‹آقـٰازادھ؎مقـٰاومت❁'›🌼
_
جھاد خیلے دوست داشتنے بود و
در عین جوانے بزرگ منشے خاصے
داشت ، دقیقا مثل شهداے خودمان.
الان شما وقتے عکس فرماندههان
بزرگ جنگ ما مانند شہید زینالدین ،
شہید باکرے ، شہید همت و . . را کنار
هم مےگذارید ، اصلا متوجه نمےشوید
که چہرهها براے سنین بیست و چند سالگے
است ، همه چہرهها به بالاے سی سال مےخورد.
برداشت شخصے من است که ممکن است خدا
این جذبه و اُبہت را در چہرههاےِشان گذاشته
بود تا بتوانند فرماندهے را کنترل کنند!
اینها بزرگتر از سنشان نیز بودند . . .
-سیدرسولعاصمی🎙
#شهیدجهادمغنیه
‹آقـٰازادھ؎مقـٰاومت❁'›🌼
_
میان صحن تو چند پر زجبرئیل افتاد؛
وطن تویی و غریب آن که ازتو دور افتاد .
میگفت:وقتهایۍکه
قفسهۍسینهاتازحجمکلمات
وغمدردگرفتند...
وحرفۍبراۍگفتننداشتۍ،بگو:
_یامَنیّعلمُضَمیرَالصّامِتین
اۍکسۍکهازحالدلمنساکتخبردارۍ!
‹آقـٰازادھ؎مقـٰاومت❁'›🌼
نکته اے در روحیات ایشان که براے
من خیلی جالب بود ، محبوبیت حضرت
آقا نزد او بود ؛ به شدت به رهبرے علاقھمند
بود، همیشه در بحث ها به فرمایشات حضرت
آقا استناد مےکرد و با ایمان قلبی به ایشان
پایبند بود. شاید براے ما که نزدیک ایشان
هستیم جاے افسوس دارد که کسے با این
فاصله و دورے این قدر به آقا علاقھمند
است و اطاعت پذیر او.. اما ما هنوز این
گونه نیستیم!!
چند بارے دیدار آقا رفته بود و همیشه
خیلے مشتاقانه از دیدارش با آقا سخن
میگفت؛ اشتیاق او در این دیدار ها و در
روایتے که از دیدارها داشت براے من
جالب بود ..
-سیدکمیلباقرزاده🎙
#شهید_جهاد_مغنیه