شنیدن کی بود مانند دیدن........
در اوائل جوانى، چند رفیق با هم يك دل و يك جهت بوديم و دورانى داشتيم. هر شب در منزل يكى از دوستان مى رفتيم و با هم بوديم.
يكى از آنان پدرش به حضرت سيدالشهداء(ع) سخت علاقمند بود و در گريه بر آن حضرت بى اختيار بود. تا جائيكه شبى كه نوبت ميهمانى پسرش بود مى گفت:
من راضى نيستم در منزل من بيائيد مگر اينكه روضه خوانى هم بيايد و ذكرى از حضرت سيدالشهداء(ع) كند.
بنابراین هر شبى كه نوبت آن رفيق بود، مجلس ما به روضه خوانى تبديل میشد. چند وقت بعد آن پير مرد محترم مرحوم شد و مرگش همه ما را ناراحت كرد. شبى در عالم رؤيا او را ديدم و از او پرسیدم حالات خود را از ساعت مرگ تا كنون، برایم نقل کن.
حالت ترس و لرز شديدى بر او دست داد و گفت نپرس كه گفتنى نيست. هنگامیکه از گفتن حالش مأیوس شدم، گفتم:
پس چيزى را كه در اين عالم فهميدى برايم بگو تا من هم بدانم.
گفت: برايت بگويم امام حسين (ع) را كه در دنيا يادش مى كرديم نشناختيم. اينجا كه آمدم مقام و سلطنت و عزت او را مشاهده كردم و طورى است كه آن را هم نمى توانم به تو بفهمانم جز اينكه خودت بيائى در اين عالم ببينى.
#کرامات حسینیه، علی میرخلف زاده
@sahidzende1371