گاهی که به مرگ فکر میکنم گریم میگیره...
از اون ناتوانی لحظه مرگ...
از اونجایی که دیگه هیچ کسی صدامُ نمیشنوه...
وقتی فکرشُ میکنم دیگه #اربعین نمیتونم پیاده برم بین زائرای اباعبدلله، گریه ام میگیره!
از اینکه دیگه نمیتونم برم #هیئت...
گریهام میگیره از اینکه دیگه قراره تا قیامت توی قبر بخوابم...
ازاینکه تا جایی که بشه دهانمو پر از پنبه میکنن
گریه ام میگیره از اینکه نمیدونم جهنمی ام یا بهشتی!؟
هر شب تو #هیئت، بار معصیت رو بذار زمین و بار مسئولیت رو بگیر روی شونهت؛ تو این خیمه هرکی سرباز نشه، سربار میشه...
حاج #حسین_یکتا
#امام_زمان
فقط کافیست، جایی خیمهای بنا شود،
محفلی مـِن بابِ #هیئت ...
کوچک ُبزرگ ، به سوی تو فرار میکنند..
و چقدر میچسبد گریه در روضههایت و
بر جان مینشیند لبخندهای گاهوبیگاهی
که وسطِ گریه بر لبانِ گریهکـُنان مینشیند..
لبخندی که پـُر است از رضایت..
رضایت از،حسِ خوبِ نوکری
نوکرِ مادر زاد بودن..
براستی که،
ــــ مَن درِخانهی تو نوکرِ مادرزادم.
بِ أبی انتَ وَ أمی و همه اجدادم..
#خودنوشت #محرم
هر شب تو #هیئت، بار معصیت رو بذار زمین و بار مسئولیت رو بگیر روی شونهت؛ تو این خیمه هرکی سرباز نشه، سربار میشه...
حاج #حسین_یکتا
#محرم