی پر وارد سالن شد. مقابل دار دستگاه قالی بافی ایستاد. چشمانش دو دو زنان دنبال بهانه می گشت. سر نخ های رهای روی دار نگاهش را به خود جلب کرد. ناگهان مثل انبار باروت آتش گرفت. با حرکت دست به بافنده فهماند ، دستگاه را خاموش کند. به نخ های رها اشاره کرد: مگه کوری ، نمی بینی فرش رو داری خراب می کنی؟
بافنده به نخ های رهای روی دار خیره شد، یاد روز اتمام نخ و سفارش مدیر افتاد. سهراب بعد از دیدن نخ های درجه سه به دفتر مدیر رفت و مقابل او ایستاد و گفت: تا امروز با نخ درجه یک می بافتیم ، کارمونم درجه یک بود. با این نخ جدید قراره چه کاری تحویلتون بدیم؟
گوشه لب مدیر به لبخند کنار رفت و جواب داد: همون درجه یک با همون متراژ بافت روزانه قبل.
چشمان درشت سهراب مثل گلوله ای به سمت مدیر پرتاب شد: این غیر ممکنه. اگه شما جادویی بلدی به منم یاد بده.
لبخند مدیر تمام اجزای صورت همیشه عبوسش را درگیر کرد: حساسیت دستگاه رو کم کنید تا بخاطر کیفیت پایین نخ مجبور نشید مدام دستگاه رو خاموش کنید. هر جای فرشم مشکل داشت، رفوگر درستش می کنه.
نگرانی بر چهره سهراب چنگ انداخت: این دیگه کار درجه یک نمیشه.
مدیر با عصبانیت همیشگی اش بلند داد زد: تو کارت به این کارا نباشه. حالام برو سر کارت.
صدای مدیر داخل سالن پیچید: از مشهد سفارش داشتم. امروز برگردونده. گفته درجه یک نیست. پونصد تومن ضرر کرایه رو تو باید بدی.
سهراب از روی دستگاه پایین آمد. به طرف رختکن رفت و گفت: از روزی که نخ جدید آوردی بهت شک کردم. حالا به یقین رسیدم راه من و شما از هم جداست.
مدیر بقیه کارگرها را از مقابل چشم گذراند. با گام های بلند به طرف سهراب رفت. کتف او را گرفت و گفت: کجا؟ برو سر کارت.
سهراب دست ضمختش را محکم روی دست او کوبید و گفت: از بچگی بهم یاد دادن زیر بار زور نرم. برا آدم حروم خورم کار نکنم. محتاج یه لقمه نونم نیستم. خدا روزیمو هرجا باشم می رسونه.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
به احترام نالههاي جانگذاز #مولود كعبه يك #لحظه ما را به #حال خود وامگذار.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh