eitaa logo
قربان صحرائی چاله‌سرائی
182 دنبال‌کننده
495 عکس
276 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم در این کانال بخشی از دست نوشته‌ها، مقالات، گزارشات و تصاویر تهیه شده توسط اینجانب درج می‌شود. راه ارتباط 👇 @sahraei
مشاهده در ایتا
دانلود
⏺ ماجرای جاده‌های میرزا کوچک‌خان 🔺 حوالی سال ۱۲۹۰ هجری شمسی مردم شاندرمن از وجود راه‌های ارتباطی خاکی به نواحی اطراف (از جمله و ضیابر) محروم بودند و رسیدن به نواحی اطراف، از طریق راه‌های نفررو و مال‌رو از لابلای جنگلها و مناطق پوشیده از درخت‌های تناور، ممکن بود. قیام میرزا کوچک جریان داشت و مناطقی از گیلان تحت حاکمیت او بود. او در دوران حاکمیت خود تا آنجا که فشارهای بیگانگان و مخالفت‌های حاکمیت مرکزی به او امان می‌داد، به ، راه ارتباطی، تأمین آذوقه و خدمات عام‌المنفعه پرداخت. در منطقه شاندرمن هم یک راه ارتباطی به سمت ضیابر یادگاری نمادین از آن دوران است. این راه در میان قدیمی‌های منطقه به « » معروف است. در آن زمان در شهرستان‌ها خبری از ماشین‌آلات سبک و سنگین نبود. میرزا راه ایجاد این جاده‌ها را اینگونه نشان داد؛ «از خانواده‌ها و مردم کمک بگیرید». خود نیز پیشقدم شد و با بزرگان روستاها و محلات مسیر شاندرمن به ضیابر صحبت کرد که هرکدام، اهالی محل خود را توجیه کنند. محبوبیت و مقبولیت میرزا، کار خود را کرد؛ می گویند هر خانواده ساخت ۴ متر از طول جاده را متعهد شد. کار سخت و طاقت فرسایی بود؛ آوردن شن با گونی (پیاده یا سواره از رودخانه)، قطع درختان تناور و بلندقامت، تعبيه آبریز دوطرف جاده و ... اینچنین با مدیریت و هدایت میرزا کوچک جنگلی و همراهی بزرگان و مردم منطقه، اولین راه ارتباطی خاکی، از شاندرمن به ضیابر ساخته شد [که] هنوز هم آثار آن راه قدیمی در [برخي از نقاط] مسیر شاندرمن به ضیابر مشهود است. جاده فعلی شاندرمن به ضیابر بعدها با فاصله چند ده متری از جاده میرزا کوچک‌خان و در اغلب موارد به موازات آن ساخته شده است. از این دست خدمات عمومی در دوران فعالیت‌های میرزا و نهضت جنگل کم نبود، از ساخت جاده و پل گرفته تا تأمین آذوقه در دوران قحطی آن سال‌ها. این نوشته، از خاطرات شفاهی چند تن از قدیمی‌های ساکن روستاهای مسیر شاندرمن به ضیابر که کاملاً از اين موضوع مطلع بودند و هرکدام از پدر خود جزئيات نحوه ساخت جاده را شنيده بودند استخراج شد. ☘️🍀☘️ منبع: هفته نامه ۵۷، شماره ۵۰، ده آذر ۱۳۹۸ 🍂🍂🍂 ، متولد ۱۳۰۸ ، متولد ۱۳۱۰ ، متولد ۱۳۲۱ (ايشان در تاريخ ۲۱ شهريور ۱۳۹۹ به رحمت حق پيوست). ، متولد ۱۳۰۶ 🍁🍁🍁 🔰 @sahranevesht
🍁 غزلي از ميرزاکوچک جنگلي ✍🏽 اينکه سردار جنگل، شهيد ميرزاکوچک‌خان شاعر بوده يا خير، جاي بررسي و بحث دارد وليکن از برخي آثار پراکنده بر مي‌آيد طبع و ذوق شعري داشته و گاهي ابياتي با تخلص «گمنام» مي‌سروده. غزل زير از اوست: 👇👇👇 گوهرکجی در عالم، بودی چو ابروانش دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش با آه آتشینم، از آب دیده نبود یا سوختی دو گیتی، یا غرق آبدانش بین در کمان کمین کرد، دل را به تیر مژگان ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش از دوری جمالش، تن را نگر چسان شد چون کاه می‌کشاند، موری در آشیانش می‌خواستم مثالش اندر دو دیده بندم لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش «گمنام» را نخستین، بُد نامی و نشانی همچون تو نامور کرد، گم نامش و نشانش 🌸🍁🌺 🥀 يازدهم آذر ۱۳۹۹، نودونهمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 🍁 🌹🌹 ⚘⚘⚘ 🔰 @sahranevesht
🍁 غزلي از ميرزاکوچک جنگلي ✍🏽 اينکه سردار جنگل، شهيد ميرزاکوچک‌خان شاعر بوده يا خير، جاي بررسي و بحث دارد وليکن از برخي آثار پراکنده بر مي‌آيد طبع و ذوق شعري داشته و گاهي ابياتي با تخلص «گمنام» مي‌سروده. غزل زير از اوست: 👇👇👇 گوهرکجی در عالم، بودی چو ابروانش دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش با آه آتشینم، از آب دیده نبود یا سوختی دو گیتی، یا غرق آبدانش بین در کمان کمین کرد، دل را به تیر مژگان ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش از دوری جمالش، تن را نگر چسان شد چون کاه می‌کشاند، موری در آشیانش می‌خواستم مثالش اندر دو دیده بندم لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش «گمنام» را نخستین، بُد نامی و نشانی همچون تو نامور کرد، گم نامش و نشانش 🌸🍁🌺 🥀 يازدهم آذر ۱۳۹۹، نودونهمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ♦️ @MasalNews
🍁برگي از جنگل ـ آخرین نامه ۳۶ روز قبل از شهادت 🌹 🔻 هوالحق ✍🏽 آقای میرآقا ـ دام‌ اقباله العالی دوست عزیزم، در این موقع که پاره‌ای از دوستان ما امتحان بی‌وفائی خود را داده، محرمانه و آشکار، تسلیم دشمن شده و با مقاصد آنان همراهی می‌نمایند، مراسله شما را زیارت کرده، فوق‌العاده مسرور و خوشحال گردیدم. آری آقای من، دوستان را در مواقع سخت باید امتحان نمود. من از این مسئله مسرورم که رفقای همراه به هیچ وجه لغزشی در افکار آنها، راه نیافته و با کمال قوّت قلب، مصمّم به دفاع و فداکاری هستند. عجالتاً با رویّه‌ای که دشمنان ما پیش گرفته‌اند و شما به خوبی مسبوق هستید، شاید به ‌طور موقّت یا دائم توانستند موفقیت حاصل نمایند، ولی اتّکای بنده و همراهان به خداوند دادگری است که در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرده است. به جز از خداوند، به هیچ کس مستظهر نبوده و امیدوارم که توجهات کامله‌اش شامل حال و یار و معین ما باشد. ☹️ افسوس می‌خورم که مردم ایران پس از محو ما خواهند فهمید ما که بوده‌ایم، چه می‌خواستیم و چه کردیم. معروف است (النعمه اذا فقدت، عرفت) مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری به میان نباشد. پس از آنکه نتایج تلخی از سوء افکار و انتظار خود دیدند، آنوقت دو دست ندامت به سر کوفته، قدر و هویت ما را می‌فهمند. بلی آقای من، امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند، در صورتی که هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم. ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می‌دهند، می‌شنویم و حکمیّت را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم. عجالتاً تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار به کجا منتهی خواهد گردید. در خاتمه، سلامتی و دوام شما را از خداوند مسئلت داشته، ادعیه خالصانه خود را تقدیم می‌دارد. ✍🏽 لیله شنبه ۵ عقرب ۱۳۰۰ 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 🍁 🔰 @sahranevesht
🔻 ظل السلطان ✍🏻 نقل است یکی از حکام قاجاری اصفهان هرچند وقت یکبار با تصمیماتی جنون آمیز دستور میداد بخشی از آثار معماری نفیس و بی نظیر باقی مانده از عصر صفوی و دیگر اعصار این شهر تاریخی را تخریب کنند و یا آثار هنری آن را از بین ببرند! کینه صفویان در دلش و عقده حقارت وی به قدری شدید بود که چشم دیدن آن همه شکوه و عظمت را نداشت و وجود آثار بی نظیر به یادگار مانده از گذشتگان را نمی‌توانست تحمل کند! انگار از روی عقده سیاهی که در سینه اش سنگینی می کرد با خود می‌گفت: حالا که نمیتوانم اثری نفیس خلق کنم و از خود به یادگار بگذارم، این کار را میکنم تا لااقل نامم در تاریخ گم نشود! این تجربه ی گرانسنگ شاهزاده قجری!!! امروز شده سرمشقی برای امثال دهباشیها و نازیباکلام ها و این آخری هم عبدالرضا داوری!! خدایا این میرزاکوچک جنگلی مظلوم اگر نبود، اینها به چه چیز چه کسی می‌خواستند حلق آویز شوند تا نامشان در تاریخ گم نشود؟! 🤔🤔 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 🔰 @sahranevesht
هدایت شده از گیلان پرس
🔻 ماجرای تخریب آثار تاریخی توسط ظل السلطان ✍🏻 نقل است یکی از حکام قاجاری اصفهان هرچند وقت یکبار با تصمیماتی جنون آمیز دستور میداد بخشی از آثار معماری نفیس و بی نظیر باقی مانده از عصر صفوی و دیگر اعصار این شهر تاریخی را تخریب کنند و یا آثار هنری آن را از بین ببرند! کینه صفویان در دلش و عقده حقارت وی به قدری شدید بود که چشم دیدن آن همه شکوه و عظمت را نداشت و وجود آثار بی نظیر به یادگار مانده از گذشتگان را نمی‌توانست تحمل کند! انگار از روی عقده سیاهی که در سینه اش سنگینی می کرد با خود می‌گفت: حالا که نمیتوانم اثری نفیس خلق کنم و از خود به یادگار بگذارم، این کار را میکنم تا لااقل نامم در تاریخ گم نشود! این تجربه ی گرانسنگ شاهزاده قجری!!! امروز شده سرمشقی برای امثال دهباشیها و نازیباکلام ها و این آخری هم عبدالرضا داوری!! خدایا این میرزاکوچک جنگلی مظلوم اگر نبود، اینها به چه چیز چه کسی می‌خواستند حلق آویز شوند تا نامشان در تاریخ گم نشود؟! 🤔🤔 ✍🏻 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 @Gilan_Press
🍁 برگي از جنگل ✍🏽 بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان ♦️ در سال ۱۹۲۱ که من کوچک‌خان را ديدم مردي بود حدوداً چهل و پنج ساله، ميانه‌قامت، قوي با صورتي گرد و گونه‌هايي برجسته، سرخ‌رو بود و هميشه خنده‌ي ملايمي بر چهره داشت با سيمايي جذاب. موهايش سياه و صاف و قيچي کرده بود که تا روي شانه‌اش مي‌رسيد. بسيار ساده لباس مي‌پوشيد و چيزي بر سر نمي‌گذاشت. شلوار سواري خاکي‌رنگي از پارچه محلي زمختي بر تن داشت که آن‌را در بالاي کمرش مي‌بست. «چموش [پاافزار و کفش سنتي محلي تالشي و گيلکي]» به پا مي‌کرد و پيراهن ضخيمي با بندي گره‌زده به شلوار بر تن مي‌کرد و روي آن عباي سياه‌رنگ ايراني نازکي داشت. وقتي بر اسب مي‌نشست به جاي عبا، کت نظامي به تن مي‌کرد و بر کمر هفت‌تير اتوماتيک مي‌بست. تقريباً هيچگاه تسبيح کهربايي‌اش را زمين نمي‌گذاشت و دائماً آن‌را در دست مي‌گرداند. نسبت به ايرانيان در آن زمان فرد باسوادي بود و لقب ميرزايي داشت. قدري روسي مي‌دانست. اين‌طور که مي‌گويند در ابتدا آخوند بوده و بسيار خداپرست. هنگام نيايش به هيچ‌کس اجازه نمي‌داد که خلوت او را بر هم بزند. اموال شخصي نداشت. در خانه‌ي کوچکي در سرفرماندهي زندگي مي‌کرد، يا نزد خان‌هايي که از دوستانش بودند به سر مي‌برد. روي حصير مي‌خوابيد، عباي خود را مي‌پيچيد و زير سر مي‌گذاشت و در مجموع بسيار ساده زندگي مي‌کرد. مردم عادي او را قديسي مي‌انگاشتند. وقتي که از محلي عبور مي‌کرد مردم از دوردست‌ها به سوي او مي‌دويدند و در برابرش تعظيم مي‌کردند. براي بچه‌هاي کوچک پول خرد مي‌ريخت، هرچند هيچ‌گاه پولي با خود بر نمي‌داشت. در مجموع مورد علاقه مردم، خان‌هاي گيلان و به ويژه جوان‌هاي مترقي بود. 📚 منبع: بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان، يان کولارژ، ترجمه رضا ميرچي، نشر فرزان روز، ص ۱۲۶ 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🍁 🔰 @sahranevesht
❇️ کوچک بزرگ 👈🏼 اینجا «اَلاشستان» است، با قامت‌های قیام کرده دوره «گرمشَه وا» سپری شده، برگی بر راشی نیست بادی سرد و سوز می‌وزد، از سمت «اسکله» گویی صدای خشن سرخ‌پوشان است که بدین سو زوزه می‌کشد نهیب قلدر هم شنیده می‌شود، از «پل منجیل» اما اینجا «ماسوله»‌ است، حومه «فومنات» 🍂 مردی «شکَه‌پوش» می‌آید، «باشْلَق» به دوش و «چموش» را گره زده است به «پاتاوَه» «چَنگیلَه»ای» در کار نیست، اما «گیرَوِه»اش رنگین است یادگاری است از «مَشتَه گیریَه‌ناز» «چَرَه» را «کَبلا تَمَز» آورده بود «مَشتَه نازَقَه» از «بورچِمَه کاوی» پشم چید، با دست سیادتش نَخَش را «گلنجَه بی‌بی» رِشْت، با عشق به آزادگی و «جواهرخانم» به پایش کرد، روز عسل 🍂 اینک «پَمْچالَه گل» پژمرده، بر پای این گیله‌مرد روی پنجه‌ی پا، راه می‌رود با قامت تنومندش سینه‌کش «مولومَه بند» را طی می‌کند، با گام‌های بلندی «جیرَپِرَه» و «کَفاسوئَه» برایش هموار است، همچون «نَرَه ‌بَند» 🍂 شاید آن‌سوی این دیار، بیابد یاوری را دیگر غریب و بی‌کس افتاده این آزاده‌مرد 🍂 «غلامعلی بابا» رفته است، همانی «که خود آسان بشد و کار وی را مشکل کرد» «نعمت‌خان» هم که پر کشید، سیاه‌پوش شد «آلیان» بر «پَرَچِلَه» خانه «مَشتی علیشاه» پرچم سوگ نصب است ... اینک غریب و بی‌کس است، این گیله‌مرد تنها 🍂 وزش طوفان، سهمگین است و ناجوانمردانه ... از «اولَسَبِلَنگاه» می‌گذرد، «سوئَه چالَه» را نیز و «نَمْنَه پِشت» را رد می‌کند ... هیچ قزاق و سرخ‌پوشی حریفش نشد حتّی قلدر با بریگاد و کبکبه‌اش امّا این طوفان و «بوران» پیامی دارد دیگر رمقی نمانده است 🍂 «خزر» موج می‌زند در آن «کاسَه چِمون» «گائوک» در جا می‌زند و بر جای می‌ماند زانوان گیلِه‌مرد سست می‌گردد «پَمْچالَه گلِ» «گیرَوِه»اش» ساعتی است یخ زده اما «مبارک با»یش آشکار است و این اولین تبریک است به پهلوانِ قهرمانِ عرصه تاریکی 🍂 تسبیح تربت سالار کربلا یخ می‌زند بر دستش و بر نگین انگشترش قندیل «فُرات» است آویزان ... و ساعتی بعد، سفیدیِ برف، رنگ فلق می‌گیرد از خون شهید و محاسن بلندش را خضاب می‌بندد‌ یا للعجب! اینجاست که خون، حنا می‌شود! و اینگونه بود که «اَلالَه پِشْتَه»متولد شد ... راستی! چقدر تو رواج داری در گستره «الاشستان» ایران، ای «کوچک» بزرگ!! 🍂 منبع: سايت ايمان http://www.rangeiman.ir/9880// 🍂🌼🍂 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 🔰 @sahranevesht
🍁 برگي از جنگل نهضت جنگل که يکي از مهم‌ترين و مردمي‌ترين انقلاب‌هاي قرن اخير در ايران به شمار مي‌رود، از اوايل سال ۱۲۹۴ تا اواخر پاييز ۱۳۰۰ شمسي به طول انجاميد. 🍁 دوره‌اي که ايران در عمق تاريکي استبداد داخلي، استکبار تزاري و استعمار بريتانيا روزگار بسيار سختي را سپري مي‌کرد اين قيام توسط آزاده‌مردي از تبار گيله‌مردان ايران بزرگ به نام ميرزاکوچک‌خان بنيان نهاده شد و هم او طي هفت سال در دل جنگل‌هاي گيلان براي آزادي مردم ستمديده و مظلوم از يوغ ظلم و ستم خوانين محلي و ملي با ياران اندک خويش زحمات و مشقات فراواني را متحمل گرديد که امروزه تصور آن براي نسل جديد هم مشکل است. 🍁 خود سردار جنگل، شهيد ميرزاکوچک خان جنگلي به دفعات به اين مهم اشاره دارد: «من و يارانم در مشقت‌های فوق‌الطاقه‌ي چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز حفظ ايران از تعرضات و فشار خارجي و خائنين داخلي و تأمين آزادي و آسايش رنجبران ستمديده‌ي مملکت و استقرار حکومت ملي. و همه فداکاري بنده و احرار جنگل براي همين مقصود عالي بود و بس. من علاج قطعي و نجات واقعي ملت را از کليه‌ مصائب، به موفقيت انقلاب مقدس مي‌دانم». 🍁 گرچه نهضت جنگل منحصر در جغرافياي سياسي گيلان نيست وليکن توجه به برخی از موقعيت‌ها و قلمرو قدرت و حکومت و گستره‌ي جغرافياي سياسي و اجتماعي و نفوذ نهضت جنگل مي‌تواند، ابعاد ديگري از اين انقلاب را براي اهل تحقيق روشن‌تر نمايد. 🍁 🥀 🍁 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگرد شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 🔰 @sahranevesht
هدایت شده از گیلان پرس
🍁 برگي از جنگل نهضت جنگل که يکي از مهم‌ترين و مردمي‌ترين انقلاب‌هاي قرن اخير در ايران به شمار مي‌رود، از اوايل سال ۱۲۹۴ تا اواخر پاييز ۱۳۰۰ شمسي به طول انجاميد. 🍁 دوره‌اي که ايران در عمق تاريکي استبداد داخلي، استکبار تزاري و استعمار بريتانيا روزگار بسيار سختي را سپري مي‌کرد اين قيام توسط آزاده‌مردي از تبار گيله‌مردان ايران بزرگ به نام ميرزاکوچک‌خان بنيان نهاده شد و هم او طي هفت سال در دل جنگل‌هاي گيلان براي آزادي مردم ستمديده و مظلوم از يوغ ظلم و ستم خوانين محلي و ملي با ياران اندک خويش زحمات و مشقات فراواني را متحمل گرديد که امروزه تصور آن براي نسل جديد هم مشکل است. 🍁 خود سردار جنگل، شهيد ميرزاکوچک خان جنگلي به دفعات به اين مهم اشاره دارد: «من و يارانم در مشقت‌های فوق‌الطاقه‌ي چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز حفظ ايران از تعرضات و فشار خارجي و خائنين داخلي و تأمين آزادي و آسايش رنجبران ستمديده‌ي مملکت و استقرار حکومت ملي. و همه فداکاري بنده و احرار جنگل براي همين مقصود عالي بود و بس. من علاج قطعي و نجات واقعي ملت را از کليه‌ مصائب، به موفقيت انقلاب مقدس مي‌دانم». 🍁 گرچه نهضت جنگل منحصر در جغرافياي سياسي گيلان نيست وليکن توجه به برخی از موقعيت‌ها و قلمرو قدرت و حکومت و گستره‌ي جغرافياي سياسي و اجتماعي و نفوذ نهضت جنگل مي‌تواند، ابعاد ديگري از اين انقلاب را براي اهل تحقيق روشن‌تر نمايد. 🍁 🥀 🍁 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگرد شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 @Gilan_Press
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ميرزا يونس و قيام جنگل ... ✅ ميرزا لباس رزم به تن مي‌کند ... ♦️ قيام براي نجات ملت و مملکت ... 🔹 تماشاي کامل مستند در پيوند زير: 👇👇👇 https://telewebion.com/episode/0x5286bb4 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ کارگردان 🌐 🔰 🆔 @sahranevesht