راست گفتن همانند وفاى به عهد و اداى امانت از جمله ى الهامات الهى است كه به قضاى حكيمانه ى او با سرشت انسانها آميخته شده و در ضميرشان نهفته است،
و اين الهام همان است كه روانشناسان امروز #وجدان اخلاقيش مىنامند.
بنابراين، كسى كه بر وفق علم خود سخن مىگويد و آن را كه مىداند به زبان مىآورد، راست مىگويد
و آن كس كه برخلاف دانسته ى خود حرف مىزند، #دروغ مىگويد.
على (ع) : الصدق مطابقه المنطق للوضع الالهى،
و الكذب زوال المنطق للوضع الالهى.
«راستى» سخن گفتن طبق وضعى است كه خداوند با الهام فطرى در ضمير انسانها قرار داده
و #دروغ، خارج شدن منطق از وضع الهى است.
خداوند درباره #منافقين فرموده است:
يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم و الله يعلم بما يكتمون.
به زبان چيزى را مىگويند كه در دلشان نيست و خدا مىداند آنچه را كه اينان كتمان مىنمايند.
اگر كسى طبق علم و اعتقاد خويش سخن بگويد و علمش مطابق با واقع و نفس الامر باشد، كلام او صدق تام و تمام است.
صدق التام هو المطابقه للخارج و الاعتقاد معا.
صدق و راستى تام و كامل آن است كه سخن گوينده مطابق با واقع و همچنين موافق با علم و اعتقاد وى باشد.
اگر كسى سخن بگويد طبق علم و اعتقادى كه دارد، ولى علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تام و كامل نيست.
اگر كسى سخنى بگويد مطابق با واقع و نفس الامر، اما به گفته ى خويش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست
اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون.
وقتى منافقين نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مىدهيم كه تو رسول خدايى و خدا مىداند كه تو رسول او هستى و خداوند شهادت مىدهد كه منافقين دروغ مىگويند.
منافقين به نبوت پيمبر گرامى (ص) كه امرى است واقعى، شهادت مىدهند و خداوند نيز رسالت آن حضرت را تاييد مىنمايد، اما چون منافقين برخلاف اعتقاد خود سخن مىگويند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است.
امام سجاد (ع) به پيشگاه الهى عرض مىكند:
وهب لى صدق الهدايه.
بار الها! مرا از موهبت هدايت صادقانه برخوردار فرما.
مقصود امام (ع)، هدايت مردم به تعاليم قرآن شريف و ارائه ى راه خودسازى و نيل به مقام شامخ انسانيت است.
#هدايت مردم با صدق تام و كامل، زمانى تحقق مىيابد كه حتما واجد دو شرط اصلى و اساسى باشد:
اول، كسى كه واضع مقررات و تعاليم هدايت است بايد خود، تمام حقايق نجاتبخش و سعادت آفرين را آنطور كه هست بداند و همهى مواد هدايتش طبق واقع و نفسالامر باشد تا بتواند مردم را به سرمنزل انسانيت برساند و ايصال به مطلوب بنمايد.
دوم، آن كس كه مىخواهد برنامه ى هدايت واقعى را بين مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نمايد، بايد خود به آن مومن باشد تا بر وفق عقيده سخن بگويد و هر چه بيشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و اين هر دو شرط در هدايت تشريعى دين مقدس اسلام وجود دارد.
اما شرط اول، واضع قوانين و مقررات هدايت در شرع اسلام، ذات اقدس الهى است، آن كس كه خود آفريدگار بشر و خالق تمام عوالم هستى است، او كه علم نامحدودش به حقايق اشياء احاطه دارد و از كوچكترين موجود جهان هستى آگاه است.
و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء.
از علم پروردگار تو، ذره و كوچكتر از ذره در زمين و آسمان پنهان نيست.
پس آنچه در اسلام براى هدايت مردم به عنوان روا يا ناروا معرفى شده، از ناحيه ى بارى تعالى و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلف هر يك از آن دو، به نسبت يا خيرى از دست مىرود يا آنكه شرى به بار مىآيد.
پس هدايت نجاتبخش يعنى هدايتى كه تعاليمش مطابق با واقع است و كمترين دستور انحرافى در آن راه ندارد، هدايت حضرت بارى تعالى است و اين آيه در قرآن شريف، مبين اين حقيقت است:
قل ان هدى الله هو الهدى.
پيمبر گرامى! به مردم بگو هدايت الهى است كه هدايت واقعى و منطبق با حقيقت و نفس الامر است.
اما شرط دوم: تبليغ كننده و نشر دهنده ى برنامه ى هدايت بارى تعالى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقايق وحى و برنامهى هدايت پروردگار ايمان قطعى دارد. قرآن شريف در اين باره فرموده است:
آمن الرسول بما انزل اليه من ربه.
پيشواى اسلام به آنچه از طرف بارى تعالى بر وى نازل شده است، ايمان دارد.
پیامبر و امام علیه السلام در تبليغ اسلام بر اساس ايمان و به انگيزه ى اعتقاد سخن مىگويد و اين معناى صدق تام و تمام است، زيرا از طرفى اصل تعاليم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعيتها و حقايق است
و از طرف ديگر گوينده ى آن از روى اعتقاد واقعى سخن مىگويد.
براى نيل به هدايت راستين الهى بايد مشكلات بسيارى را تحمل نمود و منازل سخت و راههاى صعبالعبورى را پيمود تا به هدف عالى انسانيت دست يافت.
غلبه بر هواى نفس و مهار كردن غرايز كور و بيشعور يكى از موانعى است كه به دشوارى مىتوان از آن گذشت، زيرا هوى و غرايز به كشش طبيعى، طالب آزادى بىقيد و شرطاند و مىخواهند هيچ مانعى سد راهشان نشود.
اما پيمودن مدارج كمال و رسيدن به مقام رفيع انسانيت ايجاب مىكند كه مردم پيروى هوى را ترك گويند، دعوت راهنماى الهى را اجابت نمايند، و غرايز را در حدود مصلحت و طبق هدايت خداوند اقناع نمايند وگرنه دچار ضلالت و گمراهى مىشوند و از اوج انسانيت به حضيض حيوانيت سقوط خواهند نمود. قرآن شريف در اين باره فرموده:
فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله.
پيمبر گرامى! اگر دعوتت را اجابت ننمايند، بدان كه اينان پيرو هواى نفس خويش هستند و كدام انسان گمراهتر از كسى است كه از هواى نفس خود تبعيت كند، بدون آنكه از راهنمايى خداوند استفاده نمايد.
آفريدگار توانا به مشيت حكيمانه ى خود، هواى نفس و غرايز را كه عامل موثر بقاى فرد و نوع است، در وجود انسان و حيوانات مستقر فرموده، با اين تفاوت كه حيوانات به هدايت تكوينى خداوند مجازند غرايز خود را آزادانه و بدون قيد و شرط اعمال نمايند،
اما انسان موظف است هواى نفس و غرايز خويش را با هدايت تشريعى بارى تعالى تعديل كند و آنها را با اندازه گيرى صحيح و در حدود مصلحت اقناع نمايد،
زيرا حيوان موجودى است يك بعدى، حيوان ساخته شده، به غرايز حيوانى مجهز گرديده، و در دوران حيات كارى جز اعمال غرايز و بروز دادن خلق و خوى حيوانى ندارد.
اما انسان موجودى است دو بعدى و با دارا بودن جنبه ى حيوانى، واجد مزاياى انسانى و حامل روح الهى است.
او داراى ودايع اختصاصى و ذخاير الهامى است، قابليت و استعدادش براى پيمودن مدارج كمال، نامحدود است.
خداوند، زمين و محتوياتش را مسخر او ساخته و به وى اجازه ى بهرهبردارى داده است، صفات عالى انسانى از قبيل اداى امانت، وفاى به عهد، انصاف، راستگويى، و ديگر مزايا را به وى الهام فرموده و به طور فطرى مجذوب آنهاست، اگر بخواهد غرايز را بىقيد و شرط اقناع نمايد بايد در مواقعى كه با گناه مواجه مىشود، براى ارضاى غريزهى جنسى، حب مال، ميل به مقام، دست يافتن به تمنيات، و ديگر امورى از اين قبيل به انسانيت و سجاياى انسانى پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل كند، در امانت خيانت نمايد، مرتكب نقض عهد شود، دروغ بگويد، فريب دهد، و ديگر اعمالى از اين قبيل. ارضاى غرايز از مجارى خلاف فطرت، حركتى ضد انسانى و منافى با تعالى و تكامل شايستهى مقام رفيع انسان است. بنابراين، كسى كه مىخواهد انسان باشد و با صفات انسانى زيست كند، انسان بميرد، و در قيامت انسان محشور گردد، بايد بر هوى و تمنيات نفسانى خويش حاكم گردد، غرايز را تعديل نمايد، خواهشهاى نفسانى را در حدود مصلحت و با رعايت شان انسان برآورده سازد، هواى نفس را با هدايت تشريعى بارى تعالى تطبيق دهد، از راهنماييهاى رجال الهى و مردان صادقالقول پيروى كند،