eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
#جمعه #روز_جمعه ☘️ همراهان عزیز، جمعه ها #روز_خانواده است. 👋 لطفا امروز کمی از کار و شبکه اجتماعی فاصله بگیرید. ❤️ همه اعضای #خانواده به بودن شما کنارشون نیاز دارند. ✅ به احترام خانواده جمعه ها کانال تعطیل است 🔆توجه به خانواده، همیشه مطلوب است ولی روز جمعه برای احسان به خانواده اهمیت ویژه ای دارد تا زمینه توجه به جایگاه روز جمعه و معنویت گرایی از این طریق برای خانواده فراهم گردد. از این رو رسول خدا نیز میفرمایند: «خانواده خود را در روز جمعه از میوه یا گوشت بهره مند سازید تا با آمدن جمعه شادمان شوند.» منتظران واقعی امام زمان عج ، با عمل به این روایت، جمعه را که متعلق به آن حضرت میباشد، نزد همسر و فرزندان خود محبوب میکنند. 📯کانال انس با #صحیفه_سجادیه 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح انس با نهج البلاغه @sahife2.pdf
505K
🔸 طرح #ختم_نهج_البلاغه روزانه یک یا یک و نیم صفحه ترجمه #روز_48 ♦️ خطبه 114 ♦️ نامه 333 ♦️ حکمت 191 - 195 📱 لطفا بر اساس برنامه ی روزانه ی ما از روی #نرم_افزار #بلاغه و یا آدرسهای زیر در ختم ما مشارکت فرمایید . 📱 b2n.ir/97440 📱 b2n.ir/16895 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
👆نرم افزار بلاغه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈 برنامه ی ◀️ اولویت تقدیر خدا بر تدبیر انسان - و قال عليه السلام: تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ. - امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود: كارها چنان در سيطره تقدير است كه چاره انديشى به مرگ مى انجامد. 👈مشابه این حکمت نورانی : 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ پيشى گرفتن تقدير و تدبير 👈 امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود: كارها چنان در سيطره تقدير است كه چاره انديشى به مرگ مى انجامد. ◀️ امام(عليه السلام) در اينجا به نکته مهمى اشاره مى فرمايد و آن اين که چنان نيست که هميشه انسان هاى مدير و مدبر پيروز گردند; گاه تقديرات همه تدبيرات آنها را برهم مى زند. مى فرمايد: «حوادث و امور، تسليم تقديرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبير (و هوشيارى او) است»; (تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَکُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ). هدف از بيان اين نکته آن است که گرچه انسان بايد در همه امور هوشيارانه و مدبرانه عمل کند; اما چنين نيست که از لطف خدا بى نياز باشد. خداوند براى بيدار ساختن انسان و شکستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى کند که بر خلاف تمام تدبيرها و پيش بينى ها و مقدمه چينى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت اين دستگاه، دست نيرومندى است که هيچ کس بى نياز از لطف و محبت او نيست. در طول تاريخ گذشته و در زندگى خود بسيارى از اين صحنه ها را ديده ايم که گاه افراد بسيار هوشيار و قوى و صاحب تدبير ضربه هايى از تدبير و هوشيارى خود خورده اند و دست تقدير مسيرى جز آنچه آنها مى خواستند برايشان فراهم ساخته است. تنها مطلبى که در اينجا تذکر آن لازم است اين است که هرگز مفهوم اين سخن آن نيست که انسان دست از تدبير و دقت و بررسى لازم در کارها بردارد و همه چيز را به گمان خود به دست تقدير بسپارد، بلکه شعار «(وَأَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسانِ إِلاّ ما سَعى); بهره انسان تنها با سعى و تلاش او ارتباط دارد» را نبايد هرگز فراموش کند و به تعبير ديگر انسان نبايد از اراده و تقديرات الهى و اين که همه چيز به دست اوست غافل شود و نيز نبايد دست از تلاش و کوشش بردارد 🔸 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
♦️مهجوریت ! 📱یكی از مسایل دردناك كه هرگز نمی‎توان انكار نمود، مسئله مهجوریت نهج البلاغه در میان امت اسلامی و حتی شیعیان آن حضرت است، گرچه به بركت نظام اسلامی نهج البلاغه نیز همانند بسیاری از معارف مهجور الهی به تدریج از مهجوریت رهایی یافته، اما این واقعیت تلخ هرگز قابل انكار نیست كه نهج‎البلاغه مهجور است همان‎طور كه امیرمۆمنان، مظلوم بلكه مهجور بود، برخی از بزرگان نكته‎آموز درباره مهجوریت نهج البلاغه این گونه نالیده‎اند: 👌 (... عجیب این است كه نهج البلاغه در دیار خودش در میان شیعیان علی ـ علیه‎السلام ـ در حوزه‎های علمیه شیعه غریب و تنهاست هم چنان كه خود علی ـ علیه‎السلام ـ غریب و تنهاست، بدیهی است كه اگر محتویات كتابی و یا اندیشه‎ها و احساسات و عواطف شخصی با دنیای روحی مردمی سازگار نباشد این كتاب و یا آن شخص عملاًَ تنها و بیگانه می‎ماند هر چند نام‎شان با هزار تجلیل و تعظیم برده شود، ما باید اعتراف كنیم كه با نهج البلاغه بیگانه‎ایم، دنیای روحی كه برای خود ساخته‎ایم دنیای دیگری است غیر از دنیای نهج البلاغه. 👤[شهید ] 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
سیری در نهج البلاغه.pdf
1.63M
📚 سیری در نهج البلاغه 👤شهید مرتضی 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ ♦️لینک گروه کلاس مجازی " حفظ صحیفه سجادیه" در روزهای یکشنبه سه شنبه و جمعه از ساعت 16 تا 17 http://eitaa.com/joinchat/2659581984Cf21b9b2fd8 🙏 لطفا با ما همراه شوید و دوستان خود را نیز تشویق به این مهم فرمایید 🌹 ضمنا افرادی که مایل به شرکت در این طرح پر برکت هستند استاد زمان های فوق پاسخگوی علاقه مندان در گروه «حفظ صحیفه سجادیه» هستند 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏪ #انس_با_قرآن ⏪برنامه ی روزنامه ی ✅ #ختم_قرآن کریم 👈 روزی یک صفحه #صفحه_283 🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ اعمال روزها و شب های #هفته 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #شنبه 👉🏻 1da.ir/TXfZ6s2I 🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی ❇️ اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می که موسم ورع و روزگار پرهیز است مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است سپهر برشده پرویزنیست خون افشان که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است عراق و فارس گرفتی به شعر خوش #حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است ❇️ 1da.ir/KwuzwF #حافظ_غزل_41 🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا گر لب فروبندم کنون جانم به جوش آید درون ور بر سرش آبی زنم بر سر زند او جوش را #دیوان_شمس_غزل_23 🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه 🆔 @sahife2
🔅 برنامه ی دیوان ❇️ چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا گر لب فروبندم کنون جانم به جوش آید درون ور بر سرش آبی زنم بر سر زند او جوش را معذور دارم خلق را گر منکرند از عشق ما اه لیک خود معذور را کی باشد اقبال و سنا از جوش خون نطقی به فم آن نطق آمد در قلم شد حرف‌ها چون مور هم سوی سلیمان لابه را کای شه سلیمان لطف وی لطف را از تو شرف در تو را جان‌ها صدف باغ تو را جان‌ها گیا ما مور بیچاره شده وز خرمن آواره شده در سیر سیاره شده هم تو برس فریاد ما ما بنده خاک کفت چون چاکران اندر صفت ما دیدبان آن صفت با این همه عیب عما تو یاد کن الطاف خود در سابق الله الصمد در حق هر بدکار بد هم مجرم هر دو سرا تو صدقه کن ای محتشم بر دل که دیدت ای صنم در غیر تو چون بنگرم اندر زمین یا در سما آن آب حیوان صفا هم در گلو گیرد ورا کو خورده باشد باده‌ها زان خسرو میمون لقا ای آفتاب اندر نظر تاریک و دلگیر و شرر آن را که دید او آن قمر در خوبی و حسن و بها ای جان شیرین تلخ وش بر عاشقان هجر کش در فرقت آن شاه خوش بی‌کبر با صد کبریا ای جان سخن کوتاه کن یا این سخن در راه کن در راه شاهنشاه کن در سوی تبریز صفا ای تن چو سگ کاهل مشو افتاده عوعو بس معو تو بازگرد از خویش و رو سوی شهنشاه بقا ای صد بقا خاک کفش آن صد شهنشه در صفش گشته رهی صد آصفش واله سلیمان در ولا وانگه سلیمان زان ولا لرزان ز مکر ابتلا از ترس کو را آن علا کمتر شود از رشک‌ها ناگه قضا را شیطنت از جام عز و سلطنت بربوده از وی مکرمت کرده به ملکش اقتضا چون یک دمی آن شاه فرد تدبیر ملک خویش کرد دیو و پری را پای مرد ترتیب کرد آن پادشا تا باز از آن عاقل شده دید از هوا غافل شده زان باغ‌ها آفل شده بی‌بر شده هم بی‌نوا زد تیغ قهر و قاهری بر گردن دیو و پری کو را ز عشق آن سری مشغول کردند از قضا زود اندرآمد لطف شه مخدوم شمس الدین چو مه در منع او گفتا که نه عالم مسوز ای مجتبا از شه چو دید او مژده‌ای آورد در حین سجده‌ای تبریز را از وعده‌ای کارزد به این هر دو سرا 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔅 برنامه ی به همراه شرح ❇️ متابعت نصاری وزیر را ♦️ دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشد قوت تقلید عام در درون سینه مهرش کاشتند نایب عیسیش می‌پنداشتند او بسر دجال یک چشم لعین ای خدا فریاد رس نعم المعین صد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا ما چو مرغان حریص بی‌نوا دم بدم ما بستهٔ دام نویم هر یکی گر باز و سیمرغی شویم می‌رهانی هر دمی ما را و باز سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز ما درین انبار گندم می‌کنیم گندم جمع آمده گم می‌کنیم می‌نیندیشیم آخر ما بهوش کین خلل در گندمست از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و از فنش انبار ما ویران شدست اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر الصدور لا صلوة تم الا بالحضور گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست ریزه‌ریزه صدق هر روزه چرا جمع می‌ناید درین انبار ما بس ستارهٔ آتش از آهن جهید وان دل سوزیده پذرفت و کشید لیک در ظلمت یکی دزدی نهان می‌نهد انگشت بر استارگان می‌کشد استارگان را یک به یک تا که نفروزد چراغی از فلک گر هزاران دام باشد در قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم چون عنایاتت بود با ما مقیم کی بود بیمی از آن دزد لئیم هر شبی از دام تن ارواح را می‌رهانی می‌کنی الواح را می‌رهند ارواح هر شب زین قفس فارغان نه حاکم و محکوم کس شب ز زندان بی‌خبر زندانیان شب ز دولت بی‌خبر سلطانیان نه غم و اندیشهٔ سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان حال عارف این بود بی‌خواب هم گفت ایزد هم رقود زین مرم خفته از احوال دنیا روز و شب چون قلم در پنجهٔ تقلیب رب آنک او پنجه نبیند در رقم فعل پندارد بجنبش از قلم شمه‌ای زین حال عارف وا نمود عقل را هم خواب حسی در ربود رفته در صحرای بی‌چون جانشان روحشان آسوده و ابدانشان وز صفیری باز دام اندر کشی جمله را در داد و در داور کشی چونک نور صبحدم سر بر زند کرکس زرین گردون پر زند فالق الاصباح اسرافیل‌وار جمله را در صورت آرد زان دیار روحهای منبسط را تن کند هر تنی را باز آبستن کند اسپ جانها را کند عاری ز زین سر النوم اخ الموتست این لیک بهر آنک روز آیند باز بر نهد بر پایشان بند دراز تا که روزش واکشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار کاش چون اصحاب کهف این روح را حفظ کردی یا چو کشتی نوح را تا ازین طوفان بیداری و هوش وا رهیدی این ضمیر و چشم و گوش ای بسی اصحاب کهف اندر جهان پهلوی تو پیش تو هست این زمان یار با او غار با او در سرود مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود ❇️ 1da.ir/qqujiGy - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
👆خلاصه داستان سوم مثنوی معنوی
🔅 مثنوی یلدای مهدوی ❇️ در شبِ یلدا و شعر و شور و عشق دل هوس دارد کِشَد پَر تا دمشق پیکرِ تب‌دارِ سردارانِ نور گشته رقصان بر سَرِ دارِ ظُهور مانده جا بر صورتِ آیینه‌ها جایِ زخمِ پنجۀِ گُرگینه ها خون خضاب آورده گیسویِ دمشق کرده آشفته جهان را شورِ عشق یاد ِیاران در شب یلدای سرد کرده در شهر فراقم کوچه‌گرد با خیالِ جِلوۀ ِصبحِ ظُهور در شبِ یلدایِ عشق و شعر و شور می‌نگارم لحظه‌هایِ ناب را در غمِ یار، اشکِ چشمِ آب را در شبِ دور و درازِ هجرِ یار می‌کُند گُل، شعرِ سبزِ انتظار دفتر و دست و قلم مَسحورِ نور ی‌تَراوَد شعر سرسبزِ ظُهور خط به خط دفتر به تَسخیرِ وَلا غم نگارِ داغِ سُرخِ کربلا در شبِ طولانیِ یلدایِ داغ می‌سُرایم شعرِ جان‌سوزِ فراق در میانِ مقتلِ دیدارها غرقه در خون پیکرِ سردارها دل تمنا می‌کند آغوش را شاهدِ جامِ شهادت نوش را خون‌جگر از ظلم اسکندر،ولی دل‌خوشِ عماریِّ سَیّد علی بی‌کَس و آواره از شهر و دیار می‌نویسم عاشقی را با تو یار کهِ‌ی امام لاله‌ها یا بنَ الحَسَن ای اُویسِ رانده ما را از قَرَن ای جهان گُم در خَمِ ابروی تو تا کجا ما را فراقِ رویِ تو ؟؟ در شبِ یلدایِ هجرانت ، سَحَر می‌زَند با مُشتِ تنهایی به دَر مست و شیدایِ غمت مرغ چمن گشته مدهوشِ شَمیمَت نَستَرَن لاله لاله، سینه سینه، پُر زِ داغ با غمِ تو در شبِ یلدایِ باغ ای فراقت بُرده از دل‌ها قرار غم کشیده ، عاشقانت را به دار بیرقِ هجرانِ تو تا کِی عَلَم ؟ تا کجا از داغِ تو گِریَد قَلَم ؟ کو سَحَرگاهی بر این یلدایِ تار؟ وعدۀِ دیدارِ ما کِی با تو یار ؟ تا کجا تا کِی شبِ یلدای غم؟ تا کجا حِرمان تو را، ماهِ حرم؟ کِی کجا یلدایِ هجرانِ تو یار؟ می‌رسد پایان به صُبحی زَرنگار ای که زُلفت بویِ نرگس می‌دهد با تو ما را عاشقی حِس می‌دهد کُشت ما را ظُلم اسکندر بیا ای وَلا را وارثِ حیدر بیا شد نمک غرقابه در فسق و فساد گشته ویران کاخِ عدل و قسط و داد ای سفرکرده، فراقَت کُشتِمان کرده خَم این بارِ دوری پُشتِمان ای غمت آورده جان‌ها را به لَب بی تو تا کِی ما اسیرِ ظُلمِ شب بر شبِ یلدایِ دوری کو سَحَر؟ در فراقت تا کجا خون، چشم تر ؟ تا کجا تا کِی تو را در انتظار یوسفِ گُم‌گشتۀ زهرا تبار بی تو ما را تا کجا این فصلِ سرد؟ نوبهارا ؛ دشتِ دل را دَرنَوَرد ای نگاهت بی‌قرارِ آمدن یوسف گُم گشتۀی دور از وطن نورِ چشمانِ غریبِ بی مَزار تا کُجا داغِ تو بر دل‌هایِ زار ای دلت از جورِ یاران غرقِ درد در میانِ شهر غم‌ها کوچه‌گرد ای وجودت بی‌قرارِ آمدن یوسفا کِی می‌کنی قصد وطن ؟ یوسفِ زهرا ظُهورت دیر شد در فراقت رهبرِ ما پیر شد موسفید و قد خمید و تن تَکید بی‌وفایی‌ها ز یاران بَس که دید کرده یارانِ قدیمش او رَها در حصار آورده او را فتنه‌ها غم نشسته در نگاهَش پیرِ ما با دلِ خون می‌کُند تدبیرِ ما بُغض باران بر گلویش بَسته راه هم‌نشین و مَحرَمِ او ، اشک و آه لشکر غم بسته راهش بر نگاه درد و داغ و غُصّه می‌گوید به چاه در شبِ یلدایِ تنهاییِ خویش یادِ یاران می‌کند با قلبِ ریش سیدِ خوبان، امیرِ شهرِ عشق قتلگاهِ قومِ یارانَت دمشق اندکی دیگر تحمُّل بایدت تا صدایِ خندۀِ گُل آیدت از یمن آید خبر از آمدن بویِ نرگس می‌دهد زُلفِ قَرَن خونِ جاری از سر و رویِ دمشق مرگِ سردارانِ سَربَردارِ عشق این‌همه باشد نشانِ وَصلِ یار مژدۀِ مرگِ زمستان در بهار این شب دِیجور غم سَر می‌شود نوبتِ دیدارِ دلبر می‌شود بویِ مهدی کرده پُر آفاقِ عشق شاخِ نرگس کَرده گُل در باغِ عشق زین تغزّل‌ها که بلبل می‌کند اندکی دیگر سَحَر گُل می‌کند این شب دور و درازِ انتظار می‌نشیند در سحرگاهی به بار اندک‌اندک می‌رسد صُبح ظهور می‌رسد آخَر به پایان راهِ دور از فَلَق سَر عشقِ سَرمَد می‌زند بر شبِ دوری ، سَحَر حَد می‌زند کامِ دل را وَه چه شَهدی می‌رسد مژده یاران، بویِ مهدی می‌رسد به امید ظهور حضرت یار .... 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا