eitaa logo
صحن دانشجو
2.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
5.7هزار ویدیو
115 فایل
دانستن حقایق و تحلیل دقیق آن حق دانشجو است ✅دانشجویان دانشگاه های استان یزد به صحن دانشجو بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3306225774C5086710dad نقطه نظرات خود را در رابطه با کانال به آی دی زیر ارسال کنید 🆔https://eitaa.com/Yafatemeh1100
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘▪️ 🔘▪️ یک وقتی شهیدی را در آمل به یکی از قراء و دهات اطراف آمل می بردند؛ بنده هم با آن شهید؛ جمعیت هم، جمعیت آمل هم عظیم؛ هرچه به من گفتند آقا شما، تعارف می کردند شما خسته شدید برگردید؛ می گفتم خیر ایشان جان برای من داده، من یک فرسخ دو فرسخ برایش راه نروم؟ رفتم تا آن محلش، ده اش؛ نماز خواندیم و دفن کردیم و تلقین کردیم؛ به مردم آن ده گفتم این تربت را مغتنم بشمارید، تربت شهید است در پیشگاه خدا محترم است؛ دعاهای شما در کنار این تربت مستجاب است؛ خیلی عزیزان ما جان نثاری فرمودند؛ رضوان الله علیهم. با وضع رعیتی من که خبر دارید؛ همسر ایشان از شاگردان درس و بحث من بود؛ در همان بیست و پنج سالی که عرض کردم، شرکت می کرد؛ این فرزند من، مادر آن شهید گفت که : آقا من چون از شما شنیده بودم که فرزندتان را با طهارت شیر بدهید، و شیر پاک بخورند؛ با وضو شیر بدهید؛ آقا جان من حرف شما را شنیدم؛ و این فرزندم را بی وضو شیر ندادم و نصفه شب با وضع متعارف ما به گریه می آمد، اول می رفتم حیاط و همان حوض گلی، که داشتیم و می دانید، وضو می گرفتم و می آمدم این فرزند شهیدم را شیر می دادم، بعله، رضوان الله علیک مادر عزیز، مادر تو و پدر و مادر تو. ضرر نکردی مادر که. الان پرده برداشته بشود، آخه ما از ای طرف آه و ناله ی اینسویی می کنیم، آن سو اگر پرده برداشته بشود چطور؟ 🆔 لینک کانال 👇 ┈┄┅═✾•🌿🌸🌿•✾═┅┄┈ https://eitaa.com/nahadyazd ┈┄┅═✾•🌿🌸🌿•✾═┅┄┈
🔘▪️ 🔘▪️ یک وقتی شهیدی را در آمل به یکی از قراء و دهات اطراف آمل می بردند؛ بنده هم با آن شهید؛ جمعیت هم، جمعیت آمل هم عظیم؛ هرچه به من گفتند آقا شما، تعارف می کردند شما خسته شدید برگردید؛ می گفتم خیر ایشان جان برای من داده، من یک فرسخ دو فرسخ برایش راه نروم؟ رفتم تا آن محلش، ده اش؛ نماز خواندیم و دفن کردیم و تلقین کردیم؛ به مردم آن ده گفتم این تربت را مغتنم بشمارید، تربت شهید است در پیشگاه خدا محترم است؛ دعاهای شما در کنار این تربت مستجاب است؛ خیلی عزیزان ما جان نثاری فرمودند؛ رضوان الله علیهم. با وضع رعیتی من که خبر دارید؛ همسر ایشان از شاگردان درس و بحث من بود؛ در همان بیست و پنج سالی که عرض کردم، شرکت می کرد؛ این فرزند من، مادر آن شهید گفت که : آقا من چون از شما شنیده بودم که فرزندتان را با طهارت شیر بدهید، و شیر پاک بخورند؛ با وضو شیر بدهید؛ آقا جان من حرف شما را شنیدم؛ و این فرزندم را بی وضو شیر ندادم و نصفه شب با وضع متعارف ما به گریه می آمد، اول می رفتم حیاط و همان حوض گلی، که داشتیم و می دانید، وضو می گرفتم و می آمدم این فرزند شهیدم را شیر می دادم، بله، رضوان الله علیک مادر عزیز، مادر تو و پدر و مادر تو. ضرر نکردی مادر که. الان پرده برداشته بشود، آخه ما از ای طرف آه و ناله ی اینسویی می کنیم، آن سو اگر پرده برداشته بشود چطور؟ 🆔 لینک کانال 👇 ┈┄┅═✾•🌿🌸🌿•✾═┅┄┈ https://eitaa.com/nahadyazd ┈┄┅═✾•🌿🌸🌿•✾═┅┄┈