#دلنوشتههایکربلایی
من پیش از آشنایی با پرچم ماتم تو، شادی و غم را دو خط موازی میدانستم که هیچ کجای عالم یکدیگر را قطع نمیکنند ×
اما مصیبت تو هندسه خیال مرا به هم ریخت و این دو خط موازی در مرکز دل من به یکدیگر رسیدند 🫂
غم و شادی هر کجا که رقیب هم باشند در خیمه عزای تو رفیقند. ♡
دست به دست هم میدهند تا از ژرفای جان عزادارانت مستی برآورند.
خدا با خلق کربلا گلستانی از عشق آفرید که اگر در جانت نفسی از انسانیت باقی مانده باشد از بوی دل انگیزش مدهوش میشوی.✨
کیست که جولان عشق را در میدان کربلا ببیند و با بندبند وجودش احساس شادی و شعف نکند و چه کسی کتابی عاشقانهتر از کربلا را ورق زده است؟
اما حسین...
مگر ما چند عاشق مثل تو داریم که باید اینگونه فراقش را تاب بیاوریم؟
مگر میشود انسان انسان باشد و جان داشته باشد و بشنود که عاشقی چون تو را با تیر و کمان جهالت با شمشیر رذالت و با سنگ قساوت کشتند، اما غرق نشود در دریای غم و نسوزد در آتش ماتم؟❤️🔥
اوج ماتم ِتو گودی قتلگاه است و انتهای نشاط در روضه تو نیز همان جاست🌱
تو در گودی قتلگاه بر قله عاشقی ایستادی... نه
مرا ببخش!
در قله عاشقی بر زمین خوردی و آرمیدی.
حسین جان!
اگر تو با نزدیک شدن به لحظه وصال در کوران و کولاک غم، شادابی هزار بهار را نداشتی، من جرئت نوشتن یکی از این واژه هارا نداشتم ـ
📚#حسینیهواژهها #شب_جمعه