eitaa logo
ساحل رمان
7.9هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
اندر احوالات شما و چالش😁✌️🏻 پ.ن: نبینم از خودت ناامید باشیاااا😌 •[ @saheleroman ]•
داریم به شمارش معکوس مقدار ساعت باقی مونده‌ی زمان چالش نزدیک می‌شیم🤓 کیا هنوز دست به قلم نشدن؟؟!🤨 بجنبیییید بابا🚶🏻‍♀ ما اینجا منتظر ارسال آثارتون هستیماااا😌👇🏻 @sahele_roman
ساحل رمان
داریم به شمارش معکوس مقدار ساعت باقی مونده‌ی زمان چالش نزدیک می‌شیم🤓 کیا هنوز دست به قلم نشدن؟؟!🤨 ب
پ.ن: منظورم از شمارش معکوس مثلاً: ۳۰ - ۲۹ - ۲۸ و... هست😂 به هر حال همیشه وظیفه خطیر و مهم جو دادن و ترغیب به نوشتن به عهده ادمینه دیگه😔🤝😂 مهلت چالش تا ۱۲ ظهر روز پنجشنبه‌ست🌸
{ و شاید تو عاملِ تغییری بزرگ برای دنیا باشی! } شب بخیر🌙🤍 •[ @saheleroman ]•
{ - کوشش رود به دریا شدنش می‌ارزد! } صبح بخیر✨🤍 •[ @saheleroman ]•
به به می‌بینم که همه‌تون یه پا نویسنده بودین و رو‌ نمی‌کردیناااا😃👌🏻 ما توی تیم ساحل مشغول لذت بردن از قلم زیبای شماییم!👓 نوشته‌های شما مطالعه🤓، بررسی🧐، و گزینش می‌شن🗳️، و ان‌شاءالله از امشب توی کانال قرار می‌گیرن😍 اگه هنوز ثمره‌ی قلمت رو برامون نفرستادی، عجله کن⏳ من اینجام👇🏻 @sahele_roman
آماده‌اید اولین نوشته‌ای که برامون ارسال کردیدو بذارم؟😍 داستان قبل خواب‌مونو بخونیم و بخوابیم😁 منتظر باشید تا چند دقیقه دیگه...👀👇🏻
📍کد نوشته [ 1️⃣ ] یادداشت کردم: - محمد فردا نوبت سونو دارم. لطفا زودتر برگرد با هم بریم. خیلی مهمه.. نتونستم بیشتر بیدار بمونم و جوابش رو ببینم. تو روز همه‌ش منتظر یه تماس بودم، چند بار هم خودم تماس گرفتم ولی تماس برقرار نشد. حالا به دفترم پناه می‌برم: - ببین محمد! یادته گله از دیر اومدن، بی‌توجهی و همراه نبودنت داشتم، قبول کن کم می‌ذاری برامون. به قول تُرکا "انصاف، نصف دینه" حالا دیگه مجبورم به مادرم زحمت بدم. با مامان تماس گرفتم و یک‌ساعت بعد همراه هم تو مطب منتظریم تا نوبت من بشه و من هنوز نگران که امروز هیچ تماسی با تو نداشتم... دکتر شرح حالی گرفت و گفت آماده شو... اولین حرکت پروب و چرخش اون، توجه پزشک رو به مانیتور بیشتر کرد پرسید: - گفتید چند وقتتونه؟ - حدود شش ماه. - و تا حالا پرونده تشکیل ندادید و سونو نرفتید؟ نه؟ می‌شه بپرسم چرا؟ - نخواستم غربالگری و استرس‌های ناشی از اون، لذت مادری رو و آرامشم رو بهم بزنه. - عجب! ولی بهتر بود مشورت می‌گرفتید چون دیگه اجباری وجود نداره. - در هر صورت می‌خوام به مانیتور نگاه کنید و بازیگوشی و حرکت دو جنین‌تون رو نشون بدم. صدای جیغ خوشحالی تو گلوم گیر کرد.. نگاهی به مادرم و نگاهی به مانیتور و دستم که روی دهانم رفت و بلند گفتم خدای من! باورم نمی‌شه و اشکم که سرازیر شد کاش کاش ای‌کاش این‌جا بودی محمد! و دکتر ادامه دادند این دختر گلتون و بله بله این هم پسر عزیزتون. هر دو سالم و سرحال. مبارکا باشه ... حالا باید بیشتر .... دیگه تقریبا چیزی نشنیدم خدا کنه مادرم درست متوجه نکاتی که دکتر داشت یکی یکی می‌گفت شده باشه.. من تو ذهنم فقط دنبال واژه بودم چطوری به محمد خبر بدم یا نه بدجنسی کنم مثل کاری که اون با من کرده و از شنیدن و دونستن این نعمت‌ها، محرومش کنم. اما آخرش که چی؟ تو کیفم دنبال گوشی می گشتم دلشوره داشتم آخه چرا یه زنگ نمی‌زنی امروز؟ اولین بوق گوشی رو برداشت: - ببخشید خانمم ببخشید تو راهم! - سلام نمی‌خواد عجله کنی با مامان اومدیم سونو. کجایی چرا تماس‌هام رو جواب ندادی؟ - می‌رسم توضیح می‌دم خیلی بد آوردم امروز. - خوبی؟ سالمی؟ نگرانم کردی! تصادف کردی؟ - نه ولی خدا بهمون رحم کرد. قطع کن برسم توضیح می‌دم. مامان آن‌قدر خوشحال بود که دائم ذکر می‌گفت: "شکرالله شکرالله شکرالله شکرالله الحمدالله الحمدالله الحمدالله" از بچگی یاد داده بود بعد از اتمام نماز های یومیه این اذکار رو بگیم. - باید بریم خونۀ ما مادرجان. خودم باید ازت مراقبت کنم. سه نفسه هستی دیگه... بارت سنگین‌تره ... نمی‌خوام دیگه دست تنها بمونی، تا حالا هم یه دندگی کردی کوتاه اومدم، باشه تو مستقل ولی منم دوست دارم به نوه‌هام خدمت کنم. - باشه مامان یه نفس بکش. چشم بریم خونه شما. - زنگ بزن محمد هم بیاد. - چشم بوی اسپند پیچیده توی خونه، مامان از بابا مشتلق طلب کرده هوای خونه، آرامش بخشه پس چرا دلم شور می‌زنه؟ - پس این محمد کی میاد مادرجان؟ - میاد مامان زنگ زد گفت تو راهه. 🔸 کد اثر مورد علاقه‌تونو برای رأی‌گیری یادتون بمونه☺️🗳️ •[ @saheleroman ]•
{ النَّجْمَةُ الَّتِي تُرَاقِبُكَ كُلَّ لَيْلَةٍ، يَا لَيْتَهَا عَيْنِي.. } { ستاره‌ای که هر شب تو را تماشا می‌کند، کاش چشمِ من بود.. } شب بخیر🌙🤍 •[ @saheleroman ]•
{ الحَياةُ تَمْضي بِسُرْعَةٍ شَديدةٍ؛ فَإِنْ لَمْ تَتَوَقَّفْ أَحْيانًا، وَتَنْظُرْ إِلى ما حَوْلَكَ، فَسَوْفَ تَشْتاقُ إِلَيْها...! } { زندگی خیلی زود می‌گذره؛ اگه هر چند وقت یک‌بار واینستی و به اطراف یه نگاهی نندازی، دلت براش تنگ می‌شه...! } صبح بخیر✨🤍 •[ @saheleroman ]•
در حالی که کمتر از یک ساعت تا پایان زمان چالش‌مون مونده⏳، سیل نوشته‌های شماست که داره به دستمون‌ می‌رسه😁📜 جا نمونی👀🚶🏻‍♀👇🏻 @sahele_roman
یه خبراییه...